هژیر میرتیموری : ترجمه و شعر

هژیر میرتیموری :

ترجمه و شعر

 

از آغاز نوشتار تا کنون ترجمه نیز همپای ظهور ژانرهای دیگر پا به عرصه ی زبان نهاده است و امروزه نیز ما شاهد ترجمه متون و کتب مختلف(علمی، سیاسی، ادبی، وغیره) از زبانی به زبان دیگر هستیم. ترجمه متون و کتب غیرادبی(نثر) امری لازم  و نیاز ترقی علمی، فرهنگی و دانش هر ملتی است.

از آنجا که از گذشته تا کنون همواره بینش کلام محوری (انتقال موضوع و معنا) بر نوشتار (چه در تولید و چه در خوانش) حاکم بوده است، این امر به بینش غالب بر تولیدات ادبی گشته و حتا در مورد ترجمه ی شعر نیز همواره بکار گرفته می شود.

اما آنچه امر ترجمه را نمی پذیرد شعر است. شعر به لحاظ ترکیب اش( ترکیب و کارکردهای خاص زبانی اش که آنرا از دیگر ژانرهای ادبی متمایز می کند) و آنرا شعر می کند غیر قابل ترجمه است. چرا که شعر اثریست فرازبانی و ترجمه اثری زبانی.

ترجمه ابزاری برای انتقال موضوع از زبانی به زبان دیگر است. اما شعر نه ابزار انتقال، که رخدادی موضوع آفرین.(در ذهن مخاطب). منش ِ نثر، بیان موضوع است. اما منش شعر بیان گریز. شعر، حادثه ایست که در زبان می افتد. ترجمه این حادثه را تبدیل به یک نثر ساده می کند. (یک امر بیان گریز را به امری بیان پذیر) تبدیل می کند. شعر دارای معانی بیشمار و متکثر است، اما ترجمه انتقال دهنده فقط یکی از این معناهاست. و مترجم نیز صرفن تاویل خویش را به زبان دیگر برگردان می کند.

نثر حمل کننده معنی ای مشخص و تعیین شده و واحد (توسط مؤلف اش) برای انتقال به مخاطب است، اما شعر معنا گریز و هیچ معنی مشخص و واحدی را در خود حمل نمی کند. نثر و ترجمه از قوانین دستوری پیروی می کنند و در اسارت  و زیر سلطه ی زبانند. اما شعر قیامی علیه زبان و قوانین آنست و زبان را متلاشی می کند. در نثر و ترجمه واژگان آشنا و تک معنایی هستند، اما در شعر واژگان معنایشان نامتعارف و ناآشنا. نثر و ترجمه از زبان معیار پیروی می کنند، اما شعر با سرپیچی از قوانین زبانی زائیده می شود. شعر یک کنش زبانی است.

آنچه یک نوشتار را شعر می کند همان بازی خاص و خلاقیت  زبانی و کارکردهای و ویژگیهای منحصربفرد زبانی است. که در ترجمه این همه از بین می روند چرا که غیر قابل ترجمه اند. شعر اثریست خود مرجع و واژگانش در بیرون از شعر هیچ مصداقی ندارند. اما ترجمه چون به قصد انتقال موضوع و پیام به مخاطب است، به لحاظ کاربردهای زبانشناسیک اش به بیرون از متن و شعر ارجاع دارد. ترجمه محصول زبان معیار است. اما شعر با ویران کردن زبان معیار شکل گرفته است.

در دول غربی آثار خیام و حافظ را ترجمه کرده اند. که این آثار در زبان های غربی به مجموعه ای از نثر تبدیل شده اند. بطور مثال « کی شعر تر انگیزد  خاطر که حزین باشد.» به جای واژه ی« تر» واژه خیس را بکار گرفته اند، در حالیکه « تر» در این شعر و زبان و فرهنگ ایرانی آن معنایی که در بیرون از شعر دارد را نمیدهد. بلکه منظور طراوت و سرزندگی و نشاط است. اما خیس به معنی خیس شدن. جدا از بازیهای زیبا و پیچیده و موسیقی شورانگیز زبانی در آثار کلاسیک فارسی که همه در ترجمه از دست رفته اند.

همه این ها به دلیل اینکه از همان بینش و رویکرد کلام محوری  که قصد و نیت ترجمه و انتقال موضوع و معنی اشعار بوده است. شاید فرمالیست های روسی در دهه دوم قرن بیستم اولین گروهی بودند که با ترجمه شعر به مخالفت برخاستند و گفتند که شعر ترجمه ناپذیر است. که پس از آنان فلاسفه معاصر دیگر نیز هرکدام با تعاریفی به رد ترجمه شعر پرداختند.

یاکوبسن معتقد بود که در ترجمه و برگردان شعر تأویل مترجم از واژه ترجمه می شود. نه خود واژه با آن معنایی که از خود شعر گرفته است. چرا که پاره ای از واژگان غیر قابل ترجمه به زبان دیگرند.  موکاروفسکی نیز معقتد بود که متن ادبی و بخصوص شعر ترجمه ناپذیر است چرا که تاثیری که آن شعر در زبان اصلی دارد در زبان دیگر ندارد.

دریدا نیز معتقد بود:« ترجمه به هرشکل انتقال منای متنی از یک نظام نشانه به نظام دیگر نیست. چراکه معنایی وجود ندارد و دست نیافتی است. و حتا اگر به یاری مفاخر زبانشناسیک وانمود کنند که وجود دارد، به زبان دیگر بر نمی گردد. در ترجمه بازی زبانی تازه ای آغاز می شود که با قبلی متفاوت و بیگانه است. ترجمه به نوعی یک کنش بینا متنی است.»

در پایان ما هنوز شاهد ترجمه اشعار از زبانهای دیگر هستیم. چه از زبانهای غربی و اروپایی و چه شرقی و چه از فارسی به این زبانها و یا در خود ایران نیز ترجمه از اشعار فارسی به زبانهای بومی و قومی دیگر ( کوردی، ترکی، عربی و بلعکس. که این امر و این تولیدات هیچ گونه ارزش ادبی و ندارند و نخواهند داشت، بلکه نوشتارهای منثوری بیش نیستند که از نگاه کلام محوری بوجود آمده و تولید شده اند. هر شعر را لازم است در خود آن زبان خواند.

 

هژبر/ ٢۰۱۴/ لاهه

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۴