دو شعر از فرخنده حاجی زاده
دو شعر از فرخنده حاجی زاده
کودکان نارس
حرف
حرف
حرفِ “ک”
حرفِ “ب”
حرفِ “ر”
حرفِ “ژ”
حرفِ “ن”
حرف نان
حرفِ “ح”
حرفِ “پ”
حرفِ “د”
حرفِ “م”
میم ،میم، میم
حرفِ “خ”
حرفِ خون
حرفِ خون
حرفِ خون
حروف خونی شده
حروفِ صامتِ الفبا جان می گیرند
جان می دهند
جهانم خونی ست
حروف صامتِ کتاب های درسی، تنهایم
کلماتِ معطل مانده ام تنهایند
حرف
حرفِ عین، حرفِ غین ، حرفِ ف، حرفِ گ
حرفِ
الفِ سرخِ قامتِ دوست
دوست!
نام های حروف متعدد الفبا جان می دهند
از حرف خ
خدای نور تا…
دست های خالیِ بی داراییم
کنارِ تن های تپیده در خون
کلماتِ تنها شده ام
هرشب
شب
هرشب
از قطره های خونی مرکب از گوشه گوشه جگرم
با رشته های خونیِ طناب های تنیده
بر دار خونیم تاب می خورند کودکانِ نارس تاب
آبان ۱۴۰۱
بیافرین
خدای نور/
خدا /
خدا/
خدای نور/
چرا نبود/
به سالیان سال/
حروف نام تو/
میان خط خطِ خطوط باطل قباله ام/
کجاست رد پای تو/
برهنه در کویر شن؟/
که اشک هاپیاله می شوند/
بلوچ من! /
هوای من، هوای تو /
چه حک شده تمامی تمام تو/
به هستی ام، که نورم آرزوست./
بیافرین مرا زنو /
به نوع دیگری بیافرین /
نه در خطوط مانده معطلِ/ شناسنامه، لای جرز/
که حکشده تمامی تمام تو
به هستی ام/
وهستی ام، هوای تو/
هوای نورِ روشن/
صفای تو،خدای نور/
بیافرین/
تو روشنی بیافرین/
بیافرین/
به حرمت سلاله/
زلالِ اشک های من/
که ضرب شد /
در ضریب ظلمت خدای زور/
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۴