آرمان‌گوهری‌نسب: مطالعه‌ی سنت دِسان‌خوانی (داستان خوانی) در میان ترکمن‌ها

آرمان‌گوهری‌نسب

(کارشناسی‌ارشد اتنوموزیکولوژی از دانشگاه تهران)

 

مطالعه‌ی سنت دِسان‌خوانی (داستان خوانی) در میان ترکمن‌ها[۱]

۱. مقدمه

«لازمه‌ بررسی ادبیات عامیانه توجه به گونه‌های ادبی مختلف در طول دوره زمانی نسبتاً بلند و نیز در نظر داشتن صورت‌های گوناگون آیین، اجرا یا مستند‌سازی، و شیوه‌های گوناگون در رویکرد علمی است» (مارزلف الف، ۱۳۹۴: ۴۴). در غیابِ ادبیات و تاریخ مکتوب در میان قوم ترکمن، میراث معنوی و سنت‌های داستانی ترکمن‌ها به شیوه‌ی شفاهی توسط خنیاگران ترکمن، باغْشی‌ها یا باخْشی‌ها، منتقل می‌شده است. جدای از ترانه‌هایی که بر مبنای اشعار مستقل‌اجرا می‌شوند، اجرای داستان‌، به ترکمنی دِسان‌، در قالب سنت دِسان‌خوانی مهم‌ترین قسمت فرهنگ ترکمنی را تشکیل می‌دهد. از‌این‌روی مطالعه‌ی دِسان‌خوانی گامی مهم برای شناخت فرهنگ و قوم ترکمن است و بالطبع به شناخت و درک بهتر ما از یکی از فرهنگ‌های مهمِ منطقه‌ی آسیای میانه و بخش‌های شمال شرقی ایران، ترکمن‌صحرا، کمک می‌کند.

سیر تاریخی سنت باغشی­گری از پیشینه­ی شمنیستی آن تا موسیقی‌دانان سده­ی اخیر به سمتی بوده که از سنتِ موسیقایی پُرشکوهی با اجراهای چندین ساعته در شب‌های متوالی با از دست رفتن بخشِ اعظم قسمت‌های منثور تنها تعدادی ترانه (آیدیم) به‌صورت منفرد برجای‌مانده و انگشت‌شمار دِسان‌خوانی‌ها موجود نیز دچار چنین سرنوشتی هستند. جدای از منحصر‌ بودن برخی دِسان‌ها به فرهنگ ترکمنی، در دِسان‌های مشترک نیز با خصایصی ترکمنی مواجهیم. این خصایص و ویژگی‌ها دِسان‌ها را و همچنین شیوه‌های اجرای آنها و تمهیداتی که دِسان‌باغشی‌ها در اجرای آن‌ها به‌کار می‌گیرند درخور طبقه‌بندی، مطالعه‌ و تحلیل می‌کند. همچنین این بررسی ما را به موقعیت این سنت در میان دیگر سنت‌های مشابه در این منطقه، سنت‌های شفاهی فارسی و تُرکی، رهنمون می‌کند. هدف من در این مقاله، مطالعه‌ی سنت دِسان‌خوانی با تمرکز بر طبقه‌بندی و تحلیل دِسان‌ها و مقایسه‌ی آن‌ها با بدیل‌های موجود در فرهنگ‌های دیگر و شیوه‌ها، تمهیدات و ویژگی‌های اجرایی آن است.

 

۲. پیشینه و روش پژوهش

هرچند در آثار معدودی به دِسان‌ها و دِسان‌خوانی در میان ترکمن‌ها پرداخته‌ شده، بر اساس رویکرد پژوهشگران این آثار را می‌توان به دو گروه دسته‌بندی کرد. نخست، پژوهشگرانی همچون ژیرمونسکی (ژیرمونسکی۱، ۲۰۱۰)، چادویک (چادویک۲، ۲۰۱۰) و رایشل (رایشل۳، ۱۹۹۲ و ۲۰۰۰) در مجموعه‌های با نام «شعر حماسی شفاهی تُرکی» و «حماسه‌های شفاهی آسیای مرکزی»، با تمرکز بر کلام، هنگامی که از داستان‌ها در فرهنگ‌های این منطقه سخن می‌گویند، از اجرای آن‌ها در میان ترکمن‌ها نیز یاد کرده‌اند. دوم، اشاراتی که موسیقی‌شناسانی همچون اوسپنسکی و بلیایف (اوسپنسکی و بلیایف۴، ۱۹۷۹) و اسلوبین و ژرانسکاکمینک (اسلوبین و ژرانسکاکمینک۵، ۲۰۰۱) به اجرای دِسان‌ها توسط باغشی‌های ترکمن اشاره کرده‌اند و قربانوا که در مقاله‌ا‌ی با عنوان «سنت‌های آوازی شعر حماسی ترکمنی» (قُربانوا۶، ۲۰۰۰) با تأکید بر خصوصیات موسیقایی، به شیوه‌های اجرای این سنت پرداخته است.

آنچنان که پیداست جای خالی پژوهشی جامع‌تر با تمرکز بر سنت دِسان‌خوانی در این میان این آثار ارزشمند واضح است. چرا‌که به سبب اهمیت این سنت در فرهنگ و ادبیات ترکمنی، این پژوهش می‌تواند دستاورد‌های تازه‌ای در درک این فرهنگ و روابط فرهنگی در این منطقه داشته باشد. این پژوهش به روش کیفی بر مبنای مشاهدات میدانی، مصاحبه و رجوع به آرشیوهای صوتی و تصویری و منابع مکتوب در زمینه­ی فرهنگ قوم ترکمن و نیز سفرنامه‌ها صورت گرفته است. بخش اصلی پژوهش‌های میدانی در این تحقیق طی سال­های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ به‌صورت مشاهده‌ی مشارکتی توسط نگارنده انجام شده است.

 

۳. مفهوم دِسان‌باغشی

پیشینه‌ی دِسان‌باغشی و باغشی به عنوان مجریان و انتقال‌دهندگان سنت موسیقایی-شعری شفاهی باغشی‌گری  به «بَخشی»‌ّها می‌رسد. در گذشته در میان ترکمن‌ها «باغشی»، نظیر «باکسی» در میان قزاق‌ها، «باکشی» در میان قرقیز‌ها و «باخشی» در میان اویغور‌ها و اُزبک‌ها (لیوتار۷، ۲۰۱۶: ۸۲) به مفاهیم پیشگو، شَمَن و فرد باسوادی که داستان‌ها را روایت می‌کرده ارجاع داشته است (اسلوبین و ژرانسکاکمینک، ۲۰۰۱: ۹۲۳). در این میان ما از «بخشی»‌ها به عنوان «دبیر، روحانی و آموزگاری فاضل» در دربار تیمور (بارتولد، ۱۳۷۶، ۲۴۰) و ایلخانان (اشپولر، ۱۳۵۱: ۱۹۰-۱۸۸) نیز اخباری در دست داریم. با گذر زمان از این مفهومِ کلی «باغشی»، شاهد شکل‌گیری دو مفهومِ «خواننده­ی حماسه­های شفاهی» در میان اُزبک‌ها، ترکمن‌ها و قره‌قالپاق‌ها و «شَمَن» (ساحر و طبیب) در میان قزاق‌ها و قرقیز‌ها هستیم (اسلوبین۸، ۱۹۷۷: ۲۲ و رایشل، ۱۹۹۲: ۶۴-۶۵ و اشپولر۹، ۱۹۸۶: ۹۵۳).

از جمله دیگر شواهد ما در داستان مشهورِ «دده‌قورقوت» یافت می‌شود که قهرمان اصلی، قورقوت، خُنیاگری است که ترانه‌ها و افسانه‌های اوغوز را کنار یکدیگر گذاشته و نام این داستان از او گرفته شده است. ژیرمونسکی (۲۰۱۰: ۳۱۰-۳۱۲) قورقوت را به‌عنوان «نخستین شمن-رامشگر (بخشی)»، سرنمون۱۰ دِسان‌باغشی‌های معاصر، مخترعِ قوپوز، آموزگار بخشی­ها، پیشگو و درمانگر می‌داند (نک. یوسف­زاده، ۱۳۸۸، ۵۹ و رایشل، ۲۰۱۲: ۶۹۰ و بلام۱۱، ۱۹۷۲: ۱۷-۱۸). در وضعیت کنونی نیز شبیه به دستان‌چی یا قوشاچی به عنوان خواننده‌ی داستان در میان ایغور‌ها یا داستان‌چی در میان ازبک‌ها (رایشل، ۱۹۹۲: ۶۲) مجریان داستان‌ها در میان ترکمن‌ها دِسان‌باغشی یا دِسان‌چی‌باغشی نامیده می‌شوند.

 

۴. اجرای دِسان‌ها

آ‌نچنان که از داده‌های موجود در سفرنامه‌ها می‌توان فهمید، سیاحانی همچون فریزر (۱۳۶۴: ۴۳۰) و وامبری (۱۳۷۰: ۴۱۲) و کولیبوف (۱۳۹۴: ۱۱۲) در توی‌هایی (مراسم) همچون عروسی، برپایی آلاچیق، ختنه‌سوران و مجالس ساز‌و‌صخبت بعد از صرف پلو، چای و قلیان در چادر (آلاچیق، به ترکمنی اُی) باغشی‌ها به اجرا می‌پرداخته‌اند. کولیبوف (همان: ۱۱۳) می­‌نویسد برای شنیدن تا جایی که چادر جای دارد جماعت می­نشینند و مابقی در بیرون چادر می­ایستند و باغشی با یک نوازنده­ی دیگر که او را همراهی می­کند «روبروی هم به نحوی که زانوهایشان به هم برسد می­نشینند» (همان: ۱۱۴). وامبری که در قرن ۱۹ م به میان ترکمن‌ها آمده گوش دادن به «قصه پریان و داستانهای تاریخی» را از تفریحات عالی ترکمن‌ها معرفی می‌کند (وامبری، ۱۳۸۷: ۴۱۱).

در سنت دِسان‌خوانی، دِسان‌باغشی بخش‌های منظوم داستان را به آواز و به‌صورت ترانه (به ترکمنی آیدیم) اجرا کرده و بخش‌های منثور را روایت می‌کند. مدت زمان اجرای یک دِسان باتوجه به خواست مخاطبان و میزبان (صاحب توی) متفاوت است. اغلب دسان‌های بلند به طور کامل از ابتدا تا انتها اجرا نمی‌شوند و گلچینی از آن‌ها اجرا می‌شود. به‌طور نمونه دسان یوسف احمد زمانی که به طور کامل اجرا می‌شود ۲۴ ساعت کامل به طول می‌انجامد. بنابر این باغشی‌ها این دسان را به ۷ بخش تقسیم کرده و یکی از آن‌ها را مطابق سلیقه‌ی مخاطبین اجرا می‌کنند (قُربانوا۱۲، ۲۰۰۰: ۱۱۷).

در ترکمن­صحرا به روایتی آخرینِ آنان امامی­باغشی از طایفه­ی بداق (قوجقی، ۱۳۸۱: ۳۰) و دیگری سویون هیوه­چی بود که دِسان­هایی از گوراُغلی، خسرو شاه و نجف اوغلان را به ترتیب به مدت ۱ ساعت و نیم، ۶ و ۳ ساعت در عروسی­ها اجرا می­کرده است (هیوه­چی، ۱۳۸۱: ۱۰۶). دِسان­خوانی امروزه در ترکمن­صحرا دیگر به‌ندرت دیده می­شود اما نظرلی محجوبی از خلیفه­هایش همچون چالمان باغشی و قلیچ­جان باغشی می‌گوید که داستان­های گوراُغلی، زهره طاهر، حورلقا حمرا را نقل می­کرده­اند. زمانی که قلیچ‌جان ایشان در اواخر عمر خود بخش‌های منثور دسان‌ها را می‌خوانده نظرلی نیز در کنار او بخش‌های منظوم را اجرا می‌کرده است و به‌مرورزمان سنت دِسان‌خوانی در ترکمن­صحرا از میان رفته است (پقه و شادمهر، ۱۳۷۷: ۲۸). می­توان بینِ این گروه از باغشی­ها با نقال­هایی که در برخی سفرنامه­ها بدان اشاره می­شود ارتباطی دید. کولیبوف که در ۶۱-۱۸۶۰ م در میان ترکمن­ها بوده اشاره می­کند «نقال­ها» یی هستند که با دوتار «اشعار خیوه­ای و بخارایی یا ماجرای ظفر­هایی همچون غلبه بر ایرانی­ها» را نقل می­کنند و ترکمن­ها به آن­ها نه به‌اندازه‌ی باغشی­ها ولی بسیار احترام می­گذارند (کولیبوف، ۱۳۹۴: ۱۱۶). شبیه این گروه از باغشی­ها در میان باغشی­های ترکمنستانی نیز وجود دارد.

۴. ۱. ساختار اجرا

در گذشته اجرای دِسان توسط دِسان‌باغشی آغاز راهی بوده به منظور رسیدن به نقطه‌ای خاص، مشابه «سفرِ وجدآمیزِ شَمَن­ها» که یُل نامیده می‌شده است (ژرانسکا کمینک، ۱۳۸۹: ۱۶). هنوز نیز در برخی مناطق در میان ترکمن‌ها اجرای دِسان «یُل» نامیده می‌شود (اسلوبین و ژرانسکاکمینک، ۲۰۰۱: ۹۲۳). اراز محمد آرخی باغشی کهن‌سال می­گوید، درگذشته داستان‌گویی اغلب با مقام مخمس شروع می‌شده که پرده‌ها و کوک بَم‌تری دارد و به‌تدریج اوج می‌گرفته است. باغشی‌ها به تجربه قطعات متناسب با بخش‌های مختلف داستان‌ها را می‌شناختند و مهم‌ترین عامل در انتخاب یک قطعه برای اینکه شعر داستان روی آن خوانده شود، هماهنگی بین وزن شعر و قطعه بوده است (درویشی، ۱۳۸۰: ۱۶۲). باغشی شخصاً ملُدی‌ها را برای ترانه‌هایش انتخاب می‌کند و همیشه از منطقه‌ی صوتی پایین آغاز کرده و در مراحل مختلف به مناطق صوتی بالا می‌رسد. مهمترین معیار باغشی در انتخاب کلام تعداد هجاهای کلام (هر مصرع) است (قُربانوا، ۲۰۰۰: ۱۱۷).

ترانه‌ها (آیدیم‌ها) ثابت‌ترین عنصر در دِسان‌ها و در مقابل بخش‌های منثور که روایت می‌شوند، متغیر و بسیار قابل مختصر و مطول کردن هستند. باغشی باتوجه به شنوندگان و موقعیت اجرا در کوتاه و بلند کردنِ بخش‌های منثور دسان آزاد است اما او هرگز ساختار سنتی ترانه‌‌ها را تغییر نمی‌دهد. اجرای موسیقایی بخش­های منظوم در سنت ترکمنی بدواً ماهیتی زیبایی­شناسانه دارد. خواننده­ی روایتگر در اصل موسیقی­دانی است که استاد هنر خوانندگی و نوازندگی است و زمانی که بخش­های منظوم را اجرا می­کند بیش از آن­که مهارت خود را به عنوان یک نقال یا قصه­گو نمایش دهد مهارت موسیقایی خود را به رخ می­کشد (رایشل، ۲۰۰۳: ۷۱).

یُل در معنای «راه» ساختار خاصی به اجرای دِسان‌باغشی‌ها می‌بخشد که مشابه آن را در دیگر سنت‌های اجرای داستان‌ها نیز می‌توان دید. شروع دِسان‌خوانی با تعدادی آیدیم (۵ یا ۶) است که بدان‌ها تیرمه آیدیم‌لار می‌گویند. این ترانه‌ها که اغلب با موضوع دِسانی که قرار است روایت شود ارتباطی نداشته و کارکرد‌های متفاوتی دارند. قربانوا کارکرد این ترانه‌ها را گرم کردنِ صدای خواننده و ایجاد تمرکز و جلب توجه مخاطبین می‌داند. البته یکی از این ترانه‌های آغازین باید ماهیت مذهبی داشته باشد که اشاره‌‌ی سنتی به خدا پیش از آغاز وظیفه‌ی سخت و پر مسئولیت اجرای دِسان، آغاز یُل، است (قُربانوا، ۲۰۰۰: ۱۲۱). چنین ساختاری را می‌توان در اجرای داستان کوراوغلی توسط گورگولی‌خوانان تاجیک نیز مشاهده کرد که با «سراخبار» و سپس یک رباعی یا یک غزل، یا شعری مذهبی و سپس «تِرمَه» برای جلب‌توجه شنوندگان کار خود را آغاز می‌‌کنند (دورینگ، ۱۳۹۰: ۷۶). در انتها نیز با دعای سلامتی و برکت برای صاحب توی (مجلس) داستان را به پایان می‌رساند.

 

۴. ۲. تمهیدات روایی

«داستان سرایانِ بااستعداد در هنگام داستان‌سرایی داستان خود را می‌سازند» (مارزلف ب، ۱۳۹۴: ۲۹۴). باغشی در مسیر اجرای دِسان باغشی صرفاً دسان را توضیح نمی‌دهد بلکه آن را از نو باز‌آفرینی می‌کند و در راستای ارتباط بهتر با مخاطبین از فنون و تمهیدات فراوانی بهره می‌گیرد. در این تعامل، مخاطبین نیز در تمام طول اجرا با تمرکز و اشتیاق فراوان و گفتن «بارک الله باغشی، کوپ یاشا» او را تشویق می‌کنند. دِسان‌باغشی قسمت­های منثور کلام روایی را با صدای طبیعی، در مواردی با رنگی متمایز برای صحنه­های خاص، و قسمت­های منظوم را به آواز اجرا می­کند. این شیوه‌ی اجرا که در آن بخش‌های منثور به‌صورت گفتاری و بخش‌های منظوم به آواز اجرا می‌شوند، «­روایی» نامیده می‌شود.

در موارد بسیاری در آواز باغشی‌ها فنونی مشاهده می‌شود که ویژگی مشترک این فنون اجرا به‌صورت نامفهوم، بر روی هجاهای نامشخص و در ارتفاع صوتی نامعین است‌ و شاید عنوان «جلوه‌ی ‌صوتی» بهترین معرف این اصوات باشد. بسیاری از این جلوه‌های صوتی و رنگ‌های ویژه‌ی آن‌ها نمایشی و به‌منظور تأثیر‌گذاری بیشتر کلام و جهت دادن به دریافت حسی مخاطب از قطعه و بنابراین هم‌‌راستا با ژست‌های رفتاری نمایشی به نظر می‌رسند. به‌عنوان نمونه‌ باغشی‌ها در هنگام اجرای دِسان‌ها آواهای بسیاری تداعی‌کننده‌ی «هق­هق» و «گریه کردن» و «غُرش» از خود تولید می­کند. این جلوه‌های صوتی در اجرا، خصوصیتی نمایشی به موسیقی و نیز حالات چهره‌ی باغشی­ها می­بخشند و از این منظر با موضوع ژست­ها۱۴ در اجرای باغشی‌ها نیز در ارتباط قرار می‌گیرند. نظیر چنین تمهیداتی را در میان گورگولی خوان‌های تاجیک در به‌کارگیری فنون آوازی خاص به‌صورت صدای فشرده شده در ته‌گلو و شبیه به خفگی می‌توان مشاهده کرد. دورینگ (۱۳۹۰: ۷۰-۷۱) به‌کارگیری چنین تمهیدات آوازی که توسط باغشی‌های ترکمن نیز به‌کار گرفته می‌شود را در ارتباط با پیشینه‌ی شَمَنی این خنیاگران می‌داند.

برخی از سیاحان همچون دو بلوکویل در وضعیت گذشته‌ی نزدیک این سنت موسیقایی، این‌گونه ما را از وجود ژست‌ها در اجرای باغشی باخبر می­کنند که «اجرای باغشی با حرکات و اطوارهایی باورنکردنی همراه بوده است» (کریمی، ۱۳۹۴: ۱۱۲). به‌صورت کلی ژست‌ها حرکات بدن یا برخی اندام‌ها هستند که می‌توانند ارتباط موسیقایی یا کلامی را همراهی و تقویت کنند و این قابلیت را دارند که کُد‌های ارتباطی مجزایی را تعریف کنند. اشنایدر معتقد است که مفهوم ژست با افعال بدن و از سوی دیگر با الگوهای حرکتی معنی‌دار در ارتباط است (اشنایدر۱۳، ۲۰۱۰: ۷۱-۷۳). از آنجایی که دست­های خواننده در هنگام اجرای بخش‌های منظوم مشغول نواختن است، این ژست­ها اغلب در اجرای بخش­های منثور دیده می­شوند. این ژست‌ها را می‌توان به دو دسته‌ی تقسیم کرد. نخست، ژستهای رفتاری طبیعی همچون دست کشیدن به ریش، پاک کردن عرق صورت و دست‌ها، سیگار روشن کردن، نوشیدن جرعه­ای چای قبل از هر آواز، ساز کوک‌کردن که به‌صورت رفتاری طبیعی به مثابه فنونی برای همراهی‌ یا متوقف کردن روایت هستند. دوم، ژست‌های رفتاری فنی که حرکاتی هستند، محصولِ اجرای نمایشیِ فنون خوانندگی و نوازندگی توسط باغشی به مثابه جلوه‌های بصری همچون بلند کردن ساز از روی پا در خلال اجرا که به‌منظور جلب‌توجه و تأکید صوتی و بصری در روایت به‌کار گرفته می‌شوند.

 

۵. دِسان‌

داستان‌ها نزد اقوام تُرکِ آسیای میانه پرورش یافته­اند و این بسط و گسترش در میان اقوام مختلف به هیچ معنی یک‌شکل نیست و گفته می‌شود که ترکمن‌ها در به خاطر سپردن اشعار روایی در این حوزه­ی جغرافیایی از دیگران پیشی گرفته‌اند، آن‌ها در حفاظت از تاریخ و گذشته‌ی قبایل خود نیز بسیار بهتر از سایرین عمل کرده‌اند و نقال‌های حرفه­ای ترکمن برای حافظه­های خاص و واژگان دقیقشان در انتقال سنت از دیگران متمایزند (چادویک، ۲۰۱۰: ۱۸ و ۲۶). واژه­ی «دِسان» به معنای داستان و قصه از زبان فارسی به عاریت گرفته شده است. «داستان» در میانِ اویغورها­، قرقیزها، قزاق‌ها، آذربایجانی­ها به‌صورت «داستان»، در میان قره­قالپاق­ها «دِستان» و در میان ترکمن­ها «دِسان» با تفاوت­هایی در کاربردشان مورد استفاده قرار می­گیرد. این واژه در این فرهنگ­های موسیقایی به روایت شفاهی منظوم یا ترکیبی از نثر و نظم ارجاع دارد که توسط دستان­چی، خواننده­ی حرفه­ای، اجرا می­شود (رایشل، ۲۰۰۰: ۲۱).

زبان ترکمنی، از زبان‌های ترکی نو، به شاخه‌ی ترکی جنوبی یا جنوب غربی (اُغوز) تعلق دارد (رضایی‌باغ‌بیدی، ۱۳۶۹: ۱۷۹). بسیاری از پژوهش­گران همانند اسلوبین معتقدند که فرهنگ موسیقایی ترکمنی همچون زبان ترکمن پل انتقالی خانواده‌ی زبان‌های ترکی شرقی و غربی است (اسلوبین و ژرانسکاکمینک، ۲۰۰۱، ۹۲۳). ژیرمونسکی نیز معتقد است که داستان­های قهرمانانه­ای همچون کوراوغلو و داستان‌هایی همچون شاه‌صنم و غریب، زهره و طاهر، اصلی و کرم، گوراُغلی و بسیاری از رومنس­های مشابه با نمونه­های رایج در ترکمنستان و آسیای صغیر در آذربایجان نیز رواج دارند. بدین ترتیب او ترکمنستان را یک راه ارتباط‌دهنده‌ی فرهنگیِ آذربایجان با آسیای میانه می‌داند (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰: ۲۸۶). پژوهش­گران با توجه به این نقش ارتباطیِ برای فرهنگ و ادبیات ترکمنی خصلتی «التقاطی» قائل هستند (اسلوبین، ۱۹۷۷: ۲۵).

بخش‌های منظوم در دِسان‌ها از سیستم هجایی بارماق پیروی می­کنند و قالب شعری در نظام هجایی «قوشوق» به معنای «مربع» است. در شعر ترکمنی هر رکن در قالب یک و/ یا ترکیبی از چند کلمه ظاهر می­شود که موسیقی شعر بر اساس آن شکل می­گیرد. وقفه‌ای (به ترکمنی کوتگورمه یا ساقینما) که در هنگام خواندن شعر در میان ارکان مختلف احساس می­شود فاصله­ی میان ارکان (به ترکمنی سانام) مختلف را برجسته می­سازد (صوفی­راد، ۱۳۷۷: ۶۵). هرچند حماسه­های شفاهی در میان قرقیز­ها عموماً تنها به صورت نظم  هستند، داستان­های شفاهی در میان ترکمن­ها ترکیبی از نظم و نثر هستند که بخش منظوم عموماً به‌صورت بند بند و در قالب چهار مصرع (مربع) است و هر مصرع دارای ۱۱ و یا ۱۲ هجا است (رایشل، ۲۰۰۳: ۶۹-۷۰). قالب aaba برای دو بیتی در ادبیات ترکمنی به‌وفور یافت می­شود. اغلب در اشعار مردمی ترکمنی یک مصرع هفت‌هجایی به شکل ۳+۴ هجا با هجاهای بلند در انتها دیده می‌شود. تعداد قابل‌توجهی تنظیمات ملُدیک برای دو بیتی‌ها مانند aaaa, abab،abcd و مشابه آن‌ها وجود دارد که هر یک از حروف جدید نمایانگر یک موتیف ملُدیک جدید است (اسلوبین، ۱۹۷۷: ۲۶).

 

۱.۵. طبقه‌بندی دِسان‌ها

اسلوبین و ژرانسکا کمینک (۲۰۰۱، ۹۲۳) به دونوع دِسان اشاره می‌کنند، بخش­هایی از زنجیره‌ی حماسی۱۵ و داستان­های عامیانه۱۶ که مابین قصه­های شفاهی عامیانه و متون مکتوب کلاسیک قرار می­گیرند. از سوی دیگر برخی همچون رایشل «حماسه» را در ادبیات ترکمنی مترادف با دِسان دانسته­ و آن‌ها را در سه دسته طبقه­بندی می­کند. «دِسانهایی با چشم­انداز قهرمانی که شاخه­های مختلف کوراُغلو بدان تعلق دارد. دِسانهایی که در آن‌ها ماجراها و رنج­های یک زوج عاشق در پیش­زمینه است و گاهی از رُمانس­های منظوم ادبی مانند لیلی و مجنون برگرفته شده‌اند و دِسان‌های ملهم از مضامین مذهبی که با قهرمان­هایی از تاریخ مسلمین و افسانه­ها شکل گرفته­اند» (رایشل، ۲۰۰۳: ۷۰).

اما در نوشته­های متقدم‌ رایشل میان حماسه و داستان قهرمانی تمایز آشکار و واضحی مشاهده می­شود. بدین شکل که او «دِسان­های ترکمنی» با مضامین قهرمانی را از «حماسه­های قهرمانی» متداول در ادبیات جدا می­داند. «بیشتر داستان­های ترکی از نوع داستان­های قهرمانی و داستان­های عاشقانه­اند. داستان‌های قهرمانی نباید با حماسه­های قهرمانی خلط شوند چراکه ساختار پیرنگ داستان و سبک آن‌ها داستان‌گونه۱۷ است حتی اگر تأکید بر ویژگی­های قهرمانی شخصیت اول باشد» (رایشل، ۱۹۹۲: ۱۳۳). رایشل تأکید می­کند که «داستان­های کوراُغلی به همین نوع تعلق دارند» و این داستان­های قهرمانی در کنار دیگر داستان­ها قرار می­گیرند. «در گروهی از داستان­ها به‌ویژه نمونه‌های گردآوری‌شده از ترک­ها، آذربایجانی­ها و ترکمن­ها قهرمان و عاشق موسیقی­دان دوره­گردی است که عواطف و احساسات خود را در شعر و آواز­ی که تصنیف کرده است بیان می­کند. عاشیق غریب مشهورترین نماینده­ی این زیرگونه است» (همان). بأش‌گوز نیز داستان‌های مردمی ترکی را به دو دسته‌ی داستان‌های قهرمانی و عاشاقانه طبقه‌بندی می‌کند (بأش‌گوز۱۸، ۱۹۵۲: ۳۳۲). آن‌چنان‌که دریافت می­شود بهترین شکل‌ طبقه‌بندی دِسان‌ها در این سنت به داستان­هایی با مضامین قهرمانانه، عاشقانه و مذهبی است.

 

۲.۵. مضامین قهرمانانه

شاخص­ترین داستان­ با مضمون قهرمانی­ در سنت دِسان‌خوانی داستان کوراُغلی است که در میان بسیاری از ترکان از بالکان گرفته تا قزاق­ها و اویغورها در آسیای مرکزی و سیبری و حتی در میان غیر ترک­زبان­ها رایج است (رایشل، ۱۹۹۲: ۱۵۲). در فرهنگ­های موسیقایی مردمی مختلف در ایران نیز شاهد حضور این داستان­ یا قطعات و مجالسی منتسب بدان هستیم. در میان ترکمن­ها به خاطر باور به نیای ترکمنی کوراُغلو این داستان جایگاه ویژه­ای نسبت به دیگر داستان­ها دارد. گویا در میان ترکمن‌ها خواندن آواز‌های جنگی در آغاز نبرد یا شبیخون و تهاجم به سرزمین‌های دیگر مرسوم بوده است (چادویک، ۲۰۱۰: ۷۴). خوجکو می‌گوید که در طول نبرد‌های ترکمن‌ها برای استقلال از اربابان ایرانی‌شان، زمانی که دو سپاه در مقابل هم قرار می‌گرفتند ایرانی‌ها با خواندن شاهنامه و ترکمن‌های کوچ‌نشین با خواندن آوازهای کوراُغلی برای هم رجزخوانی می‌کرده‌اند (خوجکو۱۹، ۱۸۴۲: ۴).

در میان ترکمن­ها بنابراین باور که کوراُغلی از «گور» زاده شده این داستان گوراُغلی به معنای «فرزندِ گور» نامیده می­شود (مسعودیه، ۱۳۷۹: ۳۶-۳۷ و ژرانسکاکمینک، ۱۹۹۴: ۲). رئیس دانا روایت‌های کوراُغلی را به دو گونه‌ی شرقی (روایت‌های آسیای میانه: ترکمنی، ازبکی، تاجیکی، قزاقی) و غربی (آذربایجان، قفقاز، آناتولی) تقسیم می‌کند. او معتقد است در گونه‌ی شرقی به‌جز روایت ترکمنی که به نظم و نثر نوشته‌شده و رابط گونه‌ی شرقی و غربی است بقیه روایت‌ها منظوم هستند. او همچنین گونه‌ی ترکمنی را از دیگر روایت‌های آسیای میانه به گونه‌ی آذربایجانی شبیه‌تر می‌داند (رئیس دانا، ۱۳۶۸: ۲۹۷-۲۹۳). به‌عنوان نمونه متن تاجیکی آن تنها به نظم است و همراه با دنبوره اجرا می‌شود (رحمانی، قدیری، ۱۳۹۴، ۳۶۷). اسلوبین نیز گونه­ی ترکمنی گوراُغلی را گذاری از گونه­ی آذربایجانی به ازبکی می­داند (اسلوبین، ۱۹۷۷: ۲۵). در این‌گونه هر مجلس تعداد زیادی ترانه دارد که اغلب آن­ها در ارتباط با خودِ قهرمان و تعداد اندکی به پسرش ایاز و برخی از یاران او مربوط است (چادویک، ۲۰۱۰: ۵۸). ضبط و گردآوری داستان گوراُغلی از روایت باغشی­ها در ترکمنستان از دهه­ی ۳۰ قرن بیستم میلادی آغاز شده است. در این میان معروف­ترین روایت اجرای پهلوان باغشی آتا اوغلی است که ۱۲ مجلس از مجالس چاپ‌شده‌ی گوراُغلی ترکمنی بر اساس روایت او است. او این ۱۲ مجلس را به‌طور کامل از حفظ اجرا می­کرده و این‌طور می­گفته که پدرش در اوایل قرن ۱۹ م این داستان را به‌جز مجلس آخر یعنی مرگ گوراُغلی در یک اجتماع بزرگ باغشی­ها اجرا کرده است (رئیس دانا، ۱۳۶۸: ۳۱۴-۳۱۵).

تعداد مجالس، نام و منشأ پیدایش آن­ها و سیر داستان در روایت­ها و گونه­های مختلف داستان در فرهنگ­های موسیقایی آسیای میانه متفاوت است. به‌عنوان نمونه برخلاف روایت­هایی که کوراُغلی با «نگار» دخترِ سلطانِ عثمانی ازدواج می­کند (یوسف­زاده، ۱۳۸۸: ۱۱۶)، در گونه­ی ترکمنی و اُزبکی گوراُغلی با «آغا یونس پری» که در باغ ارم ساکن است ازدواج می­کند. هم­چنین به‌عنوان نمونه­ای از تفاوت در نام داستان­ها در روایت­های مختلف می­توان به مجلس «خِرمِن دألی» اشاره کرد. در گونه­ی ترکمنی این مجلس «حرمن دالی»، در اُزبکی «خیرمن دالی» یا «خَرمَن دالا» و در میان قره­قالپاق­ها «قرمن دالی» نامیده می­شود. «دالی یا دالا» در زبان ترکی به معنای شجاع و دیوانه به کار برده می­شود (رایشل، ۱۹۹۲: ۱۵۶).

باوجود شباهت­های موجود بین گونه­ی ترکمنی و ازبکی، فلدمن بر اساسِ مجموعه­های چاپ‌شده از گوراُغلی در دهه­ی ۱۹۳۰ م در ترکمنستان ویژگی­های متفاوتی بین روایت ازبکی و ترکمنی مشاهده کرده است. برخی از گونه­های ترکمنی با روایت­های ازبکی و آذربایجانی در ساختار متفاوت‌اند و به روایت­های جنوب قفقاز شباهت دارند. او اشاره می­کند روایت­های ترکمنی از داستان گوراُغلی برخلاف داستان­های آذربایجانی استاندارد نشده­اند و تفاوت­های قابل‌توجهی در گونه­های ترکمنی دیده می­شود که به اعتقاد او قسمتی از این ویژگی­ها از گونه­های رایج از این داستان در شمال شرقی ایران گرفته شده است (فلدمن۲۰، ۱۹۸۰: ۷۷).

دو خصیصه­ی مهمِ داستان گوراُغلی ترکمنی که آن را از سایر گونه­ها متمایز می­کند یکی صحبت از تبار ترکمنی گوراُغلی و دیگری حضور عناصر ماوراءالطبیعه در این‌گونه است. خوجکو (۱۸۴۲: ۳) گوراُغلی را ترکمنی از طایفه­ی تکه می‌داند که در نیمه­ی دوم قرن ۱۷ م در خراسان به دنیا آمده و به آذربایجان رفته است. گوراُغلی ترکمن دیگر شروری از طبقه­ی فرودست جامعه نیست بلکه رئیس قبیله‌ای است. به همین جهت در روایت ترکمنی برای نخستین بار از تبار گوراُغلی سخن به میان می­آید. در این نسخه پدر و پدربزرگ گوراُغلی پیش از او رئیس قبیله بوده­اند و به این ترتیب مشروعیت او برای ریاست توجیه می­شود. هرچند که این نقش مانع او برای  ارت کاروان­ها و نبردهای خونین نمی­شود و در عین حال او کماکان نقش خواننده را نیز ایفا می­کند. عناصر ماوراءالطبیعه نیز که در نسخه­ی آذری کاملاً غایب هستند در نسخه­ی ترکمنی فراوان به چشم می‌خورند. به‌عنوان نمونه می­توان به ازدواج گوراُغلی با پری به‌جای شاهزاده خانم و وجودِ یاری‌رسانان قدرتمندی مانند حضرت علی، خضر الیاس و چهل پیران اشاره کرد (ویلکس۲۱ ،۲۰۰۱: ۳۱۰-۳۱۲). به اعتقاد ویلکس تمایزات پیش گفته منجر به تغییر ماهیت «کوراُغلو»‌ی زمینی آذری به «گوراُغلی» ای با ویژگی­هایی مشابه «شاه-قهرمانِ ایرانی» می­شود که اولین گام در شکل­گیری «زنجیره‌ی حماسی» است (همان). ازاین‌رو گونه­ی ترکمنی داستان گوراُغلی ماهیتی دوگانه به‌صورت نیمی افسانه و نیمی تاریخی یافته که به بدیل‌های آن در فرهنگ ایرانی شبیه است.

چولده قال سانگ ایت قوش قونار لاشنگه    غیرآت منی چاندویله سن‌یتر

چول یرلرده سوسیلیق ده قالمیشام    غیرآت منی چاندویله سن‌یتر

برگردان: اگر در بیابان بمانی لاشه‌ات طعمه‌ی سگ و پرندگان خواهد شد، غیرات تو مرا به چاندویل برسان. کنون در صحرای خشک و بی‌آب تنها مانده‌ام، غیرات تو مرا به چاندویل برسان (مسعودیه، ۱۳۷۹: ۳۹-۴۰) (بخشی از قطعه‌ای با نام سن‌یتر به معنی «تو برسان» مربوط به زمانی که گوراُغلی عاجزانه از اسبش غیرات می‌خواهد که او را به چاندویل برساند).

در ارتباط با شیوه­ی اجرای گوراُغلی توسط باغشی­ها ژرانسکا کمینک اشاره می­کند که هیچ باغشی­ای در گذشته و حال متن کامل داستان را نمی­داند و یک یا دو یا نهایتاً ۳ یا ۴ مجلس را اجرا می‌کنند. البته مجموعه­ای که او جمع‌آوری کرده توسط خنیاگرانی اجراشده که داستان را روایت نمی­کنند (تیرمچی­باغشی­ها) و صرفاً بخش­های منظوم را اجرا می­کنند. در این میان «پهلوان­باغشی»، همان‌گونه که اشاره شد، تنها باغشی­ای بوده که تمامی مجالس به‌جز مجلس آخر را اجرا کرده است. ژرانسکا کمینک تأکید می­کند که باغشی­ها تا به امروز همواره از اجرای مجلس آخر یعنی مرگ گوراُغلی منع شده­اند. چراکه مرگ با ارواح جهان زیرین مرتبط است و هیچ باغشی­ای اجازه­ی ارتباط با آن­ها را ندارد  (ژرانسکاکمینک، ۱۹۹۴: ۳).

دیگر داستان قهرمانانه در کارگانِ موسیقی باغشی­ها داستانِ «یوسف و ­احمد»، به ترکمنی یوسپ اِخمِت یا اِخمِد، است. به‌غیراز اجرای این داستان در میان ترکمن­ها رایشل به اجرای داستان یوسف و احمد در میان ازبک­ها و قره­قالپاق­ها نیز اشاره می­کند (رایشل، ۱۹۹۲، ۶۸ و ۱۵۴). در دسته­بندی داستان­ها در کارگان موسیقی ازبکی نیز ژیرمونسکی داستان «یوسف و احمد» را در دسته­ی داستان­های قهرمانی قرن شانزدهمی آورده است (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰، ۲۸۳). نخستین نسخه­ی ویرایش شده از این داستان در قرن ۱۶ و ۱۷ م توسط وامبری نوشته‌شده و به زبان اصلی و ترجمه‌ی آلمانی چاپ شده است (همان: ۲۷۴). البته در اواخر قرن ۱۹ م این داستان با نام­های دیگری همچون «بوز اوغلان احمد­بگ هم یوسف­بگ» نیز به صورت چاپ سنگی منتشر شده است (یاز بردیف،۱۳۸۲: ۱۰۵). در این داستان نیز حضور عناصر ماوراءالطبیعه را می­توان شاهد بود البته نه به پررنگی داستان گوراُغلی. در داستان یوسف و احمد اولیاءالله همچون غوث، غیاث، خضر و حضرت علی در خواب به یوسف شربتی می­دهند و او را نصیحت و راهنمایی می­کنند یا حضور «بابا قنبر» شاگرد حضرت علی در نقش یاری­رسان در داستان. در قسمت­هایی از داستان همچون مناظره­ی یوسف با گوگجیک­بخشی شاعر دربار گوزل­شاه طنز حضوری پررنگ دارد (درویشی، ۱۳۸۰: ۷۰).

 

۳.۵. مضامین عاشقانه

قهرمان‌های «رمانس»‌های ترکی زوج­های عاشقی همچون «کرم و اصلی خان»، «حمرا و صیاد خان پری»، «غریب و شاه صنم» هستند. این داستان­ها به‌صورت گسترده­ای در میان ترکمن­ها، آذری­ها و عثمانی­ها رواج داشته و با نامِ «داستان­های عاشقانه» شناخته می­شوند (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰، ۳۲۸).  البته همان‌گونه که ژیرمونسکی نیز یادآور می‌شود، داستان­هایی همچون «یوسف و زلیخا» و «لیلی و مجنون» که در دِسان‌خوانی اجرا می‌شوند، بسیار به نمونه­های فارسی آن­ها نزدیک است  (همان: ۳۱۶-۳۱۷). این داستان­های ترکی به روش­های مختلفی به دست محققین بومی و روس طبقه‌بندی‌شده‌اند که تمامی زیرگونه­های آن‌ها دارای ویژگی­هایی مشترک و مرتبط با ساختار روایی، سبک و اجرا هستند. عشق و ماجراجویی مضمون اصلی این داستان­هاست بدین‌صورت که عشاق پیش از پیوند­شان مسیری از نا ملایمت‌ها، موانع و جدایی­ها را می‌پیمایند اما اغلب ساختار روایت چند بخشی منجر به پیوندی ضعیف میان ماجراها می‌شود (رایشل، ۱۹۹۲: ۱۳۲). الگوی داستانی معمول در این دسان‌ها زندگی یک خواننده یا باغشی محبوب است (بأش‌گوز، ۱۹۵۲: ۳۳۱). در این داستان‌ها خط اصلی روایت به‌صورت منثور و بیان احساسات قهرمان مرد یا زن به‌صورت منظوم و با آواز توسط باغشی با همراهی دوتار اجرا می‌شود. آن‌چنان‌که باش‏گُز (همان: ۳۳۱-۳۳۹) و یوسف‌زاده (۱۳۸۸: ۱۲۷-۱۳۲) نیز این داستان‌ها را تحلیل کرده‌اند، از تجزیه‌وتحلیل این داستان­های عاشقانه می­توان به ساختاری مشابه در پی‌رنگ آن‌ها مطابق الگوی ثابتِ ارائه، اوج، گره‌گشایی پی‌برد. زمانی که پی‌رنگ مفصّل می‌شود شیوه‌های متنوع بسط وگسترش در دِسان به‌چشم می‌خورد. ویژگی این داستان‌ها پی‌رنگ اصلی با معرفی اپیزود‌های مجزا حول محور داستان اصلی است. فنی که در عمل منجر به دو پیرنگ موازی می‌شود البته بعضی‌اوقات این پیرنگ‌ها درهم‌تنیده نیستند بلکه به دنبال هم می‌آیند (قربانوا، ۲۰۰۰: ۱۲۰).

گل بالام استارلر سنی           ایسته لینگ باغده‌دیر باغده

قرمز گل  نگدان تیریلی          خان‌صایاد باغده‌دیر باغده

صحبتی بار سازلر بیلان        اوردگی بار غازلر بیلان

بیر بو لجک غزلر بیلان            بال صایاد باغده دیر باغده

برگردان: عزیزم تو را صدا می‌زنند، محبوبه‌ی تو در باغ است. از گل قرمز تو بچینم، خان‌صایاد کنون در باغ است. با ساز و صحبت مشغول است، با تعدادی اردک و غاز در حوض، همراه گروهی از دختران، صایاد خان کنون در باغ است (مسعودیه، ۱۳۷۹: ۴۶-۴۷) (بخشی از کلام قطعه‌ای با نام بال‌صایاد از داستان عاشقانه‌ی صایاد و حمرا).

مرحله­ی پیدایش در این داستان­ها شرح بستری است که در آن دو قهرمانِ داستان به دنیا می­آیند و سرنوشت از پیش تعیین‌شده‌ی آن‌ها. پدران دو قهرمان با نسبت پادشاه و وزیر معرفی می­شوند به‌عنوان نمونه «شاه­صنم» دختر «شاه­عباس» پادشاه شهر «دیار بکر» و «غریب» پسر «حسن» وزیر پادشاه، «زهره» دختر «باباخان» پادشاه ولایت «تاتار» و «طاهر» پسر وزیر او، «حمرا» پسر «احمد­خان» خان آذربایجان و «سرو نیاز» دختر «محمد­خان» وزیر او. سرنوشت از پیش تعیین‌شده‌ی این زوج‌ها این­چنین است که پدران دو قهرمان داستان با یکدیگر عهد می­بندند تا در صورت بچه­دار شدن آن­ها را به عقد یکدیگر درآورند.

مرحله­ی دوم گرهی است که در مسیر رسیدن عاشق و معشوق به یکدیگر و سرنوشت آن دو اتفاق می­افتد. نحوه‌ی روی­دادن این گره در داستان­ها با یکدیگر متفاوت است. در داستان «صایاد و حمرا» در شب عروسی حمرا و سروناز، حمرا با شنیدن وصف «صایاد­خان» دختر پادشاه قزل­آلمه عاشق او شده و شبانه برای دیدنش به قزل­آلمه می­رود. در داستان «زهره و طاهر» «باباخان» پدر زهره عهد خود مبنی بر ازدواج زهره و طاهر را می‌شکند و دستور می­دهد طاهر را درون صندوقچه­ای به آب بیندازند. در داستان «شاه صنم و غریب» نیز پادشاه عهد خود را نادیده می­گیرد و «غریب»، خواهرش «گل­جمال» و مادرش «آبادان» را از شهر اخراج می­کند.

مرحله­ی سوم سیر و سلوک عاشق است در هجرانِ معشوق و ماجرای وصل­های گاه‌به‌گاه و کوتاه‌مدت و عاشقانه­هایی که میان آن دو ردوبدل می­شود. تمامی قهرمانان مرد این داستان­ها نوازنده و خواننده هستند و در موقعیت­های مختلف این سیر و سلوک اشعاری عاشقانه اجرا می­کنند. این مرحله شرح ماجراهایی است که برای «طاهر» و «غریب» در راه بازگشت به سرزمینشان و برای «حمرا» و پدرش «عاشق­احمد» در راه ولایت «صایاد­خان» اتفاق می­افتد. در این مرحله در تمامی داستان­ها نقطه­ی اوج تراژیکی نیز وجود دارد. در داستان «صایاد و حمرا» «عاشق­احمد» پدر «حمرا» عاشق «صایادخان» می­شود. «طاهر» اعدام می­شود، «زهره» خودکشی می­کند و «غریب» نیز به مرگ محکوم می­شود.

پرده­ی آخر ماجرای خوشِ وصل عاشق و معشوق است. دو قهرمان به هر شکل ممکن به هم می­رسند حتی اگر شده به مدد حضرت علی و حضرت خضر از گور برمی‌خیزند. در داستان «زهره و طاهر» یا در داستان «صیاد و حمرا» قهرمان مرد با هر دو معشوق خود ازدواج می‌کند.­ البته رویدادهای خارق‌العاده و خارج از روند داستان در پرده آخر را شاید بتوان پیوست‌هایی متأخر به این داستان‌ها دانست به این معنا که بخش زیادی از این پایان­­های خوش در مرحله­ی آخر بعد­ها توسط روایتگران و باغشی­ها به داستان­ها الحاق شده است. پایان­بندی داستان «اصلی و کرم» که بأش­گوز نقل کرده است نمونه‌ای درخور توجه است. در انتهای داستان همان‌طور که می­دانیم «کَرَم» می­میرد و به معشوقش نمی­رسد. یکی از روایتگرانی که در مجلسی داستان را روایت می­کرده در انتهای داستان با عتاب یکی از حضار بلندپایه مواجه می­شود که «کَرَم را نکشی که می­کشمت». این روایتگر که در جنوب آناتولی به روایتگری مشهور است که «کرم را نکشت» راهی برای زنده ماندن «کَرَم» و رسیدن او به معشوقش پیدا می­کند (بأش‌گوز، ۱۹۵۲: ۳۳۳). این موضوع قابل‌بررسی بیشتر است که آیا این داستان­های عاشقانه که امروزه پایانی خوش دارند درگذشته یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش این‌چنین پایان نمی­یافته­اند و بعدها روایتگران این پایان­بندی­ها را بر اساس آرزو­های مخاطبینشان تغییر داد­ه­اند؟

 

۴.۵. مضامین مذهبی

در میان داستان‌های با مضامین مذهبی در این سنت، از «باباروشن» و «زین­العرب» می‌توان نام برد. داستان «بابا­روشن» شرح دستگیری حضرت علی از مستمندان و ستمدیدگان است. باباروشن به‌موجب مشکلاتی که برای او به علت بدهکاری به یک یهودی اتفاق می­افتد از پیامبر کمک می­خواهد و حضرت علی برای این کار داوطلب می­شود. در داستان «زین­العرب» محمد حنفیه عاشق «زین­العرب» دختر «قطره­شاه» می­شود و به اسارت شاه درمی‌آید. حضرت علی به یاری او شتافته و محمد و زین­العرب را به یکدیگر می­رساند (شادمهر، ۱۳۸۹: ۱۵۷-۱۵۹). بر خلاف­نظر اغلب پژوهشگران حوزه­ی ادبیات و فرهنگ ترکمنی به نظر می­رسد ساختار داستان «زین­العرب» مشابه الگوی حاکم بر داستان­های عاشقانه و ورود مضامین اسلامی به این داستان­ها است. یوسف‌زاده نیز درباره‌ی این داستان که توسط بخشی‌های شمال خراسان نیز اجرا می‌شود، می‌نویسد: «در این داستان، علی دارای همه‌ی صفاتی است که قهرمانان معمولاً در داستان‌ها دارند» (یوسف‌زاده، ۱۳۸۸: ۱۰۸). این داستان ماجرای عاشقانه‌ی «محمد­حنفیه» پسر حضرت علی و «زین­العرب» دختر پادشاه را نقل می‌کند که شخصیتی مذهبی یاری‌رسان قهرمان است. داستان‌های مذهبی همچون زین‌العرب و باباروشن در ترکمنستان صرفاً توسط باغشی‌های «پاک» اجرا می‌شود که نمازهای پنج‌گانه‌اش را می‌خواند و از نوشیدن الکل و استعمال دخانیات پرهیز می‌کنند (قربانوا، ۲۰۰۰: ۱۲۳).

۶. موقعیت کنونی سنت

در ترکمن­صحرا نسخه­هایی متفاوت و منسوب به سرایندگانی مختلف از داستان­ها وجود دارد. بدین‌صورت که نویسندگان و شاعران بسیاری این داستان­های شفاهی را مکتوب کرده­اند اما در کارگان موسیقایی باغشی­ها گفته می­شود که داستان­ از نسخه­ا­ی مشخص اجرا می­شود. به‌عنوان نمونه داستان «گل‌وبلبل» دارای ۲۳ عنوان شعر است که ۲۰ شعر آن در قالب مسمط مربع و ۳ شعر آن در قالب مخمس سروده شده است. در ادبیات ترکمنی دو داستانِ «گل‌وبلبل» وجود دارد که یکی سروده­ی «شاه­بنده» و دیگری سروده­ی «لطفی» است. البته لازم به ذکر است که از این داستان تنها بخش­های منظوم آن به جای­مانده و از بخش­های منثور داستان اطلاعاتی در دسترس ما نیست. با وجود شباهت­های زیاد این دو داستان به یکدیگر داستانِ «شاه­بنده» به نسبتِ داستان «لطفی» ویژگی­ها و عناصر ترکی بیشتری دارد (شادمهر، ۱۳۸۹: ۱۷۶) و باغشی نیز آن را برای اجرا برگزیده‌اند. هم‌چنین می­توان به سه نسخه­ی متفاوت از داستان «زهره و طاهر» منسوب به شاعران مختلف اشاره کرد. معروف­ترین این نسخه­ها که مورداستفاده‌ی باغشی­ها قرارگرفته سروده­ی «ملأنفس» است. پیش از ملأنفس دو شاعر ترکمن یکی «سیدمحمد صیادی» به ترکی جغتایی و در وزن عروضی در بحر «هزج» و دیگری «بنده­مراد خوارزمی» به‌صورت نظم و نثر این داستان را نوشته‌اند (همان: ۲۴۷). با وجود آن­که اطلاع­رسانان درباره‌ی کلام هر آیدیم در بخش کلام روایی به داستانی خاص و سراینده­ای مشخص اشاره می­کنند اما تناقضات بسیاری در انتساب کلام به داستان­ها و سراینده­های مختلف در داده­ها مشاهده می­شود.

پر واضح است که در این میان به نسخه­های چاپی نیز نمی­توان استناد کرد چون این نسخه­ها نیز از اجرای باغشی­ها مکتوب شده­اند و این اختلافات در آن­ها نیز وجود دارد و این امر مؤید فقدان نسخه­­ای استانداردشده از این داستان­ها در میان ترکمن­ها است. باغشی­ها خود به صورت پیش‌فرض تنها نسخه­ای خاص از این داستان­ها را در نظر دارند. بدین شکل که قطعاً اگر اسم داستان مشخص شود تنها به یک نویسنده­ی مشخص منتسب می­شود. وقتی از کلام آیدیمی (قطعه‌ای) قدیمی از باغشی سؤال می­کنیم او در جواب بند­های مختلف شعر را در ذهن خود مرور می­کند. او از روی نشانه­هایی همچون اسم یکی از قهرمانان داستان که در شعر پیدا می­کند نام داستان را می­گوید. از منظر باغشی­ها وقتی در کلام آیدیمی مثلاً «صایاد، حمرا، بال، آذربایجان، دورنا، …» آمده شعر حتماً مربوط به داستان «صیاد و حمرا» بوده و چون این داستان سروده­ی «شاه­بنده» است کلام این آیدیم به او نسبت داده می­شود.

در برخی موارد نمونه­های ترکمنیِ داستان­هایی همچون «یوسف و زلیخا» و «لیلی و مجنون» بسیار به نمونه­های فارسی آن­ها نزدیک است. اغلبِ داستان­های عاشقانه­ی موردعلاقه‌ی اقوام ترک­زبان یا به منابع مکتوبِ معین بازمی‌گردند همچون داستان­های سیف الملک و حمرا، گل و صنوبر، یا اقتباس­هایی ادبی هستند که نه‌تنها به‌صورت شفاهی بلکه در قالب متونی مکتوب توسط قصه‌خوان‌ها نقل می­شده­اند همچون داستانِ «زهره و طاهر». ولیخانُف، وامبری و بعدتر دانلُف و دیوایِف به دست­نویس­هایی که منابع این داستان­ها بوده اشاره کرده­اند. از انتهای قرن نوزدهم این نسخه‌ها در قازان و بخارای جدید با چاپ سنگی تکثیرشده‌اند. نسخه‌های مکتوب این حکایت‌ها از دیرباز نقش مؤثری در شکل‌گیری سنت شفاهی این اجراها داشته‌اند. می­توان گفت در گونه­ی داستان­های عاشقانه تأثیر این منابع مکتوب کمابیش با سنت شفاهی درآمیخته است (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰: ۳۱۶-۳۱۷).

ژیرمونسکی معتقد است که گونه‌های ترکمنی داستان‌های عامیانه از ریشه‌های گوناگون به نویسنده‌های مختلفی منسوب‌اند که تمامی آنان در قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم نخستین نمایندگان ادبیات مکتوب ترکمنی­ای هستند که مهم­ترین ویژگی آن شباهت بسیارش به فرهنگ عامه است. انتساب این داستان‌های قدیمی و محبوب آسیای میانه به این نویسندگان تنها به این معنا است که این نسخه‌های کلاسیک برگرفته از داستان‌های فرهنگ عامه در زمان ظهور سنت نوشتاری، توسط این نویسندگان از اجرای خوانندگانی که آن­ها را اجرا می­کرده­اند ثبت شده است (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰: ۳۲۸). این نکته ازاین‌جهت مهم است که بخش اعظمِ سرایندگانی که داستان‌ها بدان‌ها منتسب می‌شود، جزء باغشی­-شاعر­های قرن ۱۷ و ۱۸ م در میان ترکمن‌ها هستند. این باغشی­-شاعر­های باسواد همچون شاه­بنده (شادمهر، ۱۳۹۰: ۱۷۶) و ملأنفس (آشیروف، ۱۳۸۹: ۱۵)، غایبی (گلی، ۱۳۶۶: ۱۸۵)، دولت­محمد قیزبال (معطوفی، ۱۳۸۱: ۱۷۵۷) و دیگران ، درواقع ادیبانی هستند که این روایت­های شفاهی را با نام خود مکتوب کرده­اند. فلدمن معتقد است که عندلیب نخستین شاعر باسوادی بوده که به مکتوب کردن «حماسه»­های در اصل شفاهی باغشی­های ترکمن گرایش داشته است (فلدمن، ۱۹۹۲: ۱۷۲).

مهم­ترین تغییرات در این داستان­ها طی مکتوب شدن آن‌ها در قالب نسخه­های چاپی به زبان ترکمنی و به رسم­الخط عربی روی داده است. تجدید چاپ­های مختلف در زمان و مکان­های گوناگون در نام و محتوای این داستان­ها تغییراتی به وجود آورده است. آن‌چنان‌که ژیرمونسکی می­گوید در چاپ­های جدید در قازان و بخارا تغییراتی در «زبان» و «محتوی» اتفاق افتاده که چشم­گیر­ترین آن­ها «کاهش قطعات منظوم» و «اسلامی شدن» داستان­ها است (ژیرمونسکی، ۲۰۱۰: ۳۱۶-۳۱۷). مهم­ترین دلیل این روی داد ارتباط صنعت چاپ و نشر در منطقه­ی آسیای میانه­ی کنونی با مذهب است. مکان­هایی که این نسخه­های چاپی در آن نشر می­یافته­اند از مهم­ترین مراکز اسلامی در منطقه بوده­اند که به‌واسطه‌ی نیاز به نشر کتب مذهبی در آن­ها «مطبعه­»­ها شکل می­گرفته­اند.

ممنوعیت نسخه­های مکتوب این داستان­ها در دوره­­های بعدی را می­توان عاملی مؤثر در فراموشی بخش­های منثور و یکسان­سازی نشدنِ گونه­های ترکمنی این داستان­ها دانست. در دوران کمونیسم کتاب­های نوشته‌شده به زبان‌های اقوام ترک با نوشتار عربی به دلیل «ارتجاع دینی» و «ضد دولتی بودن» ممنوع بوده­اند. مالکانِ این کتاب­ها یا آن­ها را در خاک دفن می­کردند یا در لای دیوار­های ساختمان­های در حالِ احداث می­گذاشتند. در غیر این صورت به‌عنوان مدرکی بر دگراندیشی برای مالک آن دردسر­آفرین می­شدند. این ماجرا تنها مربوط به مضامین و محتوی مذهبی نبوده و آثار ادبی همچون داستان­های «یوسف و زلیخا»، «زین­العرب» و «بابا روشن» در دوره­ی حکومت شوروی حتی یک­بار هم منتشرنشده و نسخه‌های چاپی موجود مربوط به قبل از ۱۹۱۷ م در چاپخانه­های خصوصی قازان و تاشکند به‌تدریج از گردش خارج‌شده‌اند (یاز بردیف،۱۳۸۲: ۸۸-۸۷). عدم امکان اقتباس از نمونه‌های مکتوب چاپی، سبب شده در میان نسخه­های چاپی معاصر از این داستان­ها نیز اختلافات بسیاری مشاهده می­شود. این امر در کنار ممنوعیت دِسان‌خوانی در دوران شوروی به ظنّ قدرت دِسان‌ها در تهییج روحیه‌ی خرابکاری و توطئه‌گری در مردم (بلک‌وِل۲۲، ۲۰۱۳: ۱۶)، در عدم شکل‌گیری گونه‌ی استانداردشده‌‌ی داستان­های ترکمنی بسیار مؤثر بوده است. به‌هر صورت چنین اقداماتی از دست رفتن این سنت را در ترکمنستان کنونی در پی‌داشته و تنها امکان حیات آن در میان ترکمن‌های ایران بوده که آن‌هم به‌واسطه‌ی از دست رفتن بستر‌های طبیعی اجرا متأثر از تغییرات اجتماعی، روند یکجانشینی، در حال از میان رفتن است.

 

۷. نتیجه‌‌گیری

سنت شعری-موسیقایی دِسان‌خوانی سفری است که دِسان‌باغشی در آن شنوندگان را با خود همراه می‌کند. موضوع اصلی در این سنت دِسان و اجرای آن است. در بخش اجرا ساختار اجرا، یُل، شالوده و اساس این سنت را می‌سازد که به‌عنوان یک مفهوم کلی چهارچوب تمامی ساختار‌های جزئی همچون تمهیدات روایی شامل ژست‌ها و فنون آوازی برای باز ساختن داستان هنگام اجرا و سیر صعودی موسیقی را تعیین می‌کند. در این قسمت نیز در کنار تشابهات موجود با دیگر سنت‌های شعری-موسیقایی، ویژگی‌های خاصی مشاهده می‌شود که می‌توانند به درک بهتر فرم و ساختار این سنت‌ها کمک کند. دِسان‌های ترکمنی توأم با ویژگی ادامه­دهندگی و حفظ‌کنندگی بخش‌های مشترک فرهنگ ترکی، ‌خصیصه‌های ترکمنی متمایز با دیگر بدیل‌های ترکی، به نمایش می‌گذارند که آن را با فرهنگ‌های ایرانی نیز در ارتباط قرار می‌دهد. آنچه از مطالعه‌ی این سنت به دست می‌آید، تائید کننده‌ی فرضیه‌های پژوهشگرانی همچون ژیرمونسکی در مورد خصلت التقاطی این فرهنگ و نقش ارتباطی مهم آن در میان خانواده‌ی زبان‌ها و فرهنگ‌های ترکی در این منطقه است که البته باید به آن ارتباط با فرهنگ‌های ایرانی را نیز افزود، هرچند تاکنون مورد توجه نبوده است.

 

پی‌نوشت‌ها

Zhirmunsky

Chadwick

Reichl

Uspenskiĭ and Beliaev

Slobin and Zeranska-Kominek

Kurbanova

Leotar

Slobin

Spuler

Prototype

Blum

Kurbanova

Schneider

Gestures

Epic-cycle

Folk Novel

Romance like

Bashgoz

Chodźko

Feldman

Wilks

Blackwell

 

 

منابع

آشیروف، آنه قربان (۱۳۸۹). ترجمه فارسی اشعار ملأنفس. ترجمه نظر محمد گل محمدی، عشق‌آباد: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ترکمنستان.

اشپولر، برتولد (۱۳۵۱). تاریخ مغول در ایران. ترجمه محمود میر آفتاب. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

پقه، نازمحمد و امانقلیچ شادمهر (۱۳۷۷). «نوازندگی با دوتار دنیای شیرینی دارد، گفتگو با نظرلی محجوبی»، یاپراق، سال ۱، ش ۲-۳: ۲۶-۲۸.

درویشی، محمدرضا (۱۳۸۰). از میان سرودها و سکوت­ها: گزیده­ی نوشتار و گفتار. تهران: موسسه فرهنگی ماهور.

دورینگ، ژان (۱۳۹۰). «خنیاگران تاجیکستان و کوراغلی خوانی فارسی (گورگولی خوانی)». ترجمه‌ی ساسان فاطمی. فصلنامه موسیقی ماهور. س ۱۴. ش ۵۴. صص ۶۵-۷۹.

رئیس­دانا، رحیم (۱۳۶۸). کوراوغلو در افسانه و تاریخ. ترجمه رحیم رئیس نیا، تبریز: نشر نیما.

شادمهر، امان قلیچ (۱۳۹۰). سیری در تاریخ ادبیات ترکمن (از دوران اسلام تا قرن ۱۳ ه.ق/ ۲۰ میلادی). گنبدکاووس: ایل آرمان.

صوفی راد، عبدالقهار (۱۳۷۷). «مختصری درباره شعر ترکمنی (۲)». یاپراق. س ۱. ش ۲-۳. صص ۶۵.

فریزر، جیمز بیلی (۱۳۶۴). سفرنامه‌ فریزر معروف‌ به‌ سفر زمستانی‌: از مرز ایران‌ تا تهران‌ و دیگر شهرهای‌ ایران‌. ترجمه‌ منوچهر امیری‌. تهران: توس‌.

قجقی، نیازدردی و منصور مرادی (۱۳۸۱). «هرکس که به عشق موسیقی گرفتار شود تا آخر عمر با آن زندگی می‌کند، گفتگو با اراز محمد کلته نوازنده کمانچه»، یاپراق، سال ۵، ش ۲۰: ۱۱۵-۱۲۰.

کریمی، آنادردی (۱۳۹۱). در میان ترکمن­ها. گنبدکاووس: ایل آرمان.

کولیبوف دو بلوکویل، هانری دو (۱۳۹۴). جنگ و اسارت در مرو: خاطرات یک فرانسوی از جنگ ۱۲۷۶ ه.ق بین سپاه قاجار و ترکمنهای مرو. ترجمه اسلام هورن. تهران: صحرا دانش.

گلی، امین (۱۳۶۶). تاریخ سیاسی، اجتماعی ترکمن‌ها. تهران: نشر علم.

مارزلف، اولریخ (۱۳۹۴ الف). «بررسی ادبیات عامیانه در چهارچوبه زبان فارسی». ترجمه غلامحسین کریمیِ دوستان. در تاریخ ادبیات فارسی زیر نظر احسان یارشاطر. ج ۱۸. تهران: انتشارات سخن. صص۴۳-۵۴.

مارزلف، اولریخ (۱۳۹۴ ب). «ادبیات عامیانه فارسی». ترجمه سلمان اصحابی، در تاریخ ادبیات فارسی زیر نظر احسان یارشاطر. ج ۱۸. تهران: انتشارات سخن. صص ۲۷۷-۳۰۵.

مسعودیه، محمدتقی (۱۳۷۹). موسیقی ترکمنی: آوانویسی و تجزیه و تحلیل. تهران: ماهور.

معطوفی، اسدالله (۱۳۸۱). تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، ۳ ج. ج ۲. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

وامبری، آرمینیوس (۱۳۷۰). سیاحت نامه درویشی دروغین در خانات آسیای میانه. ترجمه فتحعلی خواجه نوریان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

هیوه‌چی، سویون (۱۳۸۱) «دستان های کوراوغلی و نجف اوغلان و خسروشاه را از حفظ می‌خوانم! مصاحبه با سویون هیوه­چی دستان باغشی»، یاپراق، سال ۵، ش ۲۰: ۱۰۶.

یاز بردیف، آلماز (۱۳۸۲). فهرست کتاب‌های چاپ قدیمی به زبان ترکمنی ۱۸۰۲-۱۹۱۷. ترجمه عظیم قلی بغده. مصحح علمی اراز محمد سارلی. گرگان: مختومقلی فراغی.

یوسف­زاده، آمنه (۱۳۸۸). رامشگران شمال خراسان، بخشی و رپرتوار او. تهران: ماهور.

Başgöz, Ilhan (1952). “Turkish folk stories about the lives of minstrels”. Journal of American Folklore. pp. 331-339.

Blackwell, Carole (2013). Tradition and Society in Turkmenistan: Gender, Oral Culture and Song. Routledge.

Blum, S. (1972). Musics in Contact: The Cultivation of Traditional Repertoires in Meshed, Iran. PhD. Dissertation, University of Illinois.

Chadwick, Nora K (2010). “The epic poetry of the Turkic peoples of Central Asia”. In Oral Epics of Central Asia. Cambridge University Press. pp. 1-268.

Chodźko, Alexander (1842). Specimens of the Popular Poetry of Persia: As Found in the Adventures and Improvisations of Kurroglou, the Bandit-Minstrel of Northern Persia: and in the Songs of the People Inhabiting the Shores of the Caspian Sea. London.

Feldman, Walter (1980). The Uzbek oral epic: documentation of late nineteenth and early twentieth century bards. Columbia University.

Feldman, Walter (1992). Interpreting the poetry of Mäkhtumquli, In Muslims in Central Asia, Expressions of identity and change. pp. 167-189.

Kurbanova, Dzhamilya (2000). “The Singing Traditions of Turkmen Epic Poetry”.In The Oral Epic: Performance and Music, ed. Karl Reichl, Berlin. Verlag für Wissenschaft und Bildung. pp. 115-128.

Leotar, Frederic (2016). “Music of the Karakalpaks”. In The Music of Central Asia, pp. 79-87.

Reichl, Karl (1992). Turkic Oral Epic Poetry: Tradition, Forms, Poetic Structure. Vol. 1247. Taylor & Francis.

Reichl, Karl (2000). Singing the past: Turkic and medieval heroic poetry. Cornell University Press.

Reichl, Karl (2003). “Comparative notes on the performance of Middle English popular romance”. In Western folklore ۶۲. No. 1/2. pp. 63-81.

Reichl, Karl (2012). Medieval oral literature. Walter de Gruyter.

Schneider, Albrecht (2010). “Music and gestures: a historical introduction and survey of earlier research”. In Musical gestures: sound, movement, and meaning. Routledge. pp. 69-100.

Slobin, Mark (1977). Music of Central Asia and of the Volga-Ural Peoples. Indiana University. Asian Studies Research Institute.

Slobin, Mark and Zeranska-Kominek (2001). “Turkmenistan”. In The New Grove Dictionary of Music and Musician. Edited by Stanley E. Sadie. Macmillan Press. V. 25. pp. 922-926.

Spuler, B. (1986). BAKHSHI. In The encyclopaedia of Islam. V. 1. Leiden. E.J. Brill. pp. 953.

Wilks, J. M. (2001). “The Persianization of Köroğlu: Banditry and Royalty in Three Versions of the Köroğlu “Destan””. Asian Folklore Studies. ۶۰(۲). pp. 305–۳۱۸.

Zeranska-Kominek, Sławomira (1994). Turkmen epic singing: Köroglu. UNESCO Collections. Auvidis. D8213.

Zhirmunsky, V. (2010) “Epic Songs and Singers in Central Asia”. In Oral Epics of Central Asia. Cambridge University Press. pp. 269-339.

Uspenskiĭ, V. S. and V. Beliaev (1979). Tyurk­menskaya muzyka. Moscow.

 

The Study of Dessan Khani Tradition among The Turkmen

 

Arman Goharinasab

Abstract

The Story telling tradition, as one of the main type of oral literature which has a very long historical background, plays an important role in shaping our knowledge about oral literature and culture. Unlike other similar traditions, the dessan khani tradition among the Turkmen has not been paid enough attention by scholars. This poetic, and at the same time musical, tradition make us familiar with a peculiar kind of oral literature, which has transmitted the Turkmen culture and put it in contact with other cultures and its transformation, evolution, and the narrative technics and devices. Apart from the importance and role of this tradition in Turkmen culture, stories in dessan khani tradition while having Turkmen characteristics has similarities by other cultures of the Turkic tribes of Central Asia and also Iranian cultures which implies to eclectic identity of Turkmen culture and its important communicational role.  I try to study the tradition of dessan khani among Turkmen with focus on introducing, categorizing and studying the stories, narrators (dessan baqshi) and narrative technics.

 

Keywords: Dessan Khani, Dessan Baqshi, Dessan, Turkmen.

 

[۱]  این مقاله با همین نام پیشتر در مجله‌ی فرهنگ و ادب عامه، سال ۶، شماره‌یِ ۲۳، آذر و دی ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است.

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۶