در انتهاى این جاده
در انتهاى این جاده
در انتهاى این جاده
اقیانوسى موج میزند
که کشتی هاى غرق شده را
در اعماق خود پنهان کرده است
در ساحل ها
رقص پرچم هاى برافراشته اش
با جاى پاى مردم خیس و شاد
تب تنهایى را به فراموشى مى برند
در بامداد هایش
دهان کف کرده ساحل
جنازه ها را بروى ماسه هاى نرم خواب مى کند
و مردها
و زن هاى میان سال
تا زانودر آب قدم مى زنند
در آفتاب هایش
شنهاى داغ
چون موهاى سفیدم
از روى سنگها یش
شانه مى خورند
در انتهاى این جاده
ماهیگیرهایش
می رقصند
و در آواز کوتاهى مى خوانند:
از این آب نترس
از آن موج نگریز
فریب آفتاب
این کناره را دیده ایم
این جاده
تنها جاده اى است
که سر نوشت را
در من
در تو شناور مى کند
به امواجش نگاه می کنم
به کناره هایش خیره مى شوم
آخر این جاده
اینجاست
خالى از دروغ
خروشان از دل به دریا زدن