روزبه صالحی   والاترین شعرها

روزبه صالحی

 

والاترین شعرها

 

والاترین شعرها، شعارهای درختان در خیابان است

که برف از سر شکوفه تکاندند

و شالِ شیطان را در آتش افکندند.

خشمِ ماه است بر شبِ چکمه‌پوشِ مسلح

پاششِ خون ماه بر تاریکی

خونی تواناتر از تفنگ

که دندانِ هیولا در دهان خُرد می‌کند.

 

والاترین شعرها، جسمِ خونینِ نور در خیابان

وقتی که مقنعه‌ی تاریکی از سر برداشت

و ریشِ شب را سوزاند.

رویای دورِ دریاست در شورشِ جوبارها

و خدو انداختن به چهره‌ی بدبوی مرداب است

که با لباس شخصی‌اش

قصدِ فریبِ آب را دارد.

 

والاترین شعرها، مشت‌های گره‌کرده‌ی دخترانِ آفتاب

تنِ باتوم‌خورده‌ی گل

چشمِ خیسِ خورشید به وقتِ اشک‌آور

و لبانِ سرخِ توست هنگام که فریاد می‌زنی:

زن، زندگی، آزادی

 

والاترین شعرها شمایید

که ترانه‌ی آزادی به لب دارید

و جانِ جوان‌تان، جهان را سرانجام

در برابر جنونِ گلوله

روشن خواهد کرد.

– مهرماه ۱۴۰۱

 

سپیده کجاست؟

 

گِردِ گوزن مجروح چرخی زد

ببر

پرید بر گردنش به قصدِ گلوگاهِ زیبایی

و پنجه‌های وحش فرو کرد

در تنِ تنهایی

زن با بغضی کهنسال

به سلولِ آشپزخانه رفت

بوی پیاز و ادویه جاری بود

صدای زنجیری از قاشق‌ها و بشقاب‌ها

دندانِ حریصِ چنگال‌ها در کمین

و آب

که تنها به کارِ شستنِ خون و چربی بود.

ناگاه صدای پرنده‌ای تنها

پنجره را وا کرد

و دعوت کرد زن را

به جستجوی سپیده در سلول‌های تاریکی

زن بال‌های زخمی‌اش را گشود

پر زد

بی‌پرواتر از ردّ الماس بر آبگینه‌ی مهتاب

و شکارچیان دیدند

دو پرنده‌ی دورپرواز

به جستجوی آواز و آفتاب

که دیگر هیچ گلوله را

یارای کشتنِ آنان نیست.

 

مرداد ۱۴۰۱

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰