رشید مشیری: آن روز

رشید مشیری

آن روز
…………………………
بسته می شود روزی’
این دفتر سیاه.
شاید ان روز نباشد امروز .
روز اما می آید در پی روز،
و بیشمار چون من،
خواهند دید آن روز.
نفس می کشم با این یقین شیرین،
و تا زنده ام خواهد تپید قلب من،
با ضرباهنگ آن روز.
می وزد نسیم صبح آن روز برگونه ام.
غروب می کند در دلم،
خورشید آن روز،
هر چند نباشم من در آن روز.
تازه’ هوای ان روز در سینه ام.
خیس ‘گونه هایم از اشک شوق آن روز.
نثار آن روز ‘خرمن خرمن عشق’
که زند به خرمنگاه نفرت ‘اتش
امید ارزانی امروز من،
که یقین دارم به آن روز.
………………..
رشید مشیری
۱۴۰۳/۶/۵