روشنک بیگناه؛ شعر
غروب
ما از پشت سر میآییم
عصریست رو به شب
آسمان نارنجی و صورتی
رد پای روزی شلوغ روی برف
خاکستری و سفید
زن پشتش به ماست
پشت ما
خانههای سه اشکوبه ی آجری
دخترک برای گنجشکها دانه میپاشد
خواهر کوچکتر نگاه میکند
و زن
در بالاپوش تیره و یقهی آهاری سفید
صدایش میکند به رفتن
رو به سوی باستن کامن*
طرح ما در نور کمرنگ فانوس و تراموا و صف درختان نارون
گم شده ست
شب
لایههای قرمز و نارنجی آسمان را میپوشاند
زن رفته است با دخترهای کوچکش
آدمهای صف بعدی
هنوز گفت و گو کنان در ادامه
در گذرند
نوبت به ما نمیرسد
دستی ما را تمام نکرد است.
نام نقاشی ست از نقاش امپرسیونیست آمریکایی، چایلد هسام: Twilight at Boston Common