چند شعر از عسگر آهنین

سال به سال
———–
با چمدانی سنگین
می‌رسم به ایستگاه قطاری
ساعت که صفر می‌شود،
مأمور ایستگاه می‌پرسد:
“چه بار سنگینی دارید
شمش‌های طلا حمل می‌کنید؟”

من هیچ نمی‌گویم
با بار خاطره‌ها
وارد قطار می‌شوم وُ
خواب می‌روم
اول ژانویه ۲۰۱۶

زاد باش ای پرنده‌ی خوشخوان
————————————
از من نترس، عزیزم
راحت کنار پنجره‌ام بنشین
در خانه‌ام قفسی نیست
آواز یک پرنده‌ی آزاد
از آسمان صاف خبر می‌دهد
آواز یک پرنده در قفس از دلتنگی
آزاد باش و شاد بخوان
جان‌ها به دست مرثیه‌خوان‌ها تباه شد.
۲۹ دسامبر ۲۰۱۲

خواب نما
———–
دیدم که مرغ‌های توفان
بالای سرم چرخ می‌زنند
دیدم کنار لنگرگاهی
دارم در آب تیره فرو می‌روم
نه قایق نجات بود و ُ نه فریادرسی
تنها خودم کنار حلقه‌ی نجات
مشغول تماشای خودم بودم.
دریافتم که دوست و ُ دشمن خود منم.
۲۸ دسامبر ۲۰۱۲

خودنمایی نقاب‌ها
——————–
کسی که بی‌نقاب
در آینه ظاهر نمی‌شود
ردّ خطوط چهره‌ی خود را
بر صفحه ی سپید کاغذ می جوید
اما، چه فایده که واژه‌های صمیمی
از آدم نقابدار می‌گریزند
از واژه‌های او نقاب‌های دیگری
به خودنمایی برمی‌خیزند
لندن، ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴

من و باغ

باغ
پرندگانش را
از دست داد
من
رویاهایم را
باغ
از نوای توکاها خالیست
من
از سرودهای شادمانه

براستی که فصل
فصل پرندگان و شاعران نیست
۱۸ دسامبر ۲۰۱۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *