فریبا چلبییانی : «تنهایی که آنهایند.»
فریبا چلبییانی :
«تنهایی که آنهایند.»
نگاهی بر رمان «چیزی رخ ندادهاست» اثر نسیم خاکسار
رمان «چیزی رخ ندادهاست» اثر نسیم خاکسار روایت مردیست به نام فریبرز گیل که مهاجر ایرانیست و در شهر … هلند زندگی میکند.
مقطع زمانی را که نویسنده برای بازگو کردن داستان فریبرز انتخاب میکند همزمان با حضور نابه هنگام «کرونا» و ایام قرنطینه و اوقات تنهایی چهلپنجاه روزهٔ اوست که با رفتن زنش (فریده) برای زایمان دخترشان (پریچهر) به آلمان آغاز میشود.
فریبرز برای پر کردن تنهاییاش گاهیبرای پیاده روی به پارک میرود و یا به دیدار دوستان چند سالهاش ( سهراب، بهرام و آرامش) که آنان نیز از جمله مهاجران ایرانی هستند، میرود.
از همان ابتدای رمان، داستان با ماجرا و حادثه شروع میشود و آن یافتن جسدی در آبراه کنار خانهٔ فریبرز است. سرعت تعلیق داستان وقتی بیشتر میشود که فریبرز فکر میکند جسدی که در آبراه پیدا شده همان مرد اندونزیایی است. همانی که فکر میکرد صدایش را شنیده و پلیس را در جریان نگذاشته و واکنشی از خود نشان نداده است. او که عذاب وجدان گرفته، وقتی با هرمان و پلیسها به سردخانه برای تشخیص هویت جسد میرود و میبیند که جسد متعلق به فرد ناشناسی است؛ خیالش راحت میشود. همین اتفاق از جمله مواردی است که بر فریبرز تاثیر میگذارد تا بعد از این به اتفاقات دوروبرش توجه کند، از نو ببیند و جور دیگر دیدن را بیاموزد. او بعدها در رمان به «شوق دیدن» نیز اشاره میکند.
فریبرز با اش
تیاق اینکه میخواهد از پیلهٔ تنهایی خود خارج شود، سعی میکند با همسایههای غیر ایرانی اما مهاجر از جمله (هرمان، مارگریت، امیلی و نیجرسو) در حد ارتباط کلامی و زبانی ارتباط دوستانه برقرار کند و وارد دنیای ذهنی آنان شود.
نویسنده علاوه بر اینکه از شخصیتهای نام برده معرفی اجمالی برای خواننده ارائه میدهد اما در شخصیت پردازی نیجر سو که شخصیت محوری رمان به شمار میرود، موفق بودهاست.
نیجرسو اولین کارکتریست که فریبرز با دیدنش یاد داستان کوتاه «امیفاستر» اثر«ژوزف کنراد» میافتد که سالها قصد ترجمهاش را داشته ولی به علت دلمشغولیو روزمرگی ها آنرا پشت گوش انداختهاست.
ارجاع متنی به داستان امیفاستر زمانی دغدغهٔ ذهنی فریبرز میشود و شروع به توصیف رو جلد و قطع کتاب و داستان کنراد میشود که زندگی نیجرسو را از زبان امیلی میشنود.
چرا که در زندگی هر دو شخصیت «یانگوگورال» در امیفاستر و نیجر سو مهاجر نیجریایی آب عنصری حیاتی و در عین حال عنصری مرگ آفرین میباشد.
عنصری حیاتی از این بابت که فرار و نجات از مرگ و رسیدن به آزادی هر دو از طریق اقیانوس و کشتی صورت میگیرد و مرگشان شان نیز در حین نجات و رسیدن به آزادی با آب عملی میشود.
نویسنده علاوه بر اینکه زندگی فریبرز را روایت میکند به روایت زندگی شخصیتهای از جمله هرمان، سهراب، آرامش، بهرام و نیجرسو نیز میپردازد.
رمان پر از نماد و نشانههاست. از نمادهای دیگر میتوان به عنصر زبان اشاره کرد که نویسنده در رمان به ارتباط زبانی و عدم ارتباط زبانی مابین انسانها میپردازد. و ما عدم ارتباط زبانی را در رمان بین فریبرز و دیگران با نیجرسو میبینیم. در تصاویری که نیجرسو بلندبلند با خود حرف میزند و کسی قادر به ترجمه و یا فهمیدن زبان و حرفهایش نمیشود و شدت این عدم ارتباط برای فریبرز زمانی معنا مییابد که درمییابد نیجرسو چند روزیست ناپدید شدهاست.
رمان، داستان مهاجرت است با این تفاوت که صرفاً به روایت زندگی مهاجران ایرانی نمیپردازد بلکه تمام مهاجران را با هر زبان و ملیتی در نظر گرفته، و داستانهایشان را بازگو میکند که یکی از نکات قوت رمان است.
در صفحات ۵۴ و۵۵ وقتی فریبرز به آپارتمان هرمان میرود و قاب عکسی از او و ژانت (زن هرمان) و پیرمرد را میبیند، میپرسد پیرمرد کیست؟ هرمان میگوید که نامش توماس است و در بیمارستانی که ژانت تحت درمان بوده با او آشنا شدهاست. توماس مردیست که خواب دیگران را تعبیر میکند و در خانه سالمندان بسر میبرد و طرفدار یک راهب هندی بنام سای بابا است. (راهب هندویی که به تناسخ اعتقاد داشت و در حال حاضر پیروان و طرفدارانی دارد.)
در رمان، «چیزی رخ نداده است» روایت داستان کند پیش میرود و با اینکه داستان با یافتهشدن جسدی در آبراه روایت میشود، خواننده میپندارد که با اثری پلیسی_معمایی مواجه است ولی در ادامه داستان مشخص میشود که نویسنده بیشتر مدنظرش کشف و شهودی است که قرار است فریبرز به آن برسد. که نشانههای اولیه کشفوشهود، رهایی از روزمرگی و عادات زندگی و در نهایت رسیدن به آگاهی و دانایی ست.
نویسنده سعی دارد در اثرش بیآنکه قضاوتگر باشد زندگی مهاجرانی را به تصویر کشید که با کهولت سن حتی با دیدن تنهایی یک خرگوش در پارک همذاتپنداری کرده و حس تنهایی برایشان تداعی شود.
در خاتمه در رابطه با عنوان رمان، چیزی رخ ندادهاست، کنایه از اتفاقهاییست که برای انسان معمولاً غیرقابل پیش بینی هستند و اتفاقاً رمان پر از اتفاقات از جمله مرگ خود خواسته و خودناخواسته از جمله کرونا، گمشدگی، لذت بردن از یک سرود مذهبی در حد ناستالژی، جسارت یافتن و بهدنبال کشف حقایق رفتن و…
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۵