امیر ممبینی پنجرهای به غرور
امیر ممبینی
پنجرهای به غرور
برای کشتگان جنبش مهسا
گاهی مرگ
رنگی میشود از زیبایی
سُرخ گلی
بر سینهی سبز زندگی
پنجرهای تا از آن
سوار سرکش غرور را بنگری
بر متن یک غروب
پشت به تباهی جان و
رو به تباهی جسم
ترکش تُهی
زخمی آرزو بر ترک.
پس،
شوریده فریاد میکشی:
انسان در تو شکوه میگیرد
ای «نه» بزرگ
به «آری» و خواری
ای سُتُرگ!
گاهی مرگ
سرودی میشود برای زندگی
بالی برای پرواز
باران اندوهی
که از چشمها میبارد
قلبها را میشوید
جانها را میشوراند
و مشعل شورش را
بر شب میکشد.
میدان سپیده را اینک
اسب سپید سم میکوبد
سیمرغ باستان
پَر به زخم میکشد و
سوار،
رویین تن از خون خویش برمیخیزد.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۱