سه شعر از علی عبداللهی
سه شعر از علی عبداللهی
- باد حرام
باد برمیخیزد
از روی ریجه
از کف کوچه
وقت و بیوقت
به خیابان میرود
دامنپوش و
غیرتسوز
چرا نباید
پاسبانها
کلافه باشند؟
- شیراز امروز (۲)
مزورانه،
نه پادشاه فصلها،
که پیران گمراه،
با لبادههای ازرق
با نعلینهای خونخیس و
اراوح چرکمرد
تک تک رندان را
از سطرسطر غزلها
بیرون کشاندند
دستبند به ساعدشان زدند
بعد دیوان را
سوختند -در تنورخانههای شیراز-
سپس بر برگهای رنگارنگ
پاکوفتند گولوار و ملنگ
درختان را تکاندند
خندهساز و غافل
چنان که نه انگاری
بهارِ بوده و هست
دم زمستانی و
اوهام زمهریرشان را
یکسر، به صورت خودشان
تف خواهد کرد.
- همین ما
همین گلایول و مریم
همین بنفشه و نرگس
همین چمن گل و لادن
همین که خار چشم تاریکی
به خرمن موها
همین شادی پراکنان بیدریغ
همین تو همین من
گلوی تباهی را گرفته دو دستی
سیاهی لجوج را
میتارانیم سرانجام.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰