اسد سیف: کودتای ۲۸ مرداد و تأثیر آن بر شعر فارسی

اسد سیف

کودتای ۲۸ مرداد و تأثیر آن بر شعر فارسی

 

ادبیات را رابطه‌ای تنگاتنگ با تاریخ است. آنجا که تاریخ از گفتن باز می‌ماند، ادبیات لب به سخن می‌گشاید تا درون انسان‌ها، آرزوها و خیال‌های دور و نزدیک آنان را بازگوید. تاریخ با بیرون انسان‌ها، با زندگی اجتماعی آنان در رابطه است، ادبیات اما پا فراتر می‌گذارد، از هستی انسان می‌گوید و این‌که در روند تاریخ، در درون او چه گذشته است. از امیدهای سرکوب شده، از لحظاتِ نابِ زندگی، از رؤیاهای خوش و خیال‌های بی‌بدیلی که شاید هیچ‌گاه تحقق نپذیرند. به طور کلی، ادبیاتِ امروز سیمای دیگری‌ست از انسان مدرن که همگام با او در تاریخ حضور دارد.

در تاریخ هر سرزمینی حوادثی روی می‌دهد که می‌توان تأثیر آن را تا سالیان دراز در ادبیات آن کشور نیز شاهد بود. در گام‌های نخست رمان‌نویسی در ایران می‌توان در رمان‌هایی چون “سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ” اثر زین‌العابدین مراغه‌ای، “کتاب احمد” اثر طالبواف و “تهران مخوف” اثر مشفق کاظمی جوانه‌های جنبش مشروطه، امید و ناامیدی از زندگی آن دوران را بازیافت. با شهریور بیست و پایان دوران دیکتاتوی رضاشاه، در ادبیات ایران امید به زندگی بهتر موج می‌زند.

کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نه تنها نقطه عطفی در تاریخ بل‌که ادبیات ایران بود. همه امیدهای مردم در دستیابی به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی با حکومت کودتا یک‌شبه بر باد رفت. در تاریخ کشور ما هیچ حادثه‌‌ای به اندازه کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب سال ۵۷ بر ادبیات تأثیر نگذاشته است.

کودتا با کمک نیروهای آمریکایی و انگلیسی با روشی فراقانونی موفق شد رهبر برگزیده مردم، دکتر محمد مصدق را از عرصه سیاسی کشور کنار نهد و خط‌مشی جدیدی را با دولت برآمده از کودتا در ایران پی گیرد. این رفتار بیش از هر چیز درهم شکستن روحی و روانی مردم، به ویژه روشنفکران را به همراه داشت. احزاب سیاسی و تشکل‌های صنفی ممنوع شدند، شمار زیادی از فعالان سیاسی و اجتماعی بازداشت شدند، نشریات اجتماعی و فرهنگی توقیف شده، سانسور بر چاپ و نشر حاکم گردید. تأثیر کودتا را می‌توان در هزاران شعر و صدها داستان و رمان فارسی دنبال کرد. این تأثیر آنچنان عمیق است که پس از انقلاب نیز، با فاصله زمانی پنجاه ساله، هنوز هم شاهد انتشار آثاری ادبی هستیم که همچنان متأثر از آن دوران هستند.

حسرت و درد در شعرهای پس از کودتا موج می‌زند. سال‌های سیاه از راه می‌رسند. “این شام تیره‌دل که در او یک ستاره نیست” (نادر نادرپور، شعر چاره) را احمد شاملو چنین توصیف می کند:

سال بد/ سال باد/ سال اشک/ سال شک/ سال روزهای دراز و استقامت‌ها کم/سال پست/ سال درد/ سالی که غرور گدایی کرد/ سال عزا/ سال…

اسماعیل شاهرودی از طاق “نصرت آرزوها” می‌گوید که شکستند:

خون آینده را/ از سنگفرش انتظار/ شستند/ و صلیب دردها را/ شکستند/ و برچیدند/ طاق نصرت آرزوها را/ از کهکشان‌ها/ زیرا/ او/ از جاده دیگر گذشته بود.

شفیعی کدکنی که بعدها با جنبش چریکی، شعر “بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب” او بر زبان‌ها جاری می‌شود، در “تسلی و سلام” برای محمد مصدق می‌سراید:

دیــدی دلا ، کــه یــار نــیــامــد/ گـــرد آمـــد و ســوار نــیــامــد/ بـگداخت شمع و سوخت سراپـای/ و آن صبــح زرنـگـــار نـــیـامــد.

نصرت رحمانی از مرگ ماه می‌گوید:

در نعره‌های خامشی و مرگ نعره‌ها/ تیغ سکوت، دوخت لبان امید را/ اشکی فتاد و شمع فرو خفت و ماه مرد/ کفتار خورد لاشه مردی شهید را. (شعر منادی، دی ۳۲)

ماندگارترین شعر یأس را اما دو سالی پس از کودتا اخوان ثالث سرود با نام “زمستان”:

سلامت را نمی خواهم پاسخ گفت./ هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،/ نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،/ درختان اسکلت‌های بلورآجین،/ زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، / غبارآلوده مهر و ماه،/ زمستان است.

اخوان در فضای پس از کودتا هم‌سخن نمی­یابد، “غم دل با تو گویم، غار”. (منظومه شقه شهر سنگستان) او در مقدمه “از این اوستا” پا فراتر می­گذارد و در ناامیدی “وطن” را مرده اعلام می‌دارد: “من مرثیه‌گوی وطن مرده خویشم”. از “نعش این شهید عزیز” می‌گوید که “روی دست ما مانده‌ست/ امروز”. (از این اوستا- نوحه)

با این‌همه نباید روزنه‌های امید را در شعرهای پس از کودتا نادیده گرفت. نیما در شمار نخستین کسانی‌ست که ایستایی را دوست ندارد:

ول کنید اسب مرا/ راه توشه سفرم را و نمد و زینم را / …/ از برای من ویران سفر گشته مجالِ دمی استادن نیست/ منم از هر که در این ساعت غارت‌زده‌تر / همه چیز از کف من رفته به در/ دل فولادم با من نیست  “شعر دل فولادم، ۱۳۳۲)

اگرچه تن ندادن به جو یأس در نیما نشان استقلال اوست در اندیشه و خیال، شاعران سیاسی نیز با توجه به ایدئولوژی خویش می‌کوشند تا “آب رفته به جوی بازگردانند”. احسان طبری از جمله این شاعران است که می­سراید:

نیکوتر از جهان امید، ای دوست!/ در عالم وجود جهانی نیست/ هر جای را خزان و بهاری است/ در کشور امید خزانی نیست (شعر امید، ۱۳۳۳)

سیاوش کسرایی نیز در همین راستا منظومه ماندگار “آرش کمانگیر” را می‌سراید و به شاعر امید معروف می‌شود:

آری، آری، زندگی زیباست/ زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست/ گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست/ ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست.

احمد شاملو اما با چهره‌ای دیگر و سخنی تازه‌تر با مجموعه شعر “هوای تازه” از راه می‌رسد تا هوای شعر ایران را رنگین‌تر کند:

روزی ما دوباره کبوترهای‌مان را پیدا خواهیم کرد/ و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت/…/ ومن آن روز را انتظار می­کشم/ حتی روزی / که دیگر نباشم.

هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، محمد زهری، کارو، م. آزاد، محسن هشترودی، منوچهر نیستانی و ده‌ها شاعر دیگر از جمله شاعرانی هستند که می‌توان تأثیر کودتا را در اشعار آنان پی گرفت. در کنار این عده اما بودند شاعرانی از آن نسل که می‌کوشیدند، برکنار از حوادث سیاسی جامعه، راه خویش در شعر تجربه کنند. دستمایه شعر این افراد سلیقه‌های فردی آنان بود. هوشنگ ایرانی، تندر کیا و بعدها سهراب سپهری از آن جمله بودند.

شعر ایران در دهه چهل سرانجام خود را از بختک یأس رهانید اما در کلیت خویش هم‌چنان متأثر از وضع اجتماعی کشور باقی ماند.