جلال سرفراز؛ ژینا !
جلال سرفراز؛
ژینا !
پرنده پر زد و پرواز ماند
[ پرنده مردنی ست – راست گفت فروغ
پرواز ماندنی ست ]
شورِ شکفتن است دوباره
آوازخوان گذشت و آواز ماند
ژینا
چه آفتابِ قشنگی ست زیرِ قدمهایت
چه خوشخرام می گذری ژینا
عبور می کنی از مرگ به زندگی برمی گردی
یک دل نه بیشماران دل برای تو پرپر زد
آزادی از دری عبور می کند
که تو را بردند
نگاه کن
که ارتشِ زنان رژه اش را آغاز کرده است
اینک تویی که سان می بینی فرمانده
آزادیِ زنان آزادیِ جهان است
آزادیِ همگان است
ژینا !
ژینا !
این حرفِ آشکار و نهان است
برلین – ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۲
*
دختر!
میانِ خاک چه می جویی؟
چشمانِ مهربانش را
دختر !
به گوشِ خاک چه می گویی
در این مدارّ بسته؟
لالایی اش می گویم
لالا! بخواب مادَرَکَم !
بیدار می شوی
و اشک هایم را می شویی
دختر!
بگو! چه اتفاقی افتاد؟
نمی دانم نمی دانم
برو ! برو ای ماه !
تنهایم بگذاز
با این دلِ شکسته
کلن – ۱ نوامبر ۲۰۲۲
*
باران و مه
پیادگان و سواران و مه
بر بندِ رخت کلاغی
خبر
خبر
خبر
فنجانی چای قلم انگشت های آلوده به جوهر
و واژه هایی که قرار است بادِ هوا شوند
عریان و بی نگاه روبرویِ شما ایستاده گربۀ جغرافیا
نه می گوید آری نه می گوید نه
راه درازاست و پای ما کوتاه
*
درِ گوشم گفت: برو بخواب ! ما بیداریم
راست می گفت جوانک مثلِ خودِ من که همین جمله را به گوش پدرم گفتم
ما سر به هوایان در زمانۀ خود کاری کردیم کارستان زمان و زمانه هم
دست بکار شد و چه بسیارها به ما آموخت
اینها نیز در پیِ کاری کارستانند
نمی گویم ما من روی ابرها قدم می زدم و اینها پا بر زمین دارند
زن
زندگی
آزادی
این رویا نیست حقیقتی ست انکارناپذیر و ناقوسی که دنگ دنگ می نوازد
در گوشِ جهان
نه دوست من! نمی خواهم نمی خواهم بخوابم بیدار می مانم
تا لبخندِ گمشده ام را بازیابم
برلین – ۱۵ اکتبر ۲۰۲۲
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰