احمد گرگانی: دختران دشت

احمد گرگانی

دختران دشت

سال​ها پیش دختر خانمی دانشجو از کشور هلند آمده بود تا در مورد آداب و رسوم ترکمن​ها تحقیق کند.  او دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته مردم شناسی بود. و بنا به توصیه‌ی پدرش که پزشکی گرگانی بوده و به ترکمن​ها علاقه داشته ، می​خواست پایان نامه تحصیلی​اش را در مورد ترکمن​ها بنویسد. او چند تحقیق درباره آداب و رسوم ترکمن​ها در دهه چهل هجری شمسی را خوانده بود و حالا بعد از چهل سال می​خواست بداند که آیا آن آداب و رسوم مخصوصا رسم ازدواج و انتخاب همسر تغییر کرده است یا نه؟

 

به راستی هم، ما که در بطن جامعه زندگی می​کنیم، در لحظه متوجه تغییرات رسم​ها نمی​شویم، اما اگر به گذشته‌های دورتر برگردیم و خاطراتمان را مرور کنیم، متوجه تغییراتی شگرف در این امر می​شویم: اگر صد سال و یا حتی۶۰-۷۰ سال به عقب برگردیم، خواهیم دید که جوامع قوم ترکمن و دیگر اقوام در حالتی بسته و در خود فرورفته زندگی می​کردند. در این جوامع فرد از خود اختیاری نداشت. خانواده و قبیله در مورد فرد تصمیم می‌گرفتند. در وا قع فرد هم تحت حمایت و هم تحت استبداد خانواده و رسوم قبیله​ای بود. به عنوان مثال رسم ازدواج، نوزاد دختری به دنیا می​آمد، حتی در بدو تولد و یا یکی دو سال بعد مادربزرگی یا پدربزرگی می​گفت این عروس من است و تمام. و پسر و دختر تا دست چپ و راست خود را بشناسند یعنی در ۱۰-۱۲ سالگی عروس و داماد می​شدند. و آن رسم فرار از دست پدر و عمو​ها و برادران بزرگتر عروس که تا آنها به داماد اجازه نمی​دادند، داماد حق روبرو شدن با آنها را نداشت، که ممکن بود سالها طول بکشد. و عروس هم بعد از دو شب ماندن در خانه داماد به خانه پدرش بر می​گشت و دو سال حداقل می​ماند و داماد بیچاره اگر می​خواست عروس را ببیند با چه مکافاتی روبرو می​شد. باید توسط کسی به عروس پیغام می​داد تا جای ملاقات را مشخص کنند و وای اگر داماد نگون بخت توسط بزرگتر​های عروس دیده می​شد، با چوب وچماق دنبالش می​کردند و  . . . اکنون که به گذشته می​نگریم، آیا این رسم‌ها را مسخره و مضحک نمی​یابیم؟ چه عواملی باعث بوجود آمدن چنین رسمی شده است را نمی​دانم. از طرفی ازدواج با دیگر اقوام که چه عرض کنم، با دیگر طوایف ترکمن هم بندرت پیش می​آمد. و اگر پیش می​آمد انگار دختر نگون بخت مانند سنگی که به ته چاهی انداخته شده باشد از خانه و خانواده​ی خود دور می​شد. آن سرود  معروف “اجه جان ” که می​گوید اگر به چاه عمیقی سنگی بیاندازی  فرو می​رود و اگر به بیگانه دختر بدهی گم می​شود و می‌رود مادر جان. یادگار همین موضوع است. و در ازدواج رسم دیگری هم رایج بود و آن جداسازی از نظر خلوص نژادی بود. ترکمن​ها به دو دسته​یایگ و قول تقسیم می​شدند. ایگ‌ها نژاد خالص و قول​ها آمیخته با اقوام دیگر بودند. و ایگ​ها با قول​ها وصلت نمی​کردند تا اصالت نژادی شان حفظ شود. این رسوم و اعتقادات در مورد ازدواج صدها سال ادامه داشته است،  اما با ورود تدریجی به دنیای مدرن این رسم​ها کمرنگ شدند. بسیاری از بین رفتند و بسیاری هم به مقاومت ادامه می​دهند. ورود ماشین آلات جدید، احداث راه​ها، تلفن، رادیو، تلویزیون، و از همه مهمتر اجباری شدن آموزش و پرورش، بالا رفتن سطح سواد و پیدا شدن قشرهای جدید، کارمندها، معلم​ها، پزشکان و در مجموع دنیای مدرن، ایجاب کرد که تغییراتی در رسم​ها بوجود بیاید. در گذشته پسری یا دختری اگر از تصمیم خانواده در انتخاب همسر امتناع می​کرد، قیامتی به پا می​شد. اما الان هیچ پدر و مادری بدون رضایت فرزندان نمی​تو انند آنها را وادار به ازدواج با شخص خاصی بکنند. استبداد خانواده و قبیله رنگ باخته است و استقلال فردی جای آن را گرفته است، چرا که یکی از مؤلفه​های جامعه​ی مدرن فردباوری و خودمختاری فردی است. در گذشته دختران مطیع خانواده و پدر و برادران بزرگتر و بعد شوهرانشان بودند. آنها  مظلومانه کار می​کردند، در گله داری، کارهای خانه و قالی‌بافی بی سر و صدا با سری افتاده، یاشماق در دهان و اگر صدایشان می​کردی با ایما و اشاره جواب می​دادند، چرا که شرم و حیا از نشانه​های نجابت یک دختر ترکمن بود. شاملو که در دهه​ی سی بین ترکمن​ها زندگی و کار کرده بود، با دیدن این صحنه​ها یکی از زیباترین شعر​های خود را سروده، بیایید آن را  بخوانیم:

 

“از زخم قلب آبایی”

 

دختران دشت

دختران انتظار

دختران امید تنگ

در دشت بی کران

و آرزوهای  بی کران

در خلق​های تنگ

دختران خیال آلاچیق نو

در آلاچیق​هایی که صد سال

از زره جامه تان اگر  بشکوفید

باد  دیوانه

یال بلند اسب تمنا را

آشفته کرد خواهد

دختران رود گل آلود

دختران هزار ستون شعله  به تاق بلند دود

دختران عشق​های دور

روز سکوت و کار

شب​های خسته گی

دختران روز بی خستگی دویدن

شب سر شکسته گی

در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق

در رقص راهبانه​یشکرا نه​یکدام

آتش زدای کام

بازوان فواره​ایتان را خواهید برفراشت؟

افسوس

مو​ها،  نگاه​ها

به عبث

عطر لغات شاعر را  تاریک  می​کنند

دختران رفت و آمد در دشت مه زده

دختران شرم

شبنم

افتاده گی

رمه

از زخم قلب آبایی

در سینه​یکدام شما خون چکیده است؟

پستان تان، کدام شما

گل داده در  بهار  بلوغش؟

لب​های تان کدام  شما

لب​های تان کدام

_بگو یید

در کام  او شکفته،  نهان، عطر  بوسه یی؟

شب​های تار نم نم باران _که نیست کار

اکنون کدام یک ز شما

بیدار می​مانید

در بستر خشونت  نومیدی

در بستر فشرده​ی دل تنگی

در بستر تفکر پر درد رازتان

تا یاد آن _که خشم و جسارت بود

بدرخشاند

تا دیرگاه، شعله​یآتش را

در چشم  بازتان؟

بین شما

_بگویید

بین شما کدام

صیقل می​دهید

سلاح آبایی را

برای

روز

انتقام؟

احمد شاملو ۱۳۳۰ ترکمن صحرا_اوبه​ی سفلی

 

شاملو بعد از تصویری که از دختران و دشت و صحرا و آلاچیق کرده، از مشاهده​ی دختران که مظلومانه در سکوت کار می​کردند، بی خستگی می​دویدند و … سوال می​کند که: در رقص راهبانه​ی کدام آتش زدای کام بازوان فواره‌ای‌تان را خواهید برفراشت؟ برافراشتن بازو یعنی  قیام و اعتراض بر علیه مردسالاری، بر علیه بی اختیاری دختران و زنان و بعد مأیو سانه می​گوید : افسوس، موها  نگاه​ها  به عبث عطر لغات  شاعر را  تاریک می​کنند. البته شاملو در آن زمان حق داشت که مأیوس شود. اما امروز زمانه تغییر کرده است. آن دختران شرم، شبنم،  افتادگی، رمه که روز در سکوت کار می​کردند، امروز بازوان فواره ایشان را برا فراشته​اند، سلاح آبایی را صیقل داده​اند و می​خواهند انتقام قرن​ها سکوت در برابر استبداد قبیله​ای را بگیرند به مدرسه می​روند، به دانشگاه می​روند، و در مورد ازدواج  تا رضایت  ندهند، کسی نمی​تواند آن​ها را وادار به ازدواج کند و البته احترام خانواده‌شان را هم حفظ می​کنند.

 

این از خانه بیرون  رفتن، در شهرهای دور درس خواندن و کار کردن، ایجاب می​کند که با عده​ی دیگری از پسران و دختران از شهرهای دیگر همجوار شوند. و این همجواری عوارضی دارد. در گذشته که امکانات ارتباطی امروز نبود،  همجواری درون گروهی و قبیله​ای بود، اما نوع همجواری امروز فرق می​کند. عصر، عصر اینترنت، ماهواره و بسیاری وسایل ارتباطی دیگر است. از عو ارض همجواری، آشنا شدن پسران و دختران در محیط​های مشترک است. در دانشگاه یا محل کار و غیره. بسیاری از دختران و پسران در آن محیط​ها با هم آشنا شده و حتی ازدواج می​کنند. ازدواج ترکمن با ترکمن البته امری عادیست. و ازدواج پسر ترکمن با دختر غیر ترکمن هم به گونه​ای از قدیم رایج  بود و چندان کراهتی نداشت. اما ما امروز، تک و توک شاهد ازدواج دختران ترکمن با پسران غیر ترکمن هستیم.  غالب خانواده​ها به این امر راضی نیستند. اما عاشق​های جوان نگران این نارضایتی​ها نیستند. تکلیف خانواده​ها در برابر این امر چیست؟ خانواده بر خود وظایفی می​شناسد. خانواده سعی می​کند حفظ کند، قوام ببخشد. خواستار انسجام فامیلی و قومی است. چرا که تداوم زندگی را در همین چیزها می​بیند. ازدواج دختر با یک غریبه و یک غیر ترکمن خانواده را نگران می​کند، ترسی موهوم در جان خانواده می‌پیچد. آیا در دراز مدت خانواده​ها می​توانند از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری کنند؟ و یا به یک تعامل معقولانه برسند؟

 

آشنایی دختر و پسر معمولا در محیط دانشگاه یا محل کار و یا در روستاهایی که اقوام مختلف در جوار هم زندگی می‌کنند، اتفاق می​افتد. دختران این موضوع را یا با خانواده مطرح نمی​کنند و اگر کردند با ترس و لرز  و چون نمی‌توانند رضایت آنها را بدست آورند، در اقدامی مذبوحانه دست به فرار می​زنند، چرا که وقتی عشق از در وارد شد، عقل از پنجره بیرون می​رود و آنچه که می​ماند، پدری دلشکسته، مادری غمگین و برادری خشمگین است. شنیدم پدری دق کرد و مرد. پدری را دیدم شکسته و افسرده، و مادری که دخترش را گوشه​ی جگرش را نفرین می​کرد.

 

این امر البته پدیده​ی جدیدی نیست. از دیرباز بوده. و باعث خلق آثار ماندگاری در ادبیات هم شده. مانند لیلی و مجنون و یا رومئو و ژولیت. و غالبا هم به شکل غم‌انگیزی تمام می‌شوند. بعنوان یک خواننده یا تماشاگر فیلم از پایان تراژیک این داستان​ها متأثر می​شویم. ولی به عنوان یک ترکمن وقتی در واقعیت با چنین اتفاقی مواجه می​شویم، نمی​توانیم بپذیریم.

 

در جمع دوستان، وقتی این بحث پیش می​آید، از من می‌پرسند که آیا من موافقم یا مخالف و من جواب می​دهم،  زندگی هر کس به خودش مربوط است و من نمی​توانم برایشان تصمیم بگیرم و در عین حال موافقت یا مخالفت من هیچ تأثیری ندارد. آنچه که مشاهده می​کنیم، سیر حرکت جامعه است. همچنان که در گذشته​ی نه چندان دور ایگ​ها با قول​ها وصلت نمی​کردند و اکنون این رسم فراموش شده است. و یا خیلی محدودیت​های دیگر که اکنون وجود ندارند.

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۶