دو شعر از معصومه ضیائی

دو شعر از معصومه ضیائی

بوم خالی

برای نیکا

چه می‌کنی تو؟
در آن گورستان دورافتاده
چه می‌کنی تو؟

برگ‌ها
بر زمین می‌ریزند
زیبایی پاییز
تو را کم دارد

در آن گورستان دورافتاده
چه می‌کنی تو؟

چه می‌کنی
با رویاهایت
با ترانه‌هایت؟

جهان
بوم سپیدی ست
خالی
خالی از خنده‌هایت

در آن گورستان تاریک
چه می‌کنی تو؟

*پیکر ربوده شده‌ی نیکا شاکرمی را بی اجازه‌ی مادرش در گورستانی دور از  خرم‌آباد به خاک سپردند.

 

برای مهسا و همه‌ی دختران شجاع ایران

 

پس از تو

باد که در کوچه‌ها می‌پیچد
بوی گیسوی تو را می‌آورد
این را همه‌ی مادران می‌دانند
این را همه‌ی عاشقان می‌دانند
و آن‌ها
که دیر یا زود
به راه می‌افتند

 

دیگر پس‌ات نمی‌دهند

حالا سرت به دامن به سینه‌ی‌ من

که خیال کنم

من مادر تو دختر

 

روُلهَ‌م* هی روُلهَ!

حالا تو دختر

همه‌ی دنیا مادر

دیگر پس‌ات نمی‌دهند

پس‌ات نمی‌دهند دیگر

 

روُلهَ‌م هی روُلهَ!

حالا سرت به سینه‌ی دنیا

دنیا مادر

من مادر

 

روُلهَ‌م هی روُلهَ!

حالا تو دختر

همه‌ی دنیا مادر

آغوش خیابان صدا

صدا و گیسو رها

نگاه تو به فردا

به دنیا