چند شعر از جواد طالعی
چند شعر از جواد طالعی
یک نقطه می گذارم و یک خط
و دور می زنم
در دوارِ سرِ خویش.
نه!
آنچه می گذد جویبار زمان نیست
تارِ من است , و پودِ تو
در چرخشی میانۀ آتش
*
پس سوختیم؟
نه
ساختیم
تندیس هایِ پاره پاره شدن را و دوباره شدن را
*
در خانۀ تو فقط می شود به کوچه های قدیمی سر زد
و باز هم
به زخم های کهنه، که دارند می کُشند، تَشَر زد
*
جنون؟
نه!
کاسۀ خون است
***
دو پله فراز
سه پله فرود
روزگار ما این بود.
اما دو بال کوچک
هنوز پنهان داریم.
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
اینجا نه آب که آه سربالا می رود
پس قورباغه نیست که ابوعطا می خواند
پرنده ای است
که در تابه ژنده پوشان
نوحه می خواند و بریان می شود.
***
به نام آن که رهایم کرد
به نام آن که مرا سر کشید
از سر چشمه
و هدیه کرد به خیزاب
که باز گردم باز
به وقت مردن
بر ریگزار زادبوم.
به نام آن که صدایم کرد
نه از فراز
نه از فرود
که از موازنه ی ریگ های ساحل باور.
به نام آن که رهایم کرد
که باز گردم امروز
در خود
که گمش کردم دیروز.
نوروز ۱۴۰۲
به نام آن که رهایم کرد.
۹ اسفند ۱۴۰۱، بن
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۸