چند شعر از اکبر ذوالقرنین
چند شعر از اکبر ذوالقرنین
“سه چرخه ی نافرمان“
زمین ام زدی
پای ام را شکستی
آی نا فرمان سه چر خه یِ بد قِلِق
رام ات می کنم
مگر تو کیستی
در آوری مرا از پای؟
زنجیری داری و
زین و رکاب و فرمان و ترمزی
چموش تر که نیستی
از یابو سکته مغزی
من مجمع الجزایر دردم
اهل نبردم
سرطانِ بی امان را نیز
از پای در آوردم
“سه لخته درد“
۱-در آغاز خطی بود شعرم
ساده بود و سر راست
مثل رویاهای سفر
از هرکجای زمان
سوی زادگاهم:سرزمین همدان
۲-تنیده شد ناگاه
در زیگ زاگ بی قراری ها
مثل شال بلند تبعید
بر کمرگاه بعید یک سیاتیک
تنها و مانده گار
چون یادگاری از مادر
در دلِ خاموش یک چمدان
۳-پهلو زد پس آن گاه
به آیه های هُزلولی هستی
در قربان گاه جان کاه یک سرطان
تا سر برآوَرَد رقصان و ترانه خوان
از غربت “این سکته سگ مصب”*
تابان تر از گل آفتاب گردان
۲۰۰۹/۱۱/۲۰ اکبر ذوالقرنین
۲۰۲۰/۱۱/۲۰ بازنویسی
*نام مجموعه شعری است از اکبر ذوالقرنین
شاعرانه
می گویم : بگذار ببوسم ات
می گویی : از چه رو؟
می گویم : شما را عاشقانه دوست می دارم
میگویی : صادقانه بگو
می گویم :شما را شاعرانه دوست می دارم.
بیداری
خواب دیدم
شعرهایم را دوست می داری
عاشق خواب خودم شدم
از فروغ ِبیداری.
به نقل از آوای تبعید شماره ۳۸