شاعری زیر پوست حیوان: آگنس یرنر/ رباب محب

 

شاعری زیر پوست حیوان

آگنس یرنر

رباب محب

 

آگنس یرنِر[۱] (۱۹۸۴) کتابدار و شاعر سوئدی در سال ۲۰۱۴ با انتشار کتاب «پارس» توجه منتقدان ادبی را به جهان و شگردهای شعری خود جلب کرد. از آن تاریخ تا کنون دو دفتر شعر با عنوان­های «وزش» (۲۰۱۷)  و «لاله­ ها»  (۲۰۲۴) و هجونامه­ «برگ ­ها و گوش ­ها» (۲۰۲۱) از این شاعر منتشر شده است.

نام آگنس یرنر با انتشار نخستین دفتر شعرش «پارس» در فهرست شاعران و نویسندگان مطرح سوئد قرار گرفت . وی با دریافت جایزه­ی ادبی کاتاپولت که هر ساله توسط  کانون نویسندگان سوئد به نویسندگان تازه­کار اهدا می­شود جایگاه ادبی خود را تثبیت کرد. جایزه ادبی سورسکو[۲]  امسال (۲۰۲۴) به او تعلق گرفت. هیئت  ژوری سورسکو با عطف به کتاب «لاله ها» دلایل خود را چنین بیان کردند: «شاعر بوضوح فراتر از حیطه استعاره ها گام برمی دارد. وی بطرزی بسیار روشن و گویا رابطه عمیق زندگی بشر  و حیوان را درهم تنیده است، اینجا انسان موجودی است که براحتی عامل بدبختی خود می شود اما در پیرامونش طبیعتی هست که تکیه گاه  و آرامش بخش اوست. شاعر با تصاویر خود ما را در برابر  پرسش­های بزرگ هستی قرار می­دهد و راه نشان می دهد؛ آری ما چگونه می­توانیم در آب کم عمق کابوس ببینیم یا در این بیت: «من نمی­توانم سرم را روی بالش بگذارم و بخوابم و بمیرم/من باید لاله بکارم.»

 

در زبان سوئدی واژه  «اِسکَل[۳]» (عنوان نخستین اثر شاعر به زبان اصلی) هم به معنای «پارس و واق واق» است هم به معنای «خواستن و لازم بودن» که یک فعل کمکی است. در این کتاب صدایی از موجودی خارج می شود که فاقد زبان است و در عین حال نیتی انسانی دارد: تو باید، من باید[۴]. عنوان کتاب از همان ابتدا ما را در وضعیتی معلق بین درماندگی و عزم، بین انسان و حیوان قرار می دهد . هنگام ترجمه تلاش شد تا عنوانی برگزیده شود که با محتوای اشعار همخوانی بیشتر دارد. ترکیب این دو معنا یعنی «پارس» و «خواستن و لازم بودن» از وجه زیباشناسانه عنوان می کاست، بدین سبب واژه «پارس»  انتخاب شد.

 

آذین بخش جلد «پارس» تصویری یگانه و بی همتاست از روباه ژنده پوشی که گوش چپش مفقود شده. نگاه روباه در این تصویر به خواننده خیره است. شاعر همینحا با جلد کتابش این پرسش را در ذهن خواننده برمی انگیزاند که: براستی چه اتفاقی می افتد اگر حیوان باشی و یک عضو خود را از دست داده باشی.

ژوزفین دِ گرگوریو[۵] (۱۹۸۶) منتقد ادبی و نویسنده سوئدی در مورد نخستین اثر شاعر «پارس» می­گوید:

 

«آگنس یرنر در مصاحبه ای از شاعر بریتانیایی تد هیوز[۶] به عنوان الهام بخش خود یاد می کند و این گفته مانند آفتاب نیمروز روشن است: بخش عظیمی از آثار تد هیوز شامل مشاهدات او از طبیعت است. سمور قهرمان جایی بین دریا و خشکی مانده و نه راهی به پیش دارد نه به پس.  یک روباه تنها نیمه شبان در اطراف خانه­ اش پرسه می زند (شاید  یرنر در شعر روباه چشمکی می زند به این تصاویر و می نویسد «خز قرمز فالو/ حکایت یک قتل عام/ در آنسوی خانه»؟)  و  در آب های روی کره زمین اردک ماهیان باستانی و عظیمی چرت می زنند.

نزد یرنر ، مرز بین حیوان و انسان همواره مشخص نیست، وی وقت خود را وقف مطالعات طبیعی نمی کند بلکه یکراست می رود زیر پوست حیوان.  در شعر منِ راوی گاه یک روباه است گاه یک فیل یا اسب که  اجازه می دهد «سُم ها تلق تلق کنند» یا «نیمی انسان، نیمی موش» باشد. و منِ شعر یک دندان تخم شکن دارد که به او کمک می کند به پوسته نوک بزند و از آن رها شود.

این شاید همان حلقه گمشده «دگردیسی» اووید[۷] شاعر رومی باشد؟

شخصیت های اووید بنا به سرنوشت انسانی خود تبدیل می شوند به پرنده، عنکبوت، خرس یا گاو.  خروج از غم و اندوه و فلاکت یا تخفیف رنج و ملامت ها از طریق این دگردیسی ها صورت می پذیرد، زیراکه دردناک ترین اندوه آن است که سر جایت بایستی و اجازه رشد و رهایی بخود ندهی. چنین دگردیسی شاعرانه نوعی داد و ستد و سوداگری است، آنکه تن به دگردیسی می دهد مبدل می شود به یک استعاره زنده.»

یرنر خود در این باره می گوید: «خراش خراش/…/ از پوست رها شود» تا پیراهن انسانی اش را از تن برکَند و بگذارد باخت و شکست تبدیل می شود به حیوانی که دُمش را گذاشته روی میز و تکان می دهد، و «هرچه را که سر راهش دید/گرسنگی رو به افزون» می بلعد .

اشعار زیر از کتاب «پارس»[۸] (۲۰۲۴) انتخاب شده است.

 

۱

 

رژ لبت اصلاً

به رنگ خون نیست

با اینحال گمان بردند اسب صدمه دیده

چون تو بوسه زدی بر پوزه­ی سفیدش

یادت هست چگونه بهاران را بلعید

چه حسی داشت ستون فقراتش

پیش ازآن­که ماساژور بیاید

و بلندش کند؟

 

دیگر زخمی به­جای نمانده،

چهره­هایتان همچون غنچه

شماها را یکجا لیسید

زبانی، گس و سیر از سبزینه،

نفس  سبزه­های ناب، ریش

منور از شادی سبز و خیس

 

 

۲

 

انگشتان تنیده در هم

غارها و محراب­ها را اختراع کردم

مکان­هایی برای مرگ و رستاخیز

 

گفتم بهشت حقیقتاً واقعی است

از منبع موثقی دانستم

که بهشت بعدها زیباتر خواهد شد

 

دست­های خپله

همگام با سایر اعضایم رشد نکردند،

همان گره گرم ­باقی ماند    انسان مرعوب

عصاره یک زندگی را چنگ می زند  و  می لغزد

 

چون بر خدایان نامی نهادم

بالای سرم برخاستند و  شدند گوشت

 

 

۳

 

لنگری از گوشت، لنگری

از آدم

 

منتظر مرگت بودم، مصمم

تنها یک آوازه

دزدکی در خونم رخنه کرد،

خیلی خودمانی

از ریشه سترگ

 

 

آنگاه صبح روزی پیدایشان شد،

بندها را گسیختند

افسار را گسیختند تو را بالا کشیدند و

با خود بردند

 

 

۴

 

باید پالتوی صورتی را

دورت می پیچیدند و در لفاف

می پوشاندند ابری از فوشیا

 

 

ما باید گذشت می‌کردیم

آخر دستش را گل رز بریده بود،

خیلی گرمش بود در تابوت تنگ

 

اما در عوض پیراهن بنفش تو  شد

با خال های سیاه، جامه ای زیرزمینی،

دست دوز

 

 

۵

همقدت می شوم

ما با فاصله چهار دهه زاده شدیم،

اما من نزدیکتر می آیم

 

سال ها سنگین و بادپا می شوند

روزها آنقدر کوتاه که دیگر حتی لایق

نام خود هم نیستند،  یک هفته

چشمکی می زنند بسان لنزی افتاده

نیمه کورم، سرگردان  راه گم کرده

 

فاصله کم می شود،

و چیز ی آماس می کند،

 

همچون یک دانه خیس

جوانه می زند

 

 

۶

زمین زیر پای ما نوست

حشرات نو

لجن چسبیده بر سنگ تو، برگهای نو

گربه طلایی خود را قل می دهند روی تو،

نخست کوچک شده

به اندازه یک جفت دست    خاکستر

و آنگاه یک دنیا خاک

 

غار است یا لانه، این سوراخِ

گرمی که من در آن خزیده ام؟

 

تو را آبیاری می کنند در روزهای خشک

نه  بدانسان که رشد کنی،

بدانسان که همچنان مفقود بمانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[۱] Agnes Gerner

[۲] Sorescu

[۳] Skall

[۴] jag skall, du skall

[۵] Josefin de Gregorio

[۶] Ted Hughes 1930- 1998شاعر انگلیسی و نویسنده کودکان

[۷] Ovidius   او را به همراه هوراس، ویرژیل سه رکن اصلی شعر لاتین می شمرند.

[۸] Agnes Gerner (2014) Skall, Albert Bonniers förlag. ISBN: 978-91-0-014012-0