م. ح. صدیق یزدچی: غفلت‌ها در ضرورت نقد تاریخی

 

م. ح. صدیق یزدچی

غفلت‌ها در ضرورت نقد تاریخی

لازم می بینم مجدّدا اشاراتی داشته باشم در خصوص چیزی که در یادداشت کوتاه دیروز ۵ اوت ۲۰۲۴ نوشتم در باب غفلت‌هایمان نسبت به مسائل ضروری نقد تاریخی مان در سد سال گذشته. اینکه : ما هر قدر مسائل ریشه ای تاریخی مان را نادیده بگیریم یا آنها را به حاشیه برانیم، وضعیّت عقب ماندگی مان را تداوم می بخشیم.  ما ناچاریم برای عبور از وضعیّت سیاسی و اجتماعی موجود که جامعه ی ایران را بطور کامل بیخ دیوار گذاشته، راه خروجی بیابیم. ما هنوز نتوانسته ایم نه از وجه نظری/ تئوریک و نه تشکیلاتی به طرحی مناسب دست یابیم. بپرسیم چرا نمیتوانیم از وضعیّت موجود عبور کنیم ؟ پاسخ من روشن است. اینکه : ما ایرانیها، یعنی اکثریت فردها و تجمعات در هر گرایش آن : موانع اصلی یعنی نهادهای “عینی” و “ذهنی” تاریخی مان مثل ” نهاد پادشاهی”، ” نهاد روحانیت” به مثابه نهادهای عینی و ” دین” چونان باورها یا ” پادشاهی ایرانی” چونان ارزش و همجنین چونان نهادی سیاسی، و خلاصه ” دین و پادشاهی” بعنوان نهادهای  بازدارنده ی ذهنی، یعنی بازدارنده ی تحوّل سیاسی و فرهنگی را به قدر لازم نمی شناسیم و در اکثریّت جامعه بر آنها اشراف و آگاهی نداریم. ما یعنی عموم مردم و حتی قشرهای آگاه تر جامعه نسبت به اینکه : پادشاهی ایرانی و نه پادشاهی مثلا اروپای شمالی، دستگاهی حاکمیّتی ست که ماهیّتا مانع تحول اجتماعی و فرهنگی و بالطبع سیاسی جامعه ی ایران بوده و است. ما به این امر نه آگاهی لازم داریم و نه توافقی عمومی حدّاکثری. همین نادانی سبب شده که هنوز بعد از چهل و پنج سال نمی توانیم انقلاب ۵۷ را درست توضیح دهیم. تا آنجا که بخشی از ایرانی‌های ساکن خارج یا رانده شده از وطن و احتمالا در داخل کشور هم، به جریان‌های سیاسی فعال در انقلاب، ” پنجاه و هفتی” می گویند. مثل اینکه به کسی یا کسانی می گوئیم : وبایی یا طاعونی. یعنی ” مبتلا به طاعون”  یا سیدائی [ کسی که به مرض سیدا sida ] مبتلاست. و بعد زیر همین عنوان یا عناوین، مهمترین و شفاف ترین جنبش چهل سال اخیر، جنبش زن  زندگی  آزادی سال ۱۴۰۱ را به توقّف می کشانیم و حامیان اصلی آن و چهره های مبارز شاخص اش را با الفاظی توهین آمیز مثل ” چپول” توهین و تحقیر می کنیم.

در سوی دیگر گروه های سنت گرای اسلام بنیاد زیر عنوان‌های اصلاح طلب یا نوجویان مذهبی که هر تحولّی را به ضرورت از درون سنت فکری و دینی خاموش و تیره و اسارت بار اسلامی و شیعی می جویند و می بینند، با قوّت در برابر دریدن و پاره کردن زنجیرهای سنت اسارت بار دینی مقاومت می کنند. این دو جریان عمده ی فکری و سیاسی : ( پادشاهی خواهان و دین بنیادان)  به مثابه بخشی از مخالفان رژیم حاکم، خود مانع جدّی گذری مناسب و لازم از شرایط تاریخی و سیاسی ما هستند. قهرا مشکلات پیش روی ما در این دو جریان محدود نمی شود. امّآ این دو جریان به لحاظ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و تصرف و در اختیار داشتن پایگاه‌های اجتماعی سنتی، به ویژه جریان‌های سنت گرای اسلام بنیاد در خوانش های متنوّع شان، نمی خواهند و نمی توانند حتی برای منافع عمومی و بقای این سرزمین خود را از ساختار فکری و سیاسی پادشاهی ایرانی یا اسلام و تشیع جدا سازند. این جریان‌ها نمی خواهند بپذیرند که مردم ایران یک راه نجات بیش ندارند و آن : عبور از ارزش‌های اسلامی به مثابه ملاک‌ها یا ضابطه های ساختاری روابط اجتماعی و نهادهای عمومی و سیاسی ست شامل : دولت، نظام قانون گذاری و مجموعه ی  قوانین جاری و فرهنگ و آموزش عمومی. بعبارتی دیگر، راه حلّ ما به ضرورت و باید، گذر از  اسلام چونان نظامی حقوقی و سیاسی و آموزش عمومی باشد. ما هیچ انتخاب دیگری نداریم. جامعه ی ایران برای خروج از وضعیّت حال و حاضر و بن بست های آن هیچ راه حلّ دیگری نمی شناسد و ندارد. بعلاوه آنکه باید بروشنی و شفافیّت بدانیم که مقابل ما دو انتخاب یا دو مدل سیاسی یعنی : جمهوریّت و پادشاهی مشروطه وجود ندارد. چرا؟ زیرا هفتاد سال تجربه مشروطیّت نشان داد که مدل پادشاهی مشروطه مبتنی بر ارزش‌های بنیادین دموکراتیک در ایران قابل اجراء نیست.  به تجربه دیدیم که میان سالهای ۱۲۸۵ – ۱۳۵۷ شمسی به جهت وجود و بقای ساختارهای استبدادی سنت  فرهنگی  و روابط سیاسی ناشی از آن، امکان تحقق جامعه ای قانونمند و آزاد و برخوردار از حقوق مدنی و سیاسی برای اعضاء جامعه آنهم در مدل ” پادشاهی مشروطه” ناممکن بلکه محققا محال است. یعنی نمی توان جامعه ای با حدّاقّل خصلت‌های نظامی سیاسی/ فرهنگی آزاد یا دموکرات را تحت حاکمیّت نظام سیاسی ” پادشاهی مشروطه”  در ایران تحقّق بخشید. تاریخ هفتاد سال [ ۱۲۸۵ – ۱۳۵۷ ] شمسی و حوادث خونین آن نشان داد که برای فردای ایران و بعد از خروج از نظام ولایت فقیهی حاکم،  ” جمهوری” چونان نظامی سیاسی، یک انتخاب میان دو امکان یعنی ( پادشاهی یا جمهوری) نیست.

 

بلکه جمهوریّت چونان ” حاکمیّت جمهوری” آنهم بنام ” جمهوری لائیک” تنها و تنها راه حلّ سیاسی تاریخی ماست. ایرانیان باید با کوشش بشناسند که نظام سیاسی ” جمهوری لائیک” را چگونه بیآغازند و تحقّق بخشند. و سخن پایانی آنکه کوشش من در تبیین سکولاریسم برای عموم ایرانیان تفهیم ضرورت جمهوری” ست که در نظامی سیاسی با عنوان ” جمهوری ایران” با خصلت ( دموکرات – لائیک) تحقق می‌یابد.

م. ح. صدیق یزدچی