سروش مظفر مقدم: رونوشت‌ برابر اصل

سروش مظفر مقدم:

رونوشت‌ برابر اصل

یادداشتی بر داستان کوتاه «آقای جوادی در زیر چتر»، نوشته احمد خلفانی

آقای جوادی در زیر چتر، نام داستان تازه‌ای از نویسنده ساکن آلمان، احمد خلفانی است. این داستان که اخیرا در مجله “آوای تبعید” منتشر شده، ویژگی‌هایی دارد که از آن نمونه‌ای منحصر به فرد و به‌یاد ماندنی می‌سازد. باید اعتراف کنم در دو دهه اخیر کمتر داستان کوتاهی بدین شکل موجز، شگفت و ضربه زننده و کوبنده خوانده‌ام. داستان از جایی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی، آقای جوادی، برای برداشتن چترش به خانه باز می‌گردد. باران شدیدی می‌بارد و او راه رفته را باز می‌گردد تا چترش را از خانه بردارد. شگفتی از همین‌جا آغاز می‌شود. در صحنه بعدی آقای جوادی را می‌بینیم که پشت در خانه ایستاده و زنگ می‌زند. بعد به یاد می‌آورد سال‌هاست تنها در این خانه زندگی کرده است. راوی سوم شخص محدود، با زیرکی گفتگوهای درونی آقای جوادی با خودش را در اختیار خواننده می‌گذارد. آقای جوادی فکر می‌کند اگر همین حالا کسی درست شبیه خودش در را برای او باز کند چه اتفاقی می‌افتد؟ و آن شخص که آقای جوادی دیگری است، با دیدن او باید چه واکنشی نشان دهد.  کسی در را به روی آقای جوادی نمی‌گشاید و گفتگوهای درونی او اوج می‌گیرد: داستان از بستر رئالیسم مرسوم، وارد فضایی کافکایی و استعاری شده است. نویسنده با زبردستی تمام به گونه‌ای ناملموس، فضای داستان را تغییر می‌دهد. همسایه آقای جوادی از پنجره طبقه فوقانی شاهد این مونولوگ غریب است: آقای جوادی او را خطاب قرار می‌دهد و سعی می‌کند نظر آقای صفایی (همسایه طبقه بالا) را جویا شود. مونولوگ‌ها شکلی پارودیک پیدا می‌کنند. نوعی طنز سیاه اغراق شده و واقع‌نما. در بخش درخشانی از داستان، زمانی که باران شدیدتر شده است و آقای جوادی واکنش خاصی از همسایه طبقه فوقانی نمی‌بیند، باخودش می‌گوید :

“شاید آقای صفایی به سفر رفته و مجسمه‌اش را به جای خودش پشت پنجره گذاشته است!”

داستان زمانی به اوج می‌رسد که در خانه باز می‌شود و مردی چتر به دست که بعدا می‌فهمیم خود آقای جوادی، یا خودِ دیگر اوست، از خانه بیرون می‌آید‌. اما شگفتی به همین‌جا ختم نمی‌شود: زیر چتر، دو نفر هستند و آقای جوادی متوجه می‌شود که نفر دوم نیز خودش است. آقای جوادی! او را صدا می‌زند، اما هر دو مرد هر کدام از راهی دور می‌شوند. یکی زیر چتر و دیگری زیرِ باران. و هر دو نفر خودِ دیگر اقای جوادی هستند. پارودی به اوج رسیده است. خلفانی در ایحاد تعلیق، کشش داستانی و ریتم بینهایت منطبق با موقعیت و فضا بسیار موفق عمل می‌کند و بدین‌سان، داستان در حد و حدود شاهکارهای داستان کوتاه فارسی می‌درخشد. در موقعیت بعدی، آقای جوادی کلید خانه را از میان خرت و پرت‌های ته کیفش پیدا کرده است و بالاخره وارد خانه می‌شود. طبق پیش‌بینی، چترش در جاچتری نیست چون آقای جوادی همین چند لحظه پیش آن را با خود برده است. در این قصه کوتاه، واقعیت و تصور یا توهم، چنان مرزهای کمرنگی دارند که تشخیص آن‌ها از یکدیگر ناممکن است. خلفانی توانسته مرزهای درون و بیرونِ وجود آقای جوادی را همچون آیینه‌ای شفاف و درخشان به خواننده بنماید. او درگیری وجودی و بنیادین شخصیت آقای جوادی را به شکلی اگزیستانسیالیستی و در عین حال پارودیک به خواننده سرایت می‌دهد. آقای جوادی واقعی کیست؟ اساسا واقعیت وجود دارد ؟ آقای جوادی با کدام خویش یا خود سرو کار دارد؟ کدامیک از این سه مرد آقای جوادی هستند؟ آیا روایت آقای جوادی به پایان رسیده است ؟ زمانی که داستان را می‌خواندم به یاد شاهکار فرانتس کافکا، رمان قصر افتادم. پیچ و خم‌های درونی قصر، بی‌شباهت به هزارتوهای واقعیت آقای جوادی نیست. اقای جوادی نیز چون قهرمان قصر، بحران بزرگی دارد: بحرانِ خویشتن. انگار قهرمان داستان میان رونوشت‌هایی برابر با اصل از خودِ خویش سرگردان مانده است. اگر بخواهیم از منظر روانکاوی مدرن به داستان نگاه کنیم، جلوه خودِ واقعی، خودِ حقیقی و خودِ نمادین لاکانی را در داستان تشخیص می‌دهیم. اما نویسنده قصد ندارد خواننده‌اش را به سوی تعاریف تخصصی روانکاوانه ببرد. اقای جوادی داستان، نه متوهم است و نه رؤیاباف. او به شکلی مستقیم و قابلِ لمس، با واقعیت‌هایی مواجه می‌شود که نمود خارجی نیز دارند. مردانی زیر چتر که جز خودِ او کسی نیستند و چتری که حالا سر جایش نیست! گویا مفهوم زمان خطی در داستان تغییر کرده و دیواره‌های زمان جابه‌جا شده‌اند. اقای جوادی خودِ ممکن‌اش را نه در یک زمان مشخص، که در هر زمان محتمل می‌تواند ملاقات کند. همه چیر به نفع داستان نه به سودِ بوطیقای داستان یا نظریه‌های دیگر به کار گرفته می‌شود. چنین تکثیر ساده و محتملی، چنان باورپذیر می‌نماید که گویی بدیهی‌ترین رخدادِ ممکن است. مونولوگ‌ نسبتا بلند آقای جوادی، لحن خونسرد و استدلال‌های قابل درک او، این فضا را عینی‌تر و ملموس‌تر و باورپذیرتر می‌کند. نویسنده به دنبال خلق شگفتی یا زدن ضربه آخر نیست. شاید به این دلیل که موقعیت و آتمسفر داستانی به قدر کافی خارق عادت و شگفت‌آور هستند. هر گونه نتیجه‌گیری و برداشت با خواننده است و هیچ حرف اضافه و جمله معترضه‌ای گفته نمی‌شود. زمان و تقویم و ساعت با زیرکی پنهان شده است و آقای جوادی می‌تواند در هر زمان و هر تاریخ یا در هر شهر و محله‌ای ظاهر شود و رخداد داستانی را کامل کند. داستان آقای جوادی زیر چتر به معنای حقیقی داستان موقعیت است. موقعیتی که در عین سادگی پیچیده و در عین پیچیدگی ممتنع، ساده و سر راست است. تصور می‌کنم از نظر تشخص، بداعت و خارق عادت بودن، داستان احمد خلفانی به داستان‌های کوتاه بهرام صادقی در مجموعه سنگر و قمقمه‌های خالی تنه می‌زند‌. خصوصا داستان‌هایی چون: “آقای نویسنده تازه کار است” و “کلاف سردرگم”. بی‌اغراق این داستان کوتاه به گمان من در زمره بهترین داستان‌های کوتاه دو دهه اخیر محسوب می‌شود. خلفانی در خلق شخصیت پرابلوماتیک و بحران‌زده استعداد غریبی دارد. لحن ساده، سرد، استدلالی و یکنواخت راوی، مونولوگ‌های به‌جا و اثرگذار، پیرنگ حساب شده و قدرتمند، کشش داستانی و ریتم دقیق، داستان را به چنان غنایی رسانده که فرایند خواندن را بینهایت ساده و لذت‌بخش می‌کند. ایجازِ داستانی و نثر تراش‌خورده احمد خلفانی از آقای جوادی در زیر چتر، داستانی هنرمندانه می‌سازد. در حین خواندن داستان، متوجه شدم نویسنده هیچ کوششی برای بیان یا به‌رخ کشیدن تکنیک، تبحر در نوشتن و حتی امور خارق عادت را ندارد. و درست به همین دلیل است که داستان آقای جوادی در زیر چتر، بدل به یکی ار تجربی‌ترین داستان‌های کوتاه معاصر می‌شود.

سروش مظفر مقدم

۲۳ بهمن ماه ۱۴۰۲

آلمان

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۹