علی آشوری؛ بهار امسال
علی آشوری
بهار امسال
اگر از سنگ بپرسی
آوای گر گرفته ی سکوتش را
دود کرده است
اگر رودبار را پرسشی کنی
هر هری به خون نشسته ا ست و اگر از درخت بشنوی
جوانه های بغض گرفته اش را می شمارد اگر از کودکان به خواهی
چشم رنگینی از ارزوها را
در گورسنان ها به پچپچاند …
از زنان ، اه
سرودی اند که در تار تار موی شان
حلقه حلقه از خون ماسیده است ودستانشان به فریادی
که خدا را
به آتش کشیده است
چنانچه نوروز به دادخواستی :
شقایق و آینه ای لالایی خوان را
به باد می سپرد
در نم نم بارانی …