مجید نفیسی: زمین مست کرده است
زمین مست کرده است
مجید نفیسی
پس از زمینلرزهی نورث ریج در ۱۹۹۴
زمین مست کرده است
و درها را بههممیکوبد.
صدای ریختن بشقابها میآید
و شیههی اسبهای سرخ
و من در تاریکی
به دنبال تکهای از خواب خود میگردم.
آیا دوباره قابِ نوشین را سر رَف خواهم گذاشت
تا یاد “تپههای اوین” با من بماند؟
آیا دوباره قژقاژ دستگاه چاپم را خواهم شنید
و با واژهنگارم حرف خواهم زد؟
آیا آزاد دوباره دوچرخهاش را خواهد راند
و من اسکیتهایم را به پا خواهم کرد؟
آیا کتابها به قفسهها باز خواهند گشت
و کرکرهها دوباره بالا خواهند رفت؟
از درون زُهدان مادرم
صداهای بیرون را میشنوم.
به تاریکی چنگ میزنم
و از بند نافِ سفیدی آویزانم.
صدای دزدگیر ماشینها میآید
همسایهی تبتی دعا میخواند
دختران مکزیکی، دامن در را گرفتهاند
و فریاد میکشند:”مامی! مامی!”
میخواهم چون تام سایر
به شب عزای خود برگردم
زیر تخت قایم شوم
تا همهی حرفها را بشنوم
و جسد خود را ببینم
که زیر لنگههای بیلنگرِ در
تاب میخورد.
میخواهم از گور خود بگریزم.
در آستانهی در ایستادهام
و زمین مرا به درون خود میخوانَد.
هفدهم ژانویه ۱۹۹۴