دو شعر از حافظ موسوی
دو شعر از حافظ موسوی
به پادگانهاتان برگردید
” پادگانها، به خیابانها نقل مکان کردهاند”
شلیک نکنید!
اینها دوستان جوان مناَند
روی پیراهنهاشان یک جیب دارند
توی جیبهاشان یک قلم
و زیر قلمهاشان یک قلب.
ستارهها در آسمان بیهوده نیستند
گلها در باغچهها لابد معنایی دارند
انسان آمیزهای از ستارهها و گلها و باغچه است.
شلیک نکنید!
به شما میگویم!
شلیک نکنید!
اگر ستارهها را سرنگون کنید
آسمان زیبا نیست
اگر گلها را پرپر کنید
باغچه زیبا نیست
اگر باغچه را ویران کنید
انسان زیبا نیست.
شلیک نکنید!
به شما میگویم!
به پادگانهاتان برگردید!
ستارهها را تماشا کنید
باغچههاتان را با گل بیارایید
قلمها و قلبهای دوستان مرا
به آنها برگردانید.
به شما میگویم!
به پادگانهاتان برگردید!
همین حالا!
پسران احمدزاده *
جامهای از کرباس کهنه به تن داشت
با لکّهای درشت سمتِ چپِ سینهاَش
و یک کتابِ قدیمی به زیرِ بغل؛
از چوبۀ دار در دهانۀ مسجد
فرود آمد
و با شتاب جانب مشرق رفت.
من در پیادهرو
قدم میزدم
و حرف
با خودم
و آن که پشتِ سرم بود.
پرسیدم: میشناختیش؟
گفت: شیخ خلیفه بود **
از سر به دارانِ سبزوارِ خراسان
همو که “حدیث دنیا” میگفت؛
هر شامگاه
از مرکبی که پیش از آن هرگز ننشسته بود ***
فرود میآید
و صبحدم،
پس از مباحثهای طولانی با پسران احمدزاده
به مرکب خویش باز میگردد.
________________________________
پانویس:
*مسعود و مجید احمدزاده از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدای خلق
**شیخ خلیفۀ مازندرانی، از بنیانگذاران جنبش سربه داران بود که در مسجدی در سبزوار مردم را به مبارزه علیه ظلم فرا میخواند و سرانجام فقیهان درباری به جرم این که او “حدیث دنیا میگوید” فتوای قتلاَش را صادر کردند و در مسجد سبزوار به دارَش آویختند.
***تاریخ بیهقی، ذکر بر دار کردن حسنک وزیر.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷