دو شعر از عباس فتحی زاده
دو شعر از عباس فتحی زاده
آب می شوم
بی اختیار
با آفتابی بی نا
چون برف نیمه جان
دوباره
یخ می بندم
هر بار
از سرمایی بی بدیل
چون قندیل
در زمستان اینچنین ماندگار
یغماگر بهار
***
سیل سیاه ویرانگر که می آید
لرزان ترین داشته ها
در هم می شکند
می بینــی؟
چگونه به یغما می رود
سست ترین کاشته ها
و دره ها
عمیق تر می شوند
آنقدر عمیق
باز هم عمیق تر
که دیگر
آن سوی دره را نمی بینی
می بینــی؟
فاصله ها را