شعری از روزبه سوهانی
شعری از روزبه سوهانی
تاریخ دیگری در کار است
بچههایتان بر صندلی تابها مینشینند
دستانشان را به طنابها میگیرند
میخندند و تاب میخورند
و شما که انداختن را خوب یاد گرفتهاید
میدانید
آنها را
چطور هل بدهید
که یکوقت
صندلی
از زیرشان
در نرود
نظافت شما از ایمانتان است
جنازههای بعد از تیرباران خون دارد
خونِ جنازههای بعد از تیرباران جاری میشود
خونِ جاریِ جنازههای بعد از تیرباران از درز نعشکشها
بر خیابانها میریزد
و شما که حلقآویز کردن را خوب یاد گرفتهاید
میدانید
بچههایتان روزی از تابها پایین میآیند و از خیابانها بالا میروند
نظافت شما از ایمانتان است
بچههایتان از آن بالا به تاریخ زیر پایشان نگاه میکنند
به بوستانهایی که گورستانها را پوشاندهاند
و در چشم جنازههای آویزان از تابها، خندههای شما را میبینند
خون و چشم و جنازه را پاک میکنید
تا تنها دندانها در اوراق تاریخ بمانند
شما که خندیدن را خوب یاد گرفتهاید
و دندانهای جدیدتان
در عکس افتتاح خیابانها و بوستانها
بر دیوار خانههایتان برق میزند
نظافت شما از ایمانتان است
و نظافت یعنی کُشتنِ کشتن
و نظافت یعنی کُشتنِ کُشتنِ کُشتن
و نظافت یعنی کُشتنِ کُشتنِ کُشتنِ کُشتن
و ایمان شما آنقدر ادامه داشته است
که حالا هر گور این سرزمین به هزاران گور دیگر دهان باز میکند
شما انداختهاید
حلقآویز کردهاید
خندیدهاید و پوشاندهاید
پوشاندهاید و پوشاندهاید
نشانی کشتگان اما بر خطوط انگشتانتان مانده است
و مرگ در قدمهایتان سکونت دارد
تاریخ دیگری در کار است
تاریخِ خیابانهای جاری
تاریخِ چشمهای روشن
تاریخ دیگری در کار است که پشت دندانهای جدیدتان پنهان نمیماند
و در اوراق آن
جنازهها از گورها بیرون میآیند
طنابها را از گلویشان باز میکنند
به جوانیشان بر میگردند
و ایستاده بر صندلی تابها
چشمانشان را به خیابانهایی میدهند
که زیر خانههای شما دهان باز کردهاند!
۱۴۰۱/۰۴/۳۱
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰