دو شعر از احمد شاملو

دو شعر از احمد شاملو

 

ترانه‌ی بزرگ‌ترین آرزو

 

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند

کوچک

همچون گلوگاهِ پرنده‌یی،

هیچ‌کجا دیواری فروریخته بر جای نمی‌ماند.

 

سالیانِ بسیار نمی‌بایست

دریافتن را

که هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی‌ست

که حضورِ انسان

آبادانی‌ست.

همچون زخمی

همه عُمر

خونابه چکنده

همچون زخمی

همه عُمر

به دردی خشک تپنده،

به نعره‌یی

چشم بر جهان گشوده

به نفرتی

از خود شونده، ــ

 

غیابِ بزرگ چنین بود

سرگذشتِ ویرانه چنین بود.

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند

کوچک

کوچک‌تر حتا

از گلوگاهِ یکی پرنده!

 

رم، دیِ ۱۳۵۵

شامل

 

 

 

 

 

ساعت اعدام

 

در قفل در کلیدی چرخید

 

لرزید بر لبانش لبخندی

چون رقص آب برسقف

از انعکاس ِ تابش ِ خورشید

 

درقفل در کلیدی چرخید

بیرون

رنگ خوش سپیده دمان

مانند یکی نت گم گشته

می‌گشت پرسه پرسه زنان روی

. سوراخ‌های نی

دنبال خانه‌اش….

درقفل ِ درکلیدی چرخید

رقصید بر لبان اش لبخندی

چون رقص ِ آب برسقف

از انعکاس ِ تابش ِ خورشید

در قفل در

کلیدی چرخید

۱۳۳۱