جلال رستمی؛ «سقوط » در پوچی
جلال رستمی؛
«سقوط »*در پوچی
کسی که درزندگی روزمره کاری نمی کند و به دینی هم پایبند نیست، یکباره خود را در لبه پرتگاه یک دنیای بیمعنی، بدون پشتوانه، با یک زندگی یکنواخت و میرنده، روبرو می بیند. این پرتگاه همان پوچی است که آنرا کامو به خوبی در آثار اولیهاش «اسطوره سیزیف» و «بیگانه» توصیف میکند. اما کامو نمیخواهد در مواجهه با پوچی ناامید شود بلکه میخواهد نگاهی امیدوارکننده به زندگی هم داشته باشد.
آندره کنت اسپونویل استاد فلسفه در دانشگاه سوربن پاریس در جستار خود با عنوان «از ناامیدی به سوی آشتی» مینویسد: «کامو پوچی** را در رویارویی با دنیایی می بیند که سکوت اختیارکرده است که این امر میتواند انسان ها را به سوی ناتوانی سوق دهد و البته می تواند، به توانایی آنها نیز، منجر شود. ***
ما در این جا بهتر است برای درک بنیان های نظری کامو، نگاهی به شخصیت های تاریخی که بر او تأثیر گذاشته اند – هم الگوها و هم ضد الگوهای نظری او- نگاهی بیندازیم.
۱-آگوستین (۴۳۰-۳۵۴)
در سال ۱۹۳۶ کامو تز خود را در مورد “متافیزیک مسیحی و نوافلاطونیسم” نوشت که در آن به تأثیر تفکر نوافلاطونی ها بر نظرات «آگوستین قدیس» پدر روحانی کلیسا پرداخت. اگرچه خود کامو هرگز اعتقادی به مذهب نداشت، اما نوشتههای او تحت تاثیر دیدگاههای این پدر روحانی که او نیز همانند کامو از شمال آفریقا و اتفاقا هم، از الجزایر آمده بود، قرار داشت. کامو بارها و بارها، به ویژه در آثار ادبی خود، به سوژههای مسیحیت مانند گناه، بی گناهی، بخشش، قربانی و مسئله خودمختاری انسان و شر می پردازد، درست سوژه هایی که آگوستین نیز در طول زندگی خود به شدت آنها را دنبال می کرد. این تأثیرات به ویژه در شخصیت «کلامنس» در رمان («سقوط») مشهود است که ماهیت دوپارگی شخصیت آن شبیه تردیدها و (اعترافات) خود آگوستین است. همچنین رد آنرا در شخصیت «مرسو» در رمان («غریبه») که کامو او را «تنها مسیح» مینامدکه ما لیاقتش را داریم، می توان دید.
۲- سورن کییرکه گارد (۱۸۱۳-۱۸۵۵)
کییرکه گارد فیلسوف و متفکر مسیحی است که به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم معاصرشناخته شده است. او دیگر متفکر مسیحی است که در کنار آگوستین تأثیر زیادی بر کامو گذاشت. کامو در اوایلی که با عقاید این فیلسوف دانمارکی آشنا شد، دریافت که هر دوی آنها به واسطهی دل مشغولیشان به امر پوچی، یعنی درک بی معنی هستی – که انسانها بیش از هر چیزدرآگاهی از مرگ- با آن مواجه میشوند، هم نظر هستند. با این حال، نتیجه گیری آنها از این موضوع متفاوت بود: کامو در “افسانه سیزیف” کییرکه گارد را مورد انتقاد قرار می دهد: که او به راه خدا روی می آورد و راه نجات را در آن می بیند. کامو این رویکرد را یک فرار صرف و «خودکشی فلسفی» می داند. در برابر «جهش به سوی ایمان» کییرکه گارد، کامو یک زندگی«شورشی» را رقم می زند. یک رویارویی مداوم با مفهوم پوچی.
۳- هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱)
کامو برخلاف بسیاری از معاصرانش، از جمله سارتر، همیشه منتقد هگل بود. به ویژه او با مفهوم هدف برتر و پیشرفت تاریخی، که هگل در راس همه مفاهیم قرار می داد، مخالف بود. از نظر کامو، فلسفه تاریخ هگل حاوی خطر توجیه هر وسیلهای، برای دستیابی به هدفی والاتر است – که براساس آن منافع فرد می تواند قربانی منافع جمع شود. کامو این گرایش به خودکامگی و ایجاد خوف هراس را در مارکسیسم و استالینیسم نیز میدید که تحت تأثیر افکار هگل قرار داشت، به همین خاطر با صراحت تمام از چپ سیاسی، فاصله گرفت.
کامو بطور فعال از شورش انتقادی به جای انقلاب رادیکال، طرفداری می کرد. زیرا به آینده محول نمی شد، بلکه مستقیماً و بدون واسطه زندگی در حال حاضر را در بر می گرفت.
۴ – فردریش نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰)
نوشتههای کامو شاهد پیوند عمیق او با نیچه است. «مرگ خدا» که نیچه برای بهبود جامعه تجویز می کرد، نقطه شروعی برای فلسفه او نیز بود. کامو این تجویز فلسفی نیچه را برای غلبه بر هرگونه امید و معنا دادن به زندگی پس از مرگ ضروری می دید. به نظر نیچه انسان باید بتواند در فرآیند بازگشت به خود، ارزشهایش را خلق کند. کامو با این نظر نیچه نیز، درباره جنبه مثبت زندگی، اینکه -انسان هر لحظه از زندگی خودش را باید خود، تعیین و آنرا بطور کامل و مستمر تجربه کند،- کاملا همراه بود. اما برخلاف نیچه، در فلسفه اخلاق خود اهمیت زیادی برای همبستگی قائل بود: کامو به جای تمرکز بر فرد برجستهی برخاسته از میان توده ها («ابرمرد»)، بدون وقفه برای همبستگی و مشارکت جمعی تلاش می کرد.
زندگی بین احساس و تعهد
«برای آزادی شجاعت لازم است.» به ندرت متفکری در قرن بیستم یافت میشود که همچون آلبرت کامو قویا براین اعتقاد ایستادگی کرده باشد. کامو به عنوان یک فیلسوف، نویسنده رمان و روزنامهنگار، به دنبال مفهومی برای دنیایی بود که آنرا پوچ می انگاشت. اما او برخلاف ایدئولوژی های خشک و ارزش های انتزاعی، زندگی خود را وقف نوشتن در باره انسانیت کرد.
کارولین امکه در گفتگویی در باره کامو با عنوان «روشنفکران در برابر چالش ها سکوت اختیار نمی کنند» با مجله فلسفه -ویژه نامه کامو-می گوید:
«کامو نه تنها یک فیلسوف، بلکه همیشه یک روشنفکر عرصه عمومی بود. او در مورد آنچه در جهان رخ می داد موضع می گرفت. چنین تفکر متعهدانه برای یک روشنفکر عرصه عمومی چیست؟ گفتگو در مورد جنگ، بیماری واگیردار و فعالیت برای همبستگی و دموکراسی در زمانه ما.» **
آلبر کامو در سال ۱۹۵۵ در مجله اکسپرس نوشت: «آزادی فریادی است که به تلاشی بی وقفه نیازدارد .آزادی نه جای برای آرامش است و نه جایی برای عذر و بهانه آوردن». او در طول زندگی خود همیشه برای آزادی تلاش کرد. حتا با قبول ریسک تنها ماندن، بر علیه اعتقادات و نرم های پذیرفته شده رایج زمان خود ایستاد.
کامو به دنبال خوشبختی بود بدون اینکه پوچی جهان را انکار کند ،او از شجاعت، بدون قهرمان شدن و شورش بدون انقلاب، دفاع می کرد. به همین دلیل، به روشنفکری پیشگام و شناخته شده در پاریس تبدیل شد. در عین حال هیچگاه یاد و خاطره دوران ساده و همراه با فقر کودکیاش را، فراموش نکرد.
کودکی کامو به همان اندازه که از یک سو ساده و فقیرانه است از سوی دیگر اما برای او ثروتیست سرشار از شادی و نور. خود او حداقل اینگونه از آن ایام یاد میکند: «بزگترین خوششانسی من این بود که در الجزایر متولد شدم نوشتههای من چه مستقیم و چه غیر مستقیم به این سرزمین باز میگردد.» او مدام در آثارش به نور خورشیدی که در طبیعت سرزمین اش جاری است اشاره دارد.
کامو در اولین قصیده خود در مجموعه جستارهای «ازدواج نور» که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد، عشقاش را به طبیعت شهر تیپاسا*** و بهار زیبای آن، اینگونه به تصویر میکشد:
« خدایان باستان درفصل بهاردر تیپاسا ساکن می شوند. آنها از طریق خورشید و بوی عطرانگیز بوته های افسنطین و دریایی که زره نقره ای به تن دارد و آبی لاجوردی آسمان و از طریق ویرانه های پوشیده ازگل و گیاهان وحشی و انعکاس نور خورشید بر دیوار خرابههای سنگی، سخن می گویند.»
طبعیت و نور از عناصر اصلی در آثار کامو می باشد.
نور آنهم نور سوزان اشعه خورشیدی که بیرحمانه یک مراسم خاکسپاری در رمان «بیگانه» را غیر قابل تحمل می کند و بعد تر همین اشعه سوزان خورشید در یک درگیری که پسر متوفی را کلافه کرده و چشمان او را غرق عرق ساخته، به قتل وا میدارد. در رمان «طاعون» این تابش سوزان خورشید است که ساکنان شهر اوران را مجبور میکند که برای فرار از همهگیری ویروس طاعون به خانه هایشان پناه ببرند و سرانجام همین خو رشید سوزان است که پس از پایان مصیبت، شهر را غرق نوری ملایم و بخشنده میکند.
کامو در ۱۹۱۳ در نزدیکی درعان در الجزایر، کف آشپزخانه یک کلبه گلی به دنیا آمد. او این صحنه را بخوبی در آخرین رمان ناتمام خود “اولین انسان” که در حقیقت داستان زندگی خود اوست و پس از مرگش در سال ۱۹۹۴منتشر شد، توصیف می کند.
شخصیت «ژاک کورمری» در این رمان خود کاموست که از دوران کودکی خود می گوید از مادری تقریباً ناشنوا و بیسواد و مادربزرگی سختگیر و مستبد و زندگی که در محلههای فقیرنشین الجزیره سپری شده است. کامو در قالب ژاک کورمری در جستجوی شخصیت پدر، شروع به تفکر در مورد ریشههای خود می کند (در جستجوی هویت). کامو یک فرانسوی الجزایریتبار است. او یاد و تصویری از پدرش «لوسین آگوست کامو» در حافظه خود ندارد، چون پدر او یک سال پس از تولدش در جنگ جهانی کشته شده بود. کامو با مادر و برادر ش لوسین، همراه عمو و مادربزرگاش به منطقه کارگری حاشیه شهر الجزیره بنام «بل کوخ» که در دوران کلونی فرانسه به این نام خوانده می شد، نقل مکان می کنند و همگی با هم در یک آپارتمان کوچک بدون توالت، بدون برق، چه برسد به کتاب، ساکن می شوند. دوران کودکی او در فقر شدید می گذرد. مادرش پس از مرگ شوهر دچار ضربه شدید روحی می شود و در خود فرو می رود. او روزها آرام بدون اینکه حرفی بزند پشت میز ناهارخوری می نشیند و هنگام غروب هم صندلی او را کنار پنجره می گذارند تا شلوغی خیابان را تماشا کند.
این دنیای پراز «سکوت» و «انزوای خاموش» و روح انسان و مادری که دیگر نیست، نقش جدی در توصیفات بعدی کامو از پوچی جهان دارد- زمانی که در باره آن می نوشت.
کامو در مدرسه، زبان فرانسه را درست و به خوبی آموخت. خود را دانشآموزی کوشا و با استعداد نشان داد و به کمک معلمش لوئی ژرمن، برای دریافت بورسیه تحصیلی ثبت نام کرد. بورسیه تحصیلی به او تعلق گرفت و او توانست با کسب اجازه مادربزرگش برای تحصیل در دبیرستان ثبت نام کند. چند دهه بعد، در پاییز ۱۹۵۷، زمانی که خبر جایزه نوبل ادبیات به او رسید، در نامهای به معلم سابق خود نوشت: «اولین فکر من، بعد از مادرم، شما بودید. بدون شما، بدون دست پر مهر شما که به سوی آن کودک بیچاره ای که من بودم دراز شد، این حادثه بخصوص … نمی توانست اتفاق بیفتد.
* سقوط نام کتابی از کامو
**-«پوچی اولین حقیقت من است» اسطوره سیزیف
*** کارولین امکه نویسنده آلمانی برنده جایزه صلح ۲۰۱۶ ناشران و کتابفروشان آلمان
****تیپاسا یک شهر ویرانهی قدیمی وتاریخی در الجزایر است که در استان تیپازه واقع شده است.
این نوشته بر اساس ترجمه متن های مختلف، بخصوص مندرج در مجله فلسفه شماره ۲۱ ، بهارسال ۲۰۲۲ «ویژه نامه کامو»، تهیه شده است
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷