علی صبوری؛ بیدارباش کلمات، علیه طغیان خاموشی

علی صبوری؛

بیدارباش کلمات، علیه طغیان خاموشی

 

سانسور وجوه پنهان و آشکار چند سویه دارد، روان‌گردهای بسیاری، که در تمامی حیات اجتماعی – اقتصادی جامعه رخنه می‌کنند، ریشه می‌دوانند، دریک نقطه به هم می‌پیوندند و تباهی، تاریکی، هول، هراس و گریز انسان از خویشتن و اجتماع را رقم می‌زنند.

سانسور تطهیر کردن تاریکی و پلشتی، موجه و باژگونه نشان دادن آن و دزدیدن چراغ از کف جویندگان روشنایی است.

سانسور دگرگون جلوه دادن جهان بیرون، اشیا و آدمی‌ست.

سانسور شورش و طغیان سکوت است علیه بیدارباش.

کلمات و تحول زبان و ربودن نان از سفره‌ی بی‌چهرگان و بی‌چیزان.

سانسور نماد رخوت، خمودگی و سنگوارگی و علیه رسیدن به رهایی و کشف زیبایی است

 

در مجموع سانسور دست راست سرکوب و خفقان با حمایت مثلث دین، سرمایه و بازار است

جامعه‌ی در گیر با سانسور، حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را، در یک روند پیچیده وبغرنج در گیر می‌کند.

سانسور از درون تورم و بحران‌ها و رکودهای پیایی برمی‌خیزد و خود نیز متقابلاً به تورم و بحران شتاب می‌بخشد و زندگی و معیشت آحاد جامعه را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد.

سانسور ترقیب، پذیرش و تأیید و تثبت وضع موجود است و هر کنش و واکنشی که این مجموعه را زیر سئوال ببرد و یا در تغییر آن اندیشه کند، تصمیم بگیرد و یا روشنگری نماید، مورد تعقیب و عقوبت قرار می‌دهد.

سانسور فقط در ذهنیت آحاد جامعه دخالت نمی‌کند. او خود را دخیل و محق در ‌تمامی زوایای زندگی انسان می‌داند.

از طرز پوشش و قدم بر داشتن در کوچه و خیابان گرفته تا آنچه که بر سفره می‌چینی، یا آنچه می‌خوری و می‌آشامی؟

و یا آ نچه می‌خوانی و یا آ نچه گوش می‌کنی.

بشقاب نصب شده بر پشت بام خانه‌ات، نماد سرکوب و سانسور و خفقان است

هنرمند از یک سو نیاز به تولید و عرضه آثارهنری دارد و از سوی دیگر سانسور مانع بازتاب هنر پیشتاز و فاخر می‌گردد و این تضاد مستمر و مستتر بخش وسیعی از پدید آوردگان عرصه‌ی هنر را یا منفعل و یا به سمت هنر دست‌آموز و رام سوق می‌دهد تنها گروه اندکی هستند که رخ در رخ دستگاه سانسور با پایبندی به “‌آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا ” پای از دفاع ِ منافع عمومی پس نمی‌کشند

در این نبرد نابرابر حلقه‌های زنجیر بافته، شمشیرهای برهنه آخته، دست و دهان کلمات بسته می‌گردد.

تاریخ در دوسوی میدان سانسور با دو نگاه تحریر می‌گردد.

یک سوی آن دستگاه قدرت و سرکوب، هنر بی‌آزار، فریب و دروغ، پنهان کاری، تاریکی، جزمیت سکوت و خاموشی و سو ی دیگر آن هنر برخاسته از اعماق، پویا، شتابناک، ستم ستیز، عمومی، متکثر و آرمان‌خواه، بالنده و متحول. تحریری از این دست در همیشه‌ی تاریخ، زیر سیطره‌ی دستگاه سانسور از منظر عام پنهان نگاه داشته می‌شود.

هنرتحول‌گرا و شکوفا، زبان و اندیشه‌ی اکثریت جامعه را به دوش می‌کشد و بازتاب می‌دهد جبراً و قهرا از سوی اقلیت جامعه که قدرت را قصب کرده و به دست گرفته‌اند مورد تعقیب و پیگرد و کیفر قرار می‌گیرند.

 

« … یقیناً نویسنده باید در آمدی داشته باشد تا بتواند زندگی کند و بنویسد، اما تحت هیچ شرایطی نباید به خاطر آنکه در آمدی داشته باشد و زندگی کند بنویسد. شرط اول آزادی مطبوعات آن است که کسب و کار نباشد که مطبوعات “یا نوشتن ” را وسیله‌ای مادی تنزل می‌دهد و برای این، بردگی درونی سزاواربردگی بیرونی یعنی سانسور است ”

(کارل مارکس سانسورو آزادی برگردان حسن مرتضوی)

مارکس در اینجا به دقت و روشنی نفوذ سانسور را به سطوح مختلف زندگی که به بردگی کشاندن هنرمند وروح و روان اجتماع را مورد هدف قرار داده، مورد واکاوی قرار می‌دهد.

دقیقاً از این زاویه است که هنر دست‌آموز و رام و ایستا این دیدگاه تاریخی – تحلیلی را مورد یورش قرار می‌دهد.

” همان طوری که مستحضرید فعالیت گسترده عناصری نظیر گلشیری، چهل تن، دولت آبادی، محمد مختاری …برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن، مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت.

وجود جریانات قانونی موازی و ایجاد کیس‌هایی در راستای به وجود آوردن انشعاب و ایجاد اختلاف در بین ایشان می‌تواند ازپیامدهای امنیتی موضوع بکاهد.

اصلاح قانون مطبوعات فعلی جوابگوی نیاز کنونی و دسیسه‌های موجود نیست چرا که تنها در رابطه با صاحبان امتیاز و مدیر مسئول تعیین تکلیف می‌کند

حال آن که ما در عرصه‌ی فرهنگی قشر وسیع نویسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و…. را داریم که تنها با برخورد انفرادی و قانونمند ممنوع‌القلم یا ممنوع‌النشر نمودن می‌توان از هجمه ایشان جلو گیری نمود برای پاسخگویی به این نیاز پیشنهاد می‌شود….. پیش نویس طرح یا لایحه‌ای نظیر … فرهنگی کشور را با همکاری سازمانهای ذی ربط پیگیری نماید تا از این طریق در راستای قانونمند کردن حوزه‌های امنیتی اهرم لازم را داشته باشیم.

دراین طرح می‌بایست مباحثی نظیر حرفه‌ای بودن کاروکسب لازم برای آن که می‌توان به فرد مذکور کد نظام فرهنگی داد و او را به عنوان مؤلف یا مترجم شناخت. تشکیل دادگاهی صنفی “ازنوع انتظامی “که به تخلفات حرفه‌ای این افراد رسیدگی نموده و محکومیت لازم را صادر نماید ازاین طریق می‌توان تشکل‌های خودی را تقویت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود. این نظام فرهنگی می‌تواند حوزه‌های کتاب، مطبوعات، تئاتر، سینما موسیقی و غیره را تحت پوشش خود بگیرد”

(سعید امامی: فضا سازی فرهنگی، ایجاد نظام فرهنگی کشور تاریخ ۷۷/۷/۱۶ روز نامه سلام)

 

همانگونه که می‌بینید دستگاه سانسور می‌کوشد پدیدآورندگان آثار فاخر و ضد سانسور را در اذهان عمومی تخریب کند و عرصه را بر هنرمند تنگ کرده و جامعه را به سمت هنر رام و دست‌آموز سوق دهد.

دراین میان جامعه روز به روز ناگفته‌های اعماق را در خود انباشت می‌کند و ذهن پویا و بالنده از دسترسی به آنها محروم می‌گردد.

محروم ماندن هنرمند از سویه‌های پنهان جامعه ناتوان از انعکاس و بازتاب آلام و درد و رنج جامعه می‌شود و میدان تاخت و تاز دستگاه سرکوب و سانسور گسترده می‌گردد و همه سلول‌های اجتماع را در گیر و به تباهی می‌کشاند.

در تأثیر متقابل این روند متضاد، هنر وهنرمند هر دو دچار خمودگی و رخوت می‌گردند.

سانسور هنرمند را از امکان حضور در جامعه بازمی‌دارد و جامعه نیز از بهره‌مندی ظرفیت‌های هنری که امید و شادمانی را به جامعه تسری می‌دهد محروم می‌سازد.

در حکومت سانسور شعر ستم‌ستیز عالی‌ترین شکل بیان بیدارباش کلمات است علیه طغیان سکوت.

در این روند بغرنج و پیچیده چه گردن‌ها که طناب‌پیچ شدند و چه خون‌ها که به کلمات هویت بخشیدند.

و شعر هیچگاه به پستو پناهنده نشد.

ایستاد، جنگید، شکست خورد و لی تسلیم نشد

وظیفه دشوار هنر به ویژه شعر، بیان زلال، ناب و پنهان اندیشه‌ی بشری‌ست. رها و آزاد و بدون هر قیدوبندی در ستاش آزادی و زیبایی و در جدال و محو بیان آزاد پلشتی‌ها و ناپاکی‌ها.

و این تحقق نمی‌یابد مگر در رویارویی مستقیم با سانسور و زوال و محو آن در تمامی عرصه‌های اجتماعی.

آنچه که در پیش رو دارید تنها گوشه‌ای از بیدارباش کلمات است علیه طغیان بی اصل و نسب و بی‌بوته‌ی سکوت و این جدال را پایانی نیست مگربا سقوط حکومت خاموشی.

و در اینجا کماکان، مخاطب سایه‌ی سنگینِ موقعیت ِاضطراب، خفقان و سانسور را بر ذهن و جان شاعر به روشنی احساس می‌کند.

بادا رهایی!

باداروشنی!

بادا سبکبالی!

در بیدار باش کلمات، علیه طغیان خاموشی

 

خرداد ۱۴۰۱

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷