مجید نفیسی: آهوی رمیده
هوی رمیده
مجید نفیسی
بیاد جان کانل
میخواستم درِ خانه باشم
تا راه را بر تو ببندم
پیش از اینکه آنرا بگشایی
و به سوی شاهراهی برانی
که ترا از آن بازگشتی نبود.
میخواستم درِ ماشین باشم
و جاکلیدی هنوزآونگانش
آینهای که راه بازگشت را نشان میداد
و ترمز, ترمز, ترمز.
میخواستم این همه باشم
و با این همه مرگت
آهووی رمیدهای شد که از درون بوتهها
خود را به لب جاده رساند
و ترا به ژرفای دره کشاند.
هفتم ژانویه دوهزاروشش