مهدی استعدادی شاد؛ دفاع از استقلال سپهر همگانی

مهدی استعدادی شاد؛

 

دفاع از استقلال سپهر همگانی

نخستین کتاب یورگن هابرماس با عنوان “دگرگونی ساختاری سپهر همگانی” ۱۹۶۲ انتشار یافته که برای نویسنده­اش اسم و شهرتی معتبر به ارمغان داشته است.

این اثر نوباوۀ جامعه شناسانه و منتشرشدۀ از سوی فیلسوف و “دوستدار شناخت” ی است که به سالهای اخیر از مرز نودسالگی گذشته  و در نیم قرن جاری یکی از چند اندیشگر مشهور دنیا بوده است.

بهر حالت در این چند دهه­ای که وی در زمینۀ فلسفه و جامعه­شناسی قلم زده، همواره فعالیتش همراه بوده با حس رسالت و تعهد به جدلها و مباحثی که در آلمان، اروپا و جهان در رابطه با مسایل بشری مطرح بوده است.

در سال ۲۰۲۲ نیز هابرماس کتاب جدیدی را انتشار داده است که دو مقاله و یک مصاحبه دارد. عنوان کتاب جدید نیز بقرار زیر است:” یک دگرگونی جدید در سپهر همگانی و سیاست مشارکتی”.

در واقع با این کتاب جدید او به پژوهش و بحث نخستین خود بازگشته که در آن از اهمیت سپهرهمگانی گفته و آن را ابزاری برای تاثیر بر کشورداری حاکمان تشخیص داده بود. آنجا تناوردگی و رشد مفهوم “سپهر همگانی”( یا در شکل مُعربش: حوزۀ عمومی) را هابرماس از قرن هژده ببعد دانسته که به فضایی موثر و مُهم  برای فعال اجتماعی بدل گشته تا از این مجرا شهروندان با درک و دریافت و فهم موضوعات به ارتباط با همنوع و سخنی مبتنی بر خرد و استدلال برآمده و به تولید هنجارهای رفتاری اقدام کرده و اولویتهای جمعی را مشخص نماید. با تاثیر آگاهی بخشی که این فرایند اقدام شهروندان متعهد برجا میگذارد، وسیله­ای برای کنترل اعمال قدرت حاکمان تهیه میگردد. مهیاشدن ابزار یادشده البته پیششرطهایی دارد که از پیش بایستی در نظر گرفته شود. از جمله این که ایجاد فضایی به دور از هرگونه فشار، اضطرار و اجبار باشد. تمام اعضای شرکت کننده در سپهر همگانی میبایستی از امکان آزادی و شرایط حقوقی برابر با یکدیگر و به رسمیت شناسی متقابل برخوردار باشند تا ما به موقعیّت مطلوب سحنگویی برسیم و ارتباط گرفتن با همنوع به”کنش و کنشمندی متفاهم” منجر گردد.

اما آنچه را که میتواند مانع شکلگیری و رشد سپهرهمگانی گردد بایستی در تداخل اعمال نفوذ حکومتی و منافع خصوصی حاکمان در حیطۀ اجتماعی دانست که از حق مردمان حراست میکند. اینجا دستکاری در افکار عموم مردم یکی از ابزارهای حاکمیت است که در کنار اقتدار عریان و متکی بر زور میتواند با مطیع سازی شهروندان به هدف خود برسد.

این توطئه وقتی است که حاکمیت رسانه­­های جمعی را به نفع اهداف خود فعال سازد. با تحریف واقعیّت و سیل اطلاعات جعلی عقل مردمان را بپیچاند.

بدین ترتیب شهروندان در پی شناخت و آگاهی دُچار دگردیسی گشته و به صورت رعیت دورۀ فئودالیسم در میآیند که منتظر ارباب هستند تا رتق و فتق امور آنان را انجام دهد. چنین میشود که “جهان زیست” آدمی به مستعمرۀ آن حلقه جماعتی در میآید که صاحب قدرت و امتیازات ویژه است.

با چنین توضیح مقدماتی به کتاب تازه هابرماس نگاهی کنیم که گفتیم از دو مقاله(۱- تاملاتی پیرامون دگرگونی ساختاری جدید سپهرهمگانی جدید؛ ۲- دمکراسی مشارکتی به چه معنایی است؟) و یک مصاحبه تشکیل شده است. در اینجا تمرکز خود را بر بخشی از پرسش و پاسخی میگذاریم که به طور مستقیم به “دمکراسی مشارکتی” مربوط میشود. مصاحبه­ای که از ده سوال و جواب جان گرفته است. در ادامه مروری داریم بر برخی از گفت و شنیدهای خلاصه شده.

۱-امروزه نظریه پردازان تاکید دارند که استاندارد مشارکت همچون شکل ایده­الی از تنظیم امور عمل میکند. اما بطور مشخص آن “طرح شرایط ایده­ال سخنگویی” دیگر هدف والایی را بنمایش نمیگذارد. آیا این امر بنظر شما روند دلخواهی است؟

-پرسش شما به من این فرصت را میدهد که در مورد یک سوءتفاهم جان سخت پیرامون “شرایط ایده­ال سخنگویی” روشنگری کنم.از این نکته نخست بگذریم که من دیگر از سال ۱۹۷۲ بدین سو این عبارت را بکار نبرده­ام. آن عبارت را در چارچوب اشاراتی بکار برده بودم که مجموعه­ای از پیش شرطهای عملی را لازم میدانست. ما همچون عضوی از یک گُفتمان فراگیر میدانیم که شرایط ایده­الی حاصل نخواهد شد اگر که در هنگام استدلال کردن اجبار و تحمیق در فضا جریان داشته باشد. اگر که طرف بحثی را کنار بزنیم یا عقاید و مواضع مُهمی را نادیده بگیریم. ما باید همواره این پیش شرط را تامین کنیم که بهترین استدلال، به دور از زور و اجبار، اقتدار خود را نمایان سازد… انتخابات دمکراتیک کارکرد خود را از دست میدهد اگر که بطور مثال دورباطلی پدید آید که از یکسو با امتناع از شرکت در انتخابات شروع میشود. یعنی از سوی کسانی که از امکانات بخت و اقبال برابر در جامعه محروم بوده­اند. از سوی دیگر وقتی که شالوده ارتباطات انسانی در سپهر همگانی فرو بپاشد و نیازهای محرمان جامعه مورد توجه قرار نگیرد.آنجا کینه­توزی حقیرانه، عقاید و برداشتهای درست در سپهر همگانی را کنار زده و به حاشیه خواهد راند. کوتاه بگویم. برای من مشارکت سیاسی یک ایده­ال متعالی نیست که با آن واقعیّت را بسنجم. اما بنظرم مشارکت سیاسی پیش شرط حیاتی هرنوع دمکراسی است که میخواهد با افتخار این لقب را داشته باشد. تصادفی در تاریخ نبوده که در همراهی با دمکراسی لیبرال نوعی افکار عمومی شهروندانه نیز رشد یافته و بربالیده است.

۲-در مورد برنهاد زیر چه داوری میکنید که مشارکت درست و قابل آرزو نباید فقط دلایل یا توجیحات عقلانی بلکه همچنین بایستی روایتها، سخنها و عواطف را نیز در بر داشته باشد؟

-اینجا بایستی تمام تصویر را در برابر چشمانمان قرار دهیم. ارتباطات دستجمعی مردمان که از درونش بایستی فکر و راهکارهای موثر سپهر همگانی تراوش کند، فضایی شده که از هر سو اطلاعات بدان میرسد. سیل اطلاعاتی که حاکمیت، احزاب و سازمانهای تبلیغاتی وابسته به منافع امتیازداران تولید میکنند و رسانه­ها سپس آنها را اشاعه میدهند. بواقع فعالان جامعۀ مدنی کار دشواری در برابر کلیت تبلیغات دارند که از سوی احزاب سیاسی و کارشناسان دستگاههای بازاریابی به سیستم اجتماعی تزریق میگردد. گرچه جامعۀ مدنی یگانه مخاطب بااهمیتی است که میتواند مسائل عمومی را بفهمد و مشکلات “مصرف کنندگان” را شناسایی کند که ناشی از کاستیهای کارکردی سیستم حاکم است.

۳-پرسش جدل برانگیزی میخواهیم از شما بکنیم. آیا فکر نمیکنید که با اثر” فاکت باوری و اعتبار” از نظریۀ انتقادی وداع کرده­اید؟ چون در آن اثر تکیه خود را بر کارکرد دولت لیبرال دمکراسی گذاشته­اید. با این که این شیوۀ دولتمداری خودش نوعی دولت لیبرال کاپیتالیستی است.

-در تلاشهای نظریه­پردازانه­ام هنوز خود را مدیون هورکهایمر بنیانگذار سنت نظریۀ انتقادی و نیز مدیون آموزگارم آدورنو حس میکنم. آن شیوۀ اندیشه متفکران از آلمان تبعیدشده نسل اول نظریۀ انتقادی بطور اساسی  از تجربۀ فاشیسم و استالینیسم متاثر بود. تازه پس از جنگ جهانی دوم است که تلاشهایی برای تربیت و رام کردن کاپیتالیسم توسط دولت اجتماعی صورت یافته است. آنهم در بخش کوچکی از این جهان پهناور تلاشی بطور موقتی انجام گرفته است. در باز نگری تاریخی، نکتۀ زیر را میشود گفت: این که آن دهه­های “آب طلا خورده”  بقول هابسباوم ( که به مفهوم “دوران طلایی در گذشته” کنایه زده) بهرحال نشان داده که عمل پیوند دو عنصر هم وزن  یعنی دولت قانونی و دمکراسی چه تاثیری بر جانها میگذارد. وقتی یک سیستم پویای اقتصادی به خدمت هدف سیاسی در میآید تا هنجارهای پُر محتوایی یک دمکراسی دارای قانون اساسی مُحق را تثبیت کند. در اثر “فاکت باوری و اعتبار” سعی کرده­ام آن محتوای نامبرده اخیر را بازتاب بخشم. بواقع حقوق لیبرالی از آسمان فرو نمیافتد. نخست بایستی شهروندان مداخله­گر در روند ساختن ارادۀ جمعی دمکراتیک خود را همچون “مولفان کتاب حقوق” بفهمند و خود را عضوی از اتحادیۀ همنوعان آزاد و برابر ببینند. در توجه دوباره به محتوای یادشده، آدمی میتواند کاهش کیفیت زمین دمکراسی را تشخیص دهد که در حال پیشروی است. بویژه که در این میانه سیاست نیز در تقابل با نقش بازار کمابیش صحنۀ زورآزمایی را از دست داده است. از این جنبه نظریه­پردازی پیرامون دمکراسی با انتقاد از کاپیتالیسم پیوند خورده است.

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰