سه شعر از قباد حیدر

سه شعر از قباد حیدر

 

حسی به من می گوید

سردی اطاق از اتفاقی‌ست

که در کوچه می‌افتد

و آنان در حال تجربه کردن مرگ

شیشه‌ی

خانه‌های ما را می شکنند

حسی در خواب من راه می رود

تا آن جا که هیچ شبی

قصه گویان آرام نمی خوابند

ما به یاد خواهیم آورد

به یاد خواهیم سپرد

باور کنید

این خواب شاعر بی خوابی ست

که بی تابانه

عاشق زندگی ست

 

***

حالا

آجیل شبانه

شمارش فشنگ ها و ساچمه هاست

و کِل کشان کوچه ها

بر دلاوران کال

عاشق ها همین جایند

کنار گیسوان رهیده از بند

به آن ها بگوئید

درد مشترک سریع ترین اینترنت است

و هیچ گاه فیلتر نمی شود

رگ های گشوده ی خیابان

فیبر نوری ملتی ست

که تصمیم دارد

زمینش را

از مهاجمان

ناشناس پس بگیرد

 

***

به فرزندانم می گویم

آری!

: آن ها هم می ترسند!

از سپرها و سنگرهایشان پیداست

نفرت را می فهمند

از نگاهشان پیداست

فرزندان گفتند

:آشتی چه؟

آن ها نمی دانستند

واژه هایی در تاریکی می میرند

آن ها نمی دانستند

خون شسته می شود

اما، در زمین فرو می رود

تا روزی بروید

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰