فرشته مولوی: هدف وسیله است یا وسیله هدف است

فرشته مولوی:

هدف وسیله است یا وسیله هدف است

 

خیال نکنید در این روزوروزگار  فقط کار حقوق‌بشری‌ست که می‌شود از نوع کنشگری بی‌مزدومنت فراتر برود و «اداره‌جاتی» بشود یا فاندی‌وباندی و  یا پروژه‌ای-پروپوزالی باشد. در عصر کالابودگی ادبیات و هنر هم خواه‌ناخواه پیرو قانون‌های نوشته یا نانوشته‌ی بازارند. کار نویسنده هم تولید کالایی‌ست که در چرخه‌ی خریدوفروش ارزش‌گذاری می‌شود. اما وقتی تولید انبوه است و دست بسیار و ادبیات کم‌مقدار، پیکره‌ی فراگیر همه‌ی تولیدکنندگان ادبیات (شعر و داستان و ناداستان ادبی) شکلی غریب و یا حتا گروتسک پیدا می‌کند: سرش بس کوچک و چشمگیر از درخشش کورکننده‌ی نویسندگان سرشناسِ پرفروش، میان‌تنه‌اش بس بادکرده و ورغلنبیده از انبوه نویسندگان ناسرشناسِ کم‌فروش، و دست‌وپاهای بس بسیار و ‌درازش در اختیار ارباب صنعت نشر تا سر و تنه را به این‌سو یا آن‌سو بجنبانند. از سر و دست‌وپا اگر بگذریم و خیره به تنه نگاه کنیم،‌ انبوهه‌ای می‌بینیم درهم از دو گروه: نویسنده‌هایی که به‌رغم بی‌بهره‌گی یا کم‌بهره‌گی از بخت نام‌آوری دست از پیوسته و پیگیر نوشتن نکشیده‌اند؛ کسانی که از روی تفنن یکی‌دو کتابی درآورده‌اند و خودنویسنده‌انگارند. روشن است که نویسنده‌های جاگرفته در این میان‌تنه، چه آرزوی رسیدن به سر داشته باشند و چه نه، نان دندانگیری از قلم درنمی‌آورند و سهم چشمگیری از نور صحنه‌ ندارند. در «ممالک مترقی» اما دلخوشکنک‌ها برای هضم ناگواری نابرابری‌ها کم نیست. ترفندهای هوشمندانه‌ای هم در کار است تا نویسنده‌های فرودست از رشک به نویسنده‌های فرادست دق نکنند. می‌توانند دلخوش بشوند به آرزوی برنده‌شدن بلیت بخت‌شان در «بازار خودفروشی» جایزه‌های ادبی و یا بهره‌وری از فرصت‌های کوچک و اندک که اطمینان‌به‌نفس می‌آورند و می‌توانند راهگشا باشند. برخورداری از اقامت‌گاه‌های دانشگاهی یا کتابخانه‌ای و یا از خلوت‌گاه‌های نویسندگی از زمره‌ی دلخواه‌ترین و پرخواهان‌ترین این‌گونه از فرصت‌هاست. در جایی که پرفروشی کتاب مانند برنده‌شدن در لاتاری بستگی به کارسازه‌(فاکتور)هایی بیرون از اختیار نویسنده دارد، دستیابی به چنین فرصت‌هایی در صورت پیگیری روشمندانه چندان سخت نیست.

 

پر پیداست که در چارچوب نظام اقتصادی-فرهنگی کنونی  به هدف این فرصت‌سازی‌ها نمی‌شود چندان خرده‌‌ای گرفت. هرچند در امکان برخورداری فرصت‌ها هم نابرابری چشمگیر است؛ از جایگاه نویسنده، باری به هر جهت، بودنشان را بهتر از نبودنشان می‌دانم. انصاف حکم می‌کند که بگویم در دوره‌ای که دیگر «سفر در سفر ه‌ی نان» نفسگیر شده بود، فرصت اقامت دانشگاهی برای خود من نفس‌کشی فراهم آورد تا بتوانم رمانی نیمه‌کاره را تمام کنم. با این‌همه گاهی پیامدها‌ی این‌گونه برنامه‌ریزی‌های فرصت‌آفرین چندان پوچ یا مسخره می‌نمایند که پرسش‌برانگیز می‌شوند: نوشتن هدف است و فرصت وسیله یا فرصت وسیله‌ای‌ست که هدف می‌شود؟

 

نظام اقتصادی-فرهنگی امریکا که دلخواهیِ جهانگیر دارد، رویافروش است: رویای جایزه‌بردن و ستاره‌شدن، میان‌برزدن و چندپله‌یکی‌کردن، دیرآمدن و زودرسیدن، بی‌عرق‌ریزان جسم و روح و با فراغت از غم نان و رهایی از قید چه‌کنم‌ها نوشتن. پس به زمانی که بایستی وقت خرید تا نوشت و برای خرید وقت بایستی وقت فروخت، نویسنده‌ی بی‌نوا و بی‌بهره از بخت برخورداری از جیب دیگری یا دیگران چه کند جز آن‌که به هر ریسمانی آویزان شود؟ اما هر آویزان‌شدنی تقلایی می‌خواهد و هر تقلایی نیرویی می‌طلبد و وقتی می‌گیرد. کسانی با سودای نویسنده‌‌‌ی حرفه‌ای شدن یا نمودن، پیوسته و پیگیر، از ریسمان فرصتی به ریسمان فرصتی دیگر چنگ می‌اندازند: در کلاس درس و دوره و کارگاه «استاد» نویسندگان نامدار نام‌نویسی می‌کنند؛ در جشنواره‌ها و برنامه‌های بزرگ ادبی حاضر می‌شوند و با چهره‌ها عکس می‌گیرند؛ به لطایف‌الحیل با «سکانداران» رسانه‌ها «ارتباط سودمند» برقرار می‌کنند؛ در شبکه‌های اجتماعی «خودنمایی» می‌کنند؛ درخواست‌نامه برای اقامت‌گاه و خلوت‌گاه و بخشانه (گرنت) و فاند پر می‌کنند؛ و …

 

میل به برخورداری از هر امکان و یا در پی فرصت‌های دل‌فریب دویدن نه تنها گناه یا جرم نیست، که راهگشا هم می‌تواند باشد. اما «خودنویسنده‌انگار»ها بس که پی این‌گونه فرصت‌ها می‌دوند،  فراغ خاطر و مجالی برای به‌صبر و درخلوت نشستن‌ و نوشتن نمی‌یابند. یکی‌دو کتابی درمی‌آورند و همین را کافی می‌دانند تا هم‌وغم‌شان را صرف برخورداری از «مواهب صاحب‌کتابی» کنند. خیال خوشی در سر می‌پرورانند که چه بسا روزی، باری به هر جهت، کبوتر بخت روی سرشان بنشیند و بتواند با یک کتاب جهشی از تنه به سر داشته باشند و یک‌شبه ستاره و پرفروش بشوند. در همین حال ششدانگ حواس‌شان را به نمایش نویسنده‌بودگی می‌دهند تا با پذیرش دیگران هویت کاری خود را باور کنند.

روشن است که هر کس مجاز است هویت کاری  یا هنری خویش را بنا به بینش و نگرش خود تعریف کند. این هم اما هست که در کاسه‌ی خیال خودنویسنده‌انگار  گوی پرسروصدایی غلتان است: هدف وسیله است یا وسیله هدف است.

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۵