دکتر بیژن باران؛ قالی در شعر فارسی

دو هنر شعر و قالی در ایران ۳-۴ هزار سال قدمت دارند. زنان آغازگر قالی در بافتن در کارگاه خانگی و شعر شفاهی لالایی کودکان ند. هر دو مشترکاتی داشته؛ بیان شعر کلامی و بیان قالی رنگ و خط است. شعر شفاهی لالایی مادران در عروسیها و جشنها به غزل، تصنیف، قصیده تکامل یافت. فرش کف پوش اتاق برای تن و شعر برای حظ ذهن اند. آنها بمثابه محصول مغز با ساختار و کارکردهای مغز هنرمند، بیننده، مخاطب، نقاد ربط دارند. ساختار شعر در نام شاعر، عنوان، مقدمه، میانه، پایان و قالی در نام محل، طرح، حاشیه، گل مرکزی/ مدال، زمینه، رنگ، تار وپود، تعداد گره- قیاس می شوند.

در ۳هزار سال گذشته فرش ایلات با طرح هندسی خط راست و شهرها با طرح باغ خط منحنی بافته شدند. عمر فرش از سفال، لعاب، فلزات در آثار هنری کوتاه تر است. ولی شرح فرش از عهد باستان در کتب، موزایک، نقاشی نقل شده اند. گزنفون یونانی در کتاب سیرت کوروش ۴۳۰ تا ۳۴۵ ق.م. از قالیچه زیر بستر نام برد. فرش یخزده سده ۵ق.م. پازیریک Pazyryk هخامنشی از سکاهای ترکمنستان در ۱۹۴۸ در شوروی کشف شد. در ۵حاشیه آن ردیف ۲۳ در ۲۵ آیکون، صف اسب سوار با زمینه قهوه ای، خط ستاره ها، صف گوزن با زمینه سبز چمن، ردیف ۱۳ در ۱۰ آیکون شیر اند.

 

مستطیل درونی از بسآمد ۴ در ۶ مربع با ستاره خورشید / لوتز دیده می شود. در ایکون مربع مصور شیر با دم افراشته مانند شیر پرچم سابق ایران است. رنگها هم سبز، اخرایی، سیاه اند. طرح آن بیانگر تاریخچه تکاملی از ۳هزار سال پیش است. در آن روایت با سکانس آیکونها، حرکت، ستارگان، تشریح اعضای داخلی گوزن با ستون فقرات، قلب، سر شاهرگ/ آورتا، شیردان، روده، رحم/ جای جنین است. اسب سواران با نظم سوارکاری جنگی بیانگر رشد ارتش منظم می باشد.

 

از عهد ساسانی قالی پشمی ایران به چین صادر می شد. در تاریخ یغمای فرش بهارستان تیسفون ثبت شد. از عهد صفویه فرش به روسیه، آلمان، ایتالیا، فرانسه، انگلیس، هند با کشتی صادر شد. اکنون فرش ایران در موزه ها، عمارات دولتی، خانه ها، مغازه ها در جهان یافت شوند. بازارهای فرش ایرانی هامبورگ، نیویورک، تهران اند.

 

اشعار کتبی باستان گاتها و یشتهای سده ۵م، مزامیر و زبور مانوی سده ۳م، سفالهای نقشدار هزاره ۱ ق.م. بجا مانده اند. درخت آسوریک عهد پارتیان مناظره بز و نخل هم در متن هم در سفال منقوش است. این منظومه با مصراع‌ ۶ و ۱۱ هجا؛ قافیه‌ “الف و نون” یا “نون و د‌ال” دارد‌.

 

قالی عتیق قدمت سده ای دارد. باید طرح قالی شهرها را مانند شعر در مقایسه با هم، ادوار تکاملی، محتوای خط و رنگ بررسی کرد. آثار دیگر هنری مانند نقش قالی، کاشیکاری بناهای عمومی، باغ و باغچه با آب و گل، در وضع بهتر از موسیقی بدست اخلاف رسیده اند. نمونه ماندگاری مجموعه نفیس بنا و باغ:

 

کاخ الحمرای جنوب اسپانیا از دودمان مور، باغ ارم شیراز در مقابسه با موسیقی نکیسا و باربد عهد ساسانی. کتاب مرجعی در قالی مانند شعر بنا به سبک، مکتب، آرایه های هنری، محتوا نشر نشده. تا سده ۲۰ موسیقی هنوز نت نویسی نداشته؛ هنری شفاهی و بداهه بود. آموزش آن در هنرستان نبوده؛ از استاد به شاگرد بمثابه حرفه / گیلد آموخته می شد.

 

مرتاضی هندی، بی نیازی قلندری، عشق افلاطونی، نداشتن خانواده درویشی، گزاره های وحدت، امساک از لذات، تضاد نیک و بد مانوی در سلوک عرفان ایرانی قوی اند. خشگی و فقر گسترده بستر عینی عرفان اند. بن ذهنیات عرفان و تصوف ایرانی از زبور و مزامیر مانوی سده ۳م در تورفان چین است. در این قطعه خرد در فرد و عشق در فرد و فرا فرد یا او، “آواره،” یعنی دوری معشوق بوده؛ “جستجو” حول و حوش فرد را تداعی می کند. این ۲گانگی و ثنویت من و او در عرفان مولانا بوفور آید:

خسته مشو ای خِرَد؛/ تن درمده‌ ای عشق.

چه بِشکوه این عشق؛/ چه بِشکوه این خِرَد.

عشق آواره شد؛/ خِرَد در جستجویش.

 

لالایی شعر مادر برای آرامش کودک تو خط نقوش قالی در فصول ۴گانه است. این اشعار هجایی شفاهی در شهر، روستا، ایلات ار ۳هزار سال پیش را زنان پدید آوردند. پس از گردآوری آنها باید سبک، مکتب، محتوا، با قیاس با شعر عروضی و ترانه های سده ۲۰ فارسی تحلیل شوند. لالایی شیرازی زیر از کتاب تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ۱ آمده:

لالالا عزیز کبک مستم!

میون کبک ها دل بر تو بستم.

تموم کبک ها رفتن به بازی،

من بیچاره پابست تو هستم.

 

فردوسی ۱۰۰۰ سال پیش تهیه نخ، پنبه/ کتان، پشم را برای قالی نوشت. سطر ۱ یعنی: از الیاف کتان، روبنده نازک با ۲زیر حرف اول و بعد قِصِب؛ از تارهای ابریشم، دیبای حریر؛ از پشم قز/ کژ ضمخت، پارچه نامرغوب خز بافته می شود:

ز کتان و ابریشم و موی قز/ قصب کرد پرمایه دیبا و خز

بیاموختشان رشتن و تافتن/ به تار اندرون پود را بافتن

 

صائب تبریزی در ۴۰۰سال پیش گفت: لطافت آنچنان دارد که در وقت خرامیدن/ توان از پشت پایش دید نقش روی قالی را. فرش، بوریا/ حصیر، گلیم، نمد در امثال و حکم دهخدا هم آمده: گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه/ به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد. گلیم خود را از آب برآوردن. گلیم کهنه را جندره چه کند. جندره یعنی چوب زدن فرش برای خاک زدودن. فرشش زمین است لحافش آسمان. در کرمان در فرش بافی می خوانند: یه اشکی پیش ـ دو اشکی جاخو ـ سه اشکی پائین ـ سه اشکی جاخو/ یک گره پیش، دو گره ساده بافی ـ سه گره زیر ـ سه گره ساده بافی.

 

قالی‌بافان ترکمن در شانه‌زدن دوبیتی زیر را زمزمه ‌کنند: چالینگ چالینگ چال قیزلار/ إله داراق آل قیزلار/ إله داراق آلایلی/ خالا ناقیش ثالایلی. ترجمه: دخترها، شانه ها را بردارید و بر تارهای قالی بزنید./ شانه ها بر داریم و قالی را منقش کنیم. نی زمزمه کنند:

چالینگ، چالینگ غیزلار، اوز اوی میزنگ ساغلیغنار/ اوی اوی میزنگ ایچنده، اوز داد می‌نگ ساغلیغنا/ اوز داد مینگ باش اوغلی، آق بالیق لی آش اوغلی چال چال، چال چال.

 

ترجمه: شانه بزنیم، شانه بزنیم دختران، بزنیم به سلامتی خودمان/ در خانه‌مان به سلامتی پدرمان و برادر بزرگمان. او یاور پدرمان است. بزن بزن، بزن بزن. اگر در بافتن، تار قالی پاره شود، تکه ای نخ سیاه و سفید را بهم بافته. آن را با نمک و زغال بنام آلاجایوب در پارچه ای بسته؛ به جلوی قالی بندند. http://tawakalturkmen.blogfa.com/

 

در سده ۲۰ شعرهایی با تلویحات قالی محبوبیت این کف پوش را نشان داد. فروغ فرخزاد در “عروسک کوکی” نوشت:

در گلی بیرنگ بر قالی

در خطی موهوم بر دیوار

می توان با پنجه های خشک

پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند می بارد.

 

شاملو در “پریا” دگر دیسی حصیر فقیرانه به فرش و حرکت در جامعه را شعر کرد: قالی می شن حصیرا/ آزاد می شن اسیرا. کسرایی در شعر “چاقو تیز کن” قالی تکانی عید و وسایل/ تس  و مس را با قلع سفید کردن و در شعر دوم “فروبستگی” حرکت پا را بر فرش تاریخ نوشت:

او ابتدای جنبشی در خانه ها بود

روبیدن گرد از گلیم و فرش و قالی

جمع آوری مس و تس هایی که باید پاک می شد.

 

هر گام

از هر گوشه شهر

بر راهی واحد می دوید

پاها فرشی تازه می بافت

قالی تاریخ

نوپایی و نوزبانی

 

سپهری در اطاق آبی نوشت: معلم, همشهری من بود. شهر ما, شهر قالی بود. دار قالی در خانه‌ها به پا بود. قالی نقشه می‌خواست و نقشه را نقاش می‌کشید. هر چه نقاش بود, نقاش قالی بود. و شمار نقاشان زیاد بود. و در نقشه‌ی قالی تنها اسلیمی و بادامی و کشمیری و گل شاه‌عباسی نبود. شکار و پرنده هم بود. بزم خسرو و شیرین هم بود.

www.mirzacarpet.blog.ir  http://shereno.com

افشین سامی نقشه را با جبر و بافتن را با اختیار استعاره کرد؛ با مطایبه نوشت:

زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار
قالی زندگی ات را نخرند !

 

در سده ۲۰ رفع استثمار قالیبافان و زحمتکشان شعار مرکزی روشنفکران چپ بود. آنها برای عدالت اجتماعی، غدغنی کار کودکان، افزایش دستمزد، بهبود ایمنی کار، بهداشت عمومی، رهایی کشاورزان و کارگران، رفع ممیزی، آزادی نهادهای صنفی و احزاب مبارزه کردند. هوشنگ ابتهاج رقص بر قالی در شهر را به پیدایش آن در روستا کشاند. او در شعر “دیریست گالیا” نوشت:

زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو

بر پرده‌های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان

 

اخوان ثالث در شعر خفتگان نقش فرش ۱۳۳۸ به قالی برای گفتگو شخصیت داد. تناسخ گلها به رنگهای قالی، استثمار بافندگان رنجور، تنفس ذرات پشم، چرخه تولید قالی از چرای گله و ریسیدن پشم تا بافتن قالی را نوشت:

خفتگان نقش قالی،

دوش با من خلوتی کردند.

رنگ‌شان پرواز کرده

با گذشت سالیان دور، ‌

و نگاه این یکی‌شان از نگاه آن دگر مهجور،

با من و دردی کهن، تجدید عهد صحبتی کردند.

من به رنگ رفته‌شان، وز تار و پود مرده‌شان بیمار،

و نقوش درهم و افسرده‌شان، غمبار،

خیره ماندم سخت و لختی حیرتی کردم.

دیدم ایشان هم ز حال و حیرت من حیرتی کردند.

من نمی‌گفتم کجایند آن همه بافنده رنجور،

روز را با چند پاس از شب به خلط سینه‌ای در مزبل افتاده

به نام

(سکّه‌ای مزدور)

یا کجایند آن همه ریسنده و چوپان و گله خوش‌چرا،

(در دشت و در دامن)

یا کجا گل‌ها و ریحان‌های رنگ‌افکن؛

من نمی‌رفتم به راه دور.

 

ﻣﻨﺎﺑﻊ. ‏۲۰۱۹‏/۰۸‏/۷

http://www.ettelaat.com/etint/?p=9752 فرش در ادبیات فارسی