هادی خرسندی؛ دلتنگ خواهر دلتنگ
هادی خرسندی
دلتنگ خواهر دلتنگ
دلتنگم از فراق تو، دلتنگ خواهر
چشم تو مانده بر ره و من دیده بر درم
پرواز ما به سوی هم از هر دو سو نشد
تو مرغ خستهبالی و من سوخته پرم
سیرت ندیدهام به جوانی و حالیا
پیرانه سر گرسنه دیدار دیگرم
بهر من آنچه مانده ز دوران کودکی
خواهر توئی و آن دو گرامی برادرم
عمری گذشت و پیر شدم آرزو به دل
دیگر نشد حضور عزیزت میسّرم
دلخوش به صحنههای مجازی نمیشوم
خواهم که راست جلوه کنی در برابرم
خواهم که بشنوم ز لبات شعری از پدر
وز صحبتات به من برسد بوی مادرم
پرسند عمهجان چه شد؟ و خواهرت کجاست؟
دلتنگ تو شدند دو فرزند و همسرم
من که جدا ز یار و دیارم نمیشدم
این دوری دراز کجا بود باورم
دیدی چگونه در پس فریادهای شوق
غم بر دلم هوار شد و خاک بر سرم
باور کنم که عمر دوباره گرفتهام
یک لحظه گر دوباره بیایم به کشورم
از غصه ندیدن تو، خواهر عزیز
بنگر چگونه تلخ شده شعر شکّرم
در آرزوی دیدن تو هرچه زودتر،
یک مدت است منتظر مرگ رهبرم
هادی- مهر ۹۹ لندن
به نقل از آوای تبعید شماره ۱۷