شعری از علی رادبودی
شعری از علی رادبودی
این سرزمین چه بلاهابخود ندید
جای ترانه مدام انگزه شنید
هیهات مادر میهن بخون نشست
نسل جوانمان به مرز جنون رسید
از دست این ایادی کلاش و مرتجع
نتوان دمی با دل آسوده آرمید
بنگر چه تنگ شده عرصهی حیات
نفرین به گوادلوب کین فتنه آفرید
در جان یک خیزش پرشور مردمی
سمی چنان با نفس ارتجاع دمید
کز فرط غارت و کشتار و اختلاس
انگشت حیرت عالم به لب رسید
کو خانه، که میزبان حجلهای نشد
کو مادری با دل بیداغ یک شهید
چل سال آزگار به غارت نشستهاند
هر مرتجع رسیداز این باغ میوه چید
اینک دگر مقطع پنجاه و هفت نیست
نشود ‘شمای جانور ی را بماه دید
اینک دگر مقطع پنجاه و هشت نیست
آرای میلیونی نشود کرد بزخرید
بنیان دولتی که بلرزد چو برگ بید
از تار موی تو ای دخت گردآفرید
اینبار انقلاب هدفمند و با چراغ
کز چالهای نشود به چاهی دگر سرید
۹/۴/۲۰۲۳ نیویورک