رحمت بنی‌اسدی اسطوره رنسانس

رحمت بنی‌اسدی

اسطوره رنسانس

تهیه و برگردان: رحمت بنی‌اسدی

در سده پانزدهم سبک زندگی مردم اندک اندک دگرگون می شود و مردم به سوی زندگی بهتر، رفاه و لوکس گرایی همراه با نوعی شخصیت و شیوه تظاهر  روی می آورند. هر گامی که انسان این دوره برمی دارد ، به سوی این دگرگونی است . این دگرگونی، نخست  خود را در پوشش و لباس نشان می دهد. پارچه های زمخت به کنار می روند و پارچه های ابریشمی ولطیف و نیز پوست و خَز، جایگزین آن می شوند. به عنوان مثال، کیف  ازدواج دختران طبقه متوسط  از پوست است ، چیزی که باعث سر وصدای زیادی از جانب روحانیون و اشراف می شود. مردان پیراهنی از پوست گاو ، لباس هایی  از جنس مخمل یا ابریشم دوزی طلایی می پوشند و از کمربند هایی از جنس نقره یا طلا و جواهر استفاده می کنند . مد پاریسی هنوز نادر است  وباید در خارج از فرانسه و مخصوصا در انگلستان جست و جو کرد . کاخ ها و دربارهای اشراف به طرز با شکوهی  در شهر ها ساخته می شود. این دگرگونی حتا در غذاهای فرانسویان دیده می شود و غذاهای لوکس وارد زندگی مردم می شود: استفاده کم تر از گوشت، روی آوردن به رشته فرنگی خالص ، شراب گران بها، میوه هایی که از خارج می آید و شیرینی جات رواج می یابد. حتا وسایل زندگی نیز لوکس می شود : بوفه های مجسمه دار ، میزهایی از جنس درخت سرو ، آورس و عاج، گلدان های ابیض و از  قلع و  سرب ،  کاغذ های دیواری پارچه یی و پرده های پر پیچ و تاب در خانه های بورژوا ها متداول می شوند . از  نیمه دوم سده پانزدهم ، خانه ها زیباتر می شوند . تب ساختمان سازی پس از جنگ فرو نمی نشیند . در شهر های تولوز ، تور ، روآن ، پاریس ، تروآ، دیژون و لیون هتل ها برای پذیرایی از ” نجیب زاده ها [۱]”  یا بورژوا ها [۲] ( زندگی خوش ها ) بر پا می شوند. شیوه های معماری تغییر می کند، شهر ها و خانه ها وسعت می گیرند، اما کلیسا ها و آن چه مربوط به خدا و مذهب است ، هم چنان بزرگ می مانند. کلیسای جامع ( کاتِدرال ) در شهر های بردو ، نانت  و تور ،  کلیسای نوتر دام[۳]  در آلن سون [۴]، دیرو صومعه  مون سَن میشل [۵]  ، برج سن ژاک [۶] در پاریس ، کلیساهای شهر توآ[۷] و بهار شکفت انگیز کلیساهای شهر رووآن [۸] حا صل این دوره اند . کوچه ها سنگ فرش می شوند،  طاق ها ، مجسمه ها و آب گردان ها در میدان های  پر گل شهر  سر بر می دارند ، کشتار گاه ها از شهر خارج می شوند ، کاخ دادگستری  در زمان لویی دوازدهم  بنا می شود و خلاصه روان شناسی پیچیده زمان های پر رنج ، جای خود را به توانمندی اقتصادی و ابراز شادی از زندگی می سپارد .

تاریخ ادبیات و هنر در سده شانزدهم با واژه ” رنسانس [۹]” در هم آمیخته است . آیا می توان گفت که پس از فرو نشستن غبار و مه قرون وسطا ، روشنایی خرد و هنر در جهان سر بر آورده است؟

رنسانس در سده شانزدهم ، ” نوزایی ” فرهنگ و هنر و عصر ” زایش” روح مدرن  در برابر قرون وسطاست . قرون وسطا یک دوره دراز و  سیاه  بین  پایان فرهنگ  ” گالو – رومی[۱۰]”  و اختراع دستگاه چاپ است . در واقع ، سده  پانزدهم از مراحل اصولی نوزایی فرهنگی عبور می کند و سده شانزدهم با معماری بناها و کاخ های بزرگ و رفیع در منطقه ” لوآر “[۱۱] ، واقع  در مرکز و غرب فرانسه  تفاوت آشکار خود را با عصر بربریت و جنگ های ویرانگر مذهبی نشان می دهد . با این حال تغییرات واقعی در حوزه های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی متعلق به این دو سده است . در واقع،  در یک جامعه به سرعت در حال تغییر است که ادبیات جدید ظهور می کند، ادبیاتی که وارث ادبیات سده پانزدهم و سر آغاز یک ادبیات مدرن ا ست .

اما واقعیت چیست ؟ چه کسی مفهوم رنساس را آفرید ؟

ریشه واژه رنسانس

در آغاز سده نوزدهم و در سپیده دم  عصر نوین ،واژه رنسانس به مفهوم بیداری فرهنگی عهد کهن و گسست از قرون وسطا خلق می شود ، اما امروز می دانیم که قرون وسطا نیز از انوار روشنگری به کلی خالی نبوده است ، ولی باید به خاطر آورد که خود نویسندگان سده شانزدهم این مفهوم را القا کرده اند.این نویسندگان  سده شانزدهم می باشند که گذشته تاریک  شان را محکوم می کنند .

رنسانس در واقع ، بیشتردر سده پانزدهم زاییده می شود .در این دوره ، هنوز علوم در دانشگاه ها دچار تصلب اند و منطق دوری از علم و تجربه در آن ها حاکم است . تنها متا فیزیک، یعنی دانش مجرد که در جست و جوی اصول وریشه های پیدایش جهان، جوهر و حقیقت خداوند و رابطه اش با انسان ها ست مجاز شمرده می شود. تفسیر ها بیشتر بر متن هایی است که  از پیش تفسیر شده اند و جایی برای متن های تازه نیست . شیوه ها و اشکال  چه در آموزش وچه در هنر به کلی منجمدند. مراعات بیش از حد سنت ، مانع هر نوع پیشرفت و نو آوری  است .

عهد کهن نادیده گرفته نمی شود . هستند کسانی که  آثار نوشته شده به زبان لاتین را می خوانند یا از زبان یونانی به لاتین ترجمه می کنند ، اما جهان کهن خیلی دور و دست نیافتنی به نظر می رسد و  کاربردی ندارد، به ویژه آن که تصویر مبهم و تاریکی از آن در دست است : در آن جا افسانه ها، اسطوره ها و خطاهای تاریخی در هم تنیده اند .علاوه برآن فقط ” مکتوب ” ها شناخته شده اند و از برمی شوند  و نه  ” روح “ی که در این متن هاست . در استفاده از این متن ها ، تنها بخش هایی انتخاب می شود و به کار می رود که در تضاد با  کاتولیک گرایی  نیست . در  مطالعه این متن ها نه پرسشی در کار است و نه بحث و گفت و گویی . خیلی ها متن ها را نمی فهمند . مهم تر این که  می توان گفت برای متفکران مدرنی که نسبت به نظام آموزشی سنتی در دانشگا ه ها و تدریس متن های کهن بدون نقد و بررسی ، انتقاد دارند ، هیچ جایی نیست .

به دنبال دو روی داد بزرگ در قرون وسطا، جهان روشنگری وروشنفکری ناگزیر است، راه های دیگری از جهان اندیشه را به روی خود باز کند .  این دو روی داد عبارت است از :

– در سال ۱۴۵۳ شهر کنستانتین ( امروزه به نام  استانبول ) به دست سربازان ترک سقوط می کند . این شهر که نام دیگر آن ” بیزانس ” می باشد،  پیش از این یکی از دو پایتخت بزرگ روم و مرکز تمدن و فرهنگ مسیحیت است. سقوط کنستانتین باعث می شود که محققان اروپای شرقی به سوی ایتالیا و  آثار یونانی روی آورند و در نتیجه مجموعه فرهنگ شرقی کل اروپای غربی را تحت نفوذ خود درآورد .

– در سال ۱۴۹۲ ، کریستف کلمب آمریکا را کشف می کند. پیش از او پرتغالی ها و اسپانیایی ها ، اقیانوس ها را  در نوردیده اند. در اواخر سده پانزدهم، دوره گسترش دریانوردی  و تسخیر سرزمین ها به دست اروپاییان است. اقتصاد  نیرو می گیرد ، شاهان و شاهزادگان ثروتمند به هنر علاقه مند می شوند .

در فرانسه شارل هشتم در سال ۱۴۹۴ به جنگ ایتالیا می رود. جنگی که در روزگار پادشاهی لویی دوازدهم و فرانسوای اول ادامه می یابد و فرانسویان به طور مستقیم با پدیده  رنسانس که حدود یک سده پیش در ایتالیا شروع شده است، آشنا می شوند .

اگر قرون وسطا ، به طور ضمنی با عهد کهن و باستان آشناست ، رنسانس در واقع آن را از نو کشف می کند. در حوزه هنر ،در حالی که قرون وسطا به طور مکانیکی شیوه های گذشتگان راتقلید می کند،  عصر رنسانس  روی رساله های معماری (و نه تنها بر روی خرابه ها) و نیز تشریح انسانی ( نه روی مدل مجسمه ها) به تفحص و استدلال می پردازد. در زمینه ادبیات ،عصر رنسانس تفسیر های ادبی از متن ها ، آن هم خلاصه شده درکتاب های ” اخلاقی ” را کنار می گذارد و مستقیما به خود اثر ها مراجعه می کند ، زبان شناسی تاریخی و تطبیقی واژه شناسی [۱۲] رایج می شود تا متن های گذشته و سبک های  به کار رفته لاتینی و یونانی شناخته شوند و همه این تلاش ها فقط برای یادگیری تنها زبان نیست ، بلکه کوشش برای درک روح اثرها و در پس و پشت و بخش پنهان اثرها  یافتن روح یک تمدن است .در موضوع علوم تجربی و مطالعه و دقت در آثار طبیعی ،  تکنیک تهیه نقشه های دریایی و فیزیک نوری رشد می کند و این توجه و دقت ، مجال بیشتری برای درک دقیق تر از اندیشه های عهد کهن به دست می دهد : این اندیشه ها چندان نو نیستند که شناخته می شوند ، مهم  ظهور  و دمیدن روح تازه  در روش وکاربرد در  همه زمینه هاست.

ایمان نو در انسان

یکی از تغییرات عمده میان قرون وسطا و رنسانس ، هدف غایی تحقیقات و اختراعات و جایگاه انسان درجهانی است که دیگر مانند گذشته نیست. در قرون وسطا جلال و عظمت خدا با  معماری و بناهای عظیم  مانند ساختمان کلیسای جامع ( کاتِدرال ) نشان داده می شود ؛ هنر مندان عصر رنسانس ، کاخ هایی همراه با تزیینات برای شاهزادگان  بنا می کنند که تجسم آرمان ملی ، قدرت ، زیبایی ،فرهنگ و جوانی است .

در قرون وسطا ، موسسات دانشگاهی و سیاسی  تحت نظارت کلیسا در دایره بسته یی  اداره می شود، اما اندیشمندان رنسانس ، به تدریج مفهوم  دولت [۱۳] را خلق می کنند ( این واژه در سال ۱۵۴۷ ظاهر می شود ) که یک ملت واحد به وسیله یک زبان واحد وقوانین حقوقی خودشان به دور یک دولت گرد می آیند .

مردم عهد رنسانس ، البته انسان های مومن اند، اما لاییسیته [۱۴]به تدریج جای خود را باز می کند و هم چنین  نیروی  سیاسی ، بیش از پیش قیمومیت قدرت مذهبی یعنی سوربن  و نیز پاپ را رد می کند .در این دنیای ” نو” اومانیسم است که  ایمان خوشبینانه خود را در انسان و توانایی هایش به جهانی بیش از پیش خوشبخت می جوید . بین قرون وسطا و رنسانس ، شرایط انسان و فرد در جامعه عمیقا دچار دگرگونی می شود ، تغییری که منجر به درک  نوینی از فرهنگ عهد کهن در یک جهان کاملا در حال  در رشد است.

ژوهانس گوتنبرگ (۱۴۶۸ -۱۴۰۰)

رنسانس یک جنبش  بزرگ فرهنگی و آغازروشنگری با باز گشت به اندیشه ها و هنر عهد قدیم (یونان و لاتین) همراه است و نخست در سده چهاردهم در ایتالیا دیده می شود . این جنبش به روشنی، تمامی ارزش های مربوط به دوران وسطا را که به فئودالیته وابسته است کنار می گذارد و تلاش می کند  تا ارزش های  عهد باستان را در تمدن اروپایی زنده کند .  انسان  دوره رنسانس علاقه وافری دارد تا جنبه های گوناگون فرهنگی به ویژه هنری گذشته های دور را دوباره زنده کند، زیرا شکل  و ظاهر[۱۵]  هنری در این دوره به عنوان موتور توسعه بشری شناخته  می شود، یعنی این که باز گشت به قراردادهای هنری و زیبایی شناسی مخصوصا مربوط به موضوع های لاتین – یونانی است .  انسان عصر رنسانس ،درک ظریف و نوینی از رابطه هنر این دوره با

گذشته دارد ، رابطه یی که دوره او را با عهد قدیم پیوند می دهد، ازاین رو ست که  خلق  اثر هنری در مرکز این “رستاخیز [۱۶]” قرار می گیرد .

انسان عصر رنسانس، برای نخستین بار و به درستی درمی یابد که متعلق به دوره تاریخی خاصی است ، دوره یی که با قرون وسطا قطع رابطه می کند و به طور مستقیم از میراث عهد عتیق بهره می گیرد . انسان این عصر  با درک این موضوع ، با حرکت و شوق شگفت آوری ، به کشف دانش و علوم گذشته می پردازد، هر چند که این دانش در تضاد با علوم جدید است. سده های درازی  کلیسا  بر اندیشه اروپایی تسلط داشت و توانسته بود  آثار فلسفی ارسطو را با مذهب تطبیق بدهد. رنسانس ضمن ارج نهادن و بزرگداشت دانش عهد قدیم ،در تمامی زمینه های مربوط به گیاه شناسی یا اقلیم و جغرافیا نیازمند این دانش و ترجمه و باز بینی دوباره آن است . طبیعی است که  اندیشه های  مدرن اندکی با نظریات ارسطو تفاوت دارد . کپرنیک لهستانی (۱۵۴۳- ۱۴۷۳) نخستین کسی است که نظریه ارسطو مربوط به زمین محوری [۱۷] ( زمین محور و مرکز جهان است ) را زیر سئوال می برد وثابت می کند که زمین و سیاره ها به دور خورشید می چرخند . هم چنین او راه را برای گالیله ایتالیایی ( ۱۶۴۲-۱۵۶۴)و برای ادامه تحقیقات در این زمینه باز می کند . اما این اندیشه های نوین ، مقاومت شدید کلیسا را بر می انگیزد که جریان تشکیل دادگاه و محاکمه گالیله بدون تردید، از معروف ترین آن هاست .کلیسا احساس می کند که سلطه و قدرت او به وسیله علوم و حقایق جدید مورد تردید و تهدید قرار گرفته است .

ویژگی های رنسانس

آگاهی و شناخت انسان دوره رنسانس در  یک خواسته و میل [۱۸]  بسیار قوی درونی خلاصه شده و آن این است که: نیروی ” زندگی نوین ” انسان، دیگر بر  محور روابط میان او وسینور نمی چرخد و این که انسان خود را به مثابه یک فرد یا شخص کشف می کند و نه جز آن ؛ و بالاتر ، این که انسان به عنوان فرد  دارای حق و حقوقی است: براین اساس است که انسان به جای خدا ،مرکز تعقلات و اندیشه های پژوهشگران و دانشمندان می شود . این انسان با جهان رابطه خاص و طعم  تازه یی از زندگی را زیر زبان دارد .او یک زندگی ذهنی و فرضی را رد می کند و خواهان یک زندگی همراه با تلاش و تجربه و جست و جوست

به احتمال بسیار می توان گفت که رنسانس نتیجه  کشف  و اختراع های بزرگ از جمله اختراع دستگاه چاپ به وسیله ژوهانس گوتنبرگ [۱۹] و نظایر آن است ( گوتنبرگ نخستین کسی است که به فکر ماشینی کردن چاپ افتاد )ویژگی های اساسی رنسانس در پیدایش دولت های مدرن ، اصلاحات در مذهب ، بهبود شرایط زندگی مردم و تغییرات مهم فرهنگی است

 

گالیله

پیدایش  حکومتهای مدرن[۲۰]  

از مشخصات برجسته این دوره ، یعنی از آغاز سده شانزدهم ، می توان پیدایش حکومت های بزرگ  و تدوین قانون اساسی در سراسر اروپا دانست که جایگزین  استیلای سنتی سینیور های بزرگ فئودال می شوند. در فرانسه ، انگلستان و اسپانیا حکومت های پر قدرت و در حول یک  قدرت سیاسی  متمرکز به وجود می آیند. در فرانسه ، قوانین محلی که  تا آن زمان به زبان لاتین بود  ملغا و یک قانون سراسری و به زبان فرانسه جاری می شود.

در همین زمان است که به موازات پیدایش و تمرکز قدرت سیاسی ، به سرعت  احساس تعلق به ملت در مردم بیدار می شود و فرانسویان،  این بار برای جنگ های ملی علیه بیگانگان ونه برای یک سینیور یا یک دوک بسیج می شوند . زبان  واحد یعنی زبان فرانسه، به تدریج جایگزین زبان ها و لهجه های محلی می گردد و مردم حول نظام  پادشاهی به جای  نظام فئودال  متحد می شوند . به تدریج فرانسویان مانند همسایگان خود وحدت ملی را شکل می بخشند .

این احساسات نو، سایه سنگینش را بر مذهب می اندازد. دستگاه کلیسا که در تمام قرون وسطا ، قدرت مسلط به شمار می آید، روز به روز بیشتر مورد اعتراض دولت های سیاسی  نوین قرار می گیرد . دولت های کاتولیک ، سلطه ” رم ” مقر پاپ  را  زیر سئوال می برند و دولت های پروتستان به کلی این سلطه را نفی می کنند.

یکی از دلایل  سقوط کلیسا عبارت است از : سخت گیری بیش از حد  در اجرای سیاست  مذهبی، گسترش خرافه های مذهبی  ، بر گزاری مراسم  عبادی به زبان لاتین که مردم قادر به درک آن نیستند و نمی توانند کتاب انجیل را بخوانند ،  رواج  رویه های بخشودگی گناهان انسان در زندگی و مرگ در ازای پرداخت پول .

 

کشیش های فاسد. جزییات وسوسه سنت آنتونی .از ژروم بوش

 

بهبود  شرایط زندگی

رنسانس همراه با  دگرگونی در ساختار های اجتماعی است. بیش از هشتاد در صد روستاییان فرانسه هنوز در روستا زندگی می کنند، اما وضع زندگی آنان به نسبت قرون وسطا اندکی بهبود می یابد . در نیمه  نخست سده شانزدهم ، روستاییان رنگ صلح وآرامش را می بینند ، کشاورزی رونق می گیرد ، وضع غذا و آذوقه مردم بهتر می شود ، بیماری کم تر می کشد و مبادله کالا میان روستاییان و  کسبه های شهری  رشد می کند . جمعیت شهر ها به سرعت گسترش می یابد : در این زمان شمار اهالی پاریس به سی صد هزار نفر و شمار ساکنان شهر های لیون و روآن به یک صد هزار نفر می رسد . شهرک های تجاری و صنعتی به سرعت در شهر های مارسی، بردو، مون پولیه، تولوز، دیژون، نانت و تروآ سر بر می دارند. در واقع قدرت اقتصادی جایگزین قدرت فئودال می شود. در حالی که هنوز سایه دربار و سلطنت در این دوران گذار اجتماعی، بر مردم سنگین است، اما بازرگانان، بانک داران، تاجران، کاسب کاران و صنعت کاران ثروتمند ، جای سینیور های سابق را می گیرند و نفوذ خود را بر رفتار، طرز فکر، سنت و هنر دوره رنسانس تحمیل می‌کنند.

 

تغییرات فرهنگی    

توسعه شهر ها، منجربه تغییرات اساسی در سطح آموزش و پروش مردم می شود. در قرون وسطا ،  آموزش بر پایه مذهب و داده های کلیساست و شامل الهیات و دین شناسی است: خواندن متن های مذهبی و تفسیر مذهب به وسیله روحانیون است و منجربه تقویت سنت و جایگاه روحانیون می شود. شهروندان سده شانزدهم نیازمند یادگیری موضوعات دیگری از جمله نوشتن ، خواندن ، حساب کردن و دانستن مسایلی  هستند که در نقاط دیگر جهان رخ می دهد . آن ها در جست و جوی دست یابی هر چه وسیع تر به تجارت جهانی ، اختراع  و فن آوری  های تازه ( در زمینه های تجارت و صنایع ) هستند: چنین میل و خواسته یی ، مردم را به سوی شناخت واگاهی هر چه بیشتر از آن چه پیش از آنان وجود داشته است، راهبری می کند .  هم چنین در کنار آموزشگاه های عالی سنتی ، مدارس و ” کُلِژ [۲۱] “های زیادی در شهر های گوناگون به وجود می آید . از برکت تاسیس شبانه روزی های بورسیه یی و نشر و توزیع کتاب ها به یمن اختراع دستگاه چاپ  و تدریس به وسیله معلمانی که از فرهنگ باز تری بر خوردارند ، شمار دانش آموزان و بالطبع روح فرهنگی رو به افزایش می گذارد . معلمان به هنگام تدریس از علوم  لاتین ، یونانی ، عبری و عرب بهره می گیرند . این مدارس پیشگامان پیدایش روح جدیدی در جامعه هستند که آن را ” او مانیسم ” می گویند.

[۱] Gentilleshommes

[۲] Vivant noblement

[۳] NotreDame

[۴] Alençon

[۵] L’Abbatiale du Mont- Saint- Michel

[۶] Saint- Gaques

[۷] Troyes

[۸] Rouanne

[۹]   Renaissance  یعنی دو باره زایی

[۱۰] gallo- romaine

گالو رومی ها مجموعه یی از مردم در غرب اروپا با تمدنی خاص بودند که به دنبال جنگ ” گُل ” ها با فرانک هابه وجود آمدند و ریشه تمدن سلتیک را تشکیل می دادند.

[۱۱] Loire

[۱۲] Philologie

[۱۳] La notion d’Etat

[۱۴] La laïcité

[۱۵] L’aspect

[۱۶] Résurrection

[۱۷] Géocentrique

[۱۸] Désir

[۱۹] Johannes Gutenberg

[۲۰] Etat

[۲۱] College