منوچهر کوهن؛ بودن و یا نبودن
…. بودن یا نبودن“To Be , or Not To Be, This is the question”
….ویلیام شکسپیر W.Shekespear… said in year 1602
سروده ای از منوچهر کوهنBut …I, M. Cohen at 2019 believe that now days this is the question:
“How To Be? ” چگونه بودن؟
فلک را سقف بشکافیم (حافظ)
با،. خود .. یا …. بی،. خود،. بودن ..
یا،. خود، .. بودن .؟… یا بیخودی و بیهوده بودن .؟…
اندیشهی چگونه بودن…. لحظه ای، تنهائیم را رها نمیکند
به دیدگان دیگران،. بودن، … و به درک و شعورخود … هرگز،. نبودن .!..
خود بودن.. یا در آرزوی.. دیگر بودن …یا .. دیگری بودن…
من حتی، دَمی، خود بودن را،. نشناخته و نمی شناسم …
خودبودن را،… طاقت و توانایی تجربه ندارم …
من کیستم .؟… که خودبودن را … تاب آورم ؟؟ …!!
دیوانه ای در هیات شاعر!!… که می خواهد خود را داننده بداند
یا … مجنونی … نادان … بی خرد.؟..
بدون وجود.، .بدون خود، و سرگردان … در بیکران کهکشان.!!
اندیشهی من ،. کیستم .؟… چگونه هستم …؟ … چرا بودن.؟… یا هیچ نبودن؟
هرگز تنهاییِ لحظه هایم را … رها نمی کند…
* * *
چشمانم را می بندم … اما،. پلک هایم آرام نمی گیرند..
مردمکِ دیده .؟… یا مردمِ هرگز ندیده .؟…
مردم عام.. یا.. خام .؟… یا … مردمکانِ دیده من .؟…
کدام یک بهتر …مرا همراهی میکنند.؟…
کدام یک بهتر، تنهایی درونی ونا دیدنی مرا می شکنند … و خُرد می کنند.؟..
با یک دیده … همه دنیا… یگانه … وهمه،. مانند هم هستند…
ومصداق.. “به هرکجا که روی، آسمان همین رنگ است.”
و با دیده دیگر… هیچ دوگانه ای … یگانه،. نمی شود…
همه،. دیگرگونه ومتفاوت هستند…
حتی خدای یگانه ای هم وجود ندارد…
وهرموجودی خدای خود را دارد…
ومن هم ، خدای خالق خرد خود را
کدام نگاه راستین.؟… کدام چشم بیدار یا خواب آلود؟… کدام حقیقت دیده یا ندیده …؟
با تنهایی درونی لحظه های نبودن زندگی چه می توانم کرد؟…
* * *
آسمان نیمه ابری است …
گاهی خورشید می بارد …
لحظه ای بعد … باران می تابد…
حتی، خدا هم نمیداند .!.. چگونه تنهایی دائمی لحظات خود را پر کند.؟…
با آفتاب … یا ابر …؟ کاملا سپید یا تمامی سیاه!
با زندگیِ بردگان،. یا… تماشای بودگان.؟…. یا.. با، فرشتگان مرگ و رفتگان.؟
با تاریکی،… یا روشنایی.؟…. گاهی با کُن .؟. یا فیکن.؟…
دراین، بی زمان گذران.!..
همه درخود مانده، و در زیستن، درمانده ایم …
***
بعضی می دانند … بعضی نمی دانند …
گروهی می فهمند …گروهی نمی فهمند…
برخی می فهمند … ولی ترجیح میدهند، خود را به نادانی بزنند…
وبرخی نمی دانند … ومی خواهند … خود را داننده …جا بزنند …
اما … در هر حال …دانا …یا …نادان ..
با شعور یا بی شعور … همه.. در خودِ هستیِ مادی .. مانده
و در زیستن و زندگی راستین، درمانده ایم
حتی …خالق یگانه هم … در خلقت خود.. مانده است!!
با این خلقت می خواهد چه کند.؟…
با این همه پیامبران … با پیام های متفاوت و دیگرگون…؟
که همه بودگان را به هم در انداخته است!
هم دگر را ، می درند و می بلعند
خدا میخواهد چه کند..؟.؟…
گرگ و بره .. یا شیر و آهو….؟..!!..
مرغ ماهی خوار.؟… و ماهی طلایی کوچک!!!
قانون جنگل .؟ …. جنگ انسان با انسان.؟.!!
آیاعشق راه رهایی است.؟… یا جاده جهنم.؟…
واگرعشق،. شاهراه جهنم است … چرا جایزهی بهشتیان است.؟…
باری،…امیر یا اسیر.؟…خالق یا مخلوق.؟…
من … یا…تو.؟…همه وهمه، با هم درخود، و درهستیِ مادی، مانده،
ودر زیستن راستین، درمانده ایم…
دریغا…دریغ …
منوچهر کوهن …..۱۸ می ۲۰۱۹ – لوس آنجلس