سرور علیمحمدی: کدام مومنی
کدام مومنی ؟ سرور علی محمدی
شب اول ماه مه ، در معرفی کتاب رهروی در راه بی پایان به مناسبت تولد ۹۵ سالگی باقر مومنی ، نویسنده، پژوهشگر تاریخ ، منتقد ادبی ، مترجم ، کنشگر سیاسی و انقلابی چپ، به همت ناصر مهاجر نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران برنامه ای برگزار شد . بنا بر این بود که در مدت کوتاه پنج دقیقه از باقر مومنی بگوییم . من با بهره گیری از کتاب رهروی در راه بی پایان و همچنین شماری از آثار باقر مومنی ، نتوانستم از بیان این جمله ی معترضه درگذرم:
اگر قادر باشی آب دریا را در یک لیوان بریزی، برای ادای حق مطلب دربارهی زندگی پربار باقر مومنی ۵ دقیقه هم کافی است.
حالا درمانده ام که از کدام مومنی سخن بگویم. کسی که طبع شعرش با مقتضیات زمان و مکان گل می کند ؟ یا کسی که در نوجوانی بیتی سرود که تا به امروز چراغ زندگیاش شد:
عجب نباشد اگر من کنم فدای وطن سر
که مومنی پی این کار زاده است ز مادر
یا کسی که از مشق شب هایش به نشریهی بیستون رسید و آذربایجان خشمگین که دردام مزورانهی استعمار دست و پا می زد را فریاد زد ؟ از دانش آموخته ای که در ۲۲ سالگی ایران در آستانه ی مشروطیت را نوشت ؟ یا کسی که به هنگام دستگیری نقشه ی فرار میکشد و با تنی زخمی شکنجه می شود و دم نمی زند. یا کسی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد در زندان از دستور رهبری حزب در نوشتن توبه نامه سرباز میزند و مقاومت پیشه میکند ؟ یا آن جوان کمونیستی که در روزهای خموشی حزب توده ، برخاست تا طرحی نو دراندازد ؟ از کسی که خود را در زندان برای فرداها آماده می ساخت ؟ یا کسی که جمع اضداد بود و مرتد ؟ یا از کسی که همکار و دوست بود ؟ یا انسانی شریف که چهره ای دوست داشتنی دارد ؟ از کسی که همواره ادعا و عملش همخوانی دارند ؟ یا از رفیق دلاور و صمیمی حاضر به یراقی که از خطرها واهمه ندارد؟ کسی که در پنجمین شب شعر کانون نویسندگان، زبان گویای به ستوه آمدگان سانسور بود ؟ یا آن که درد اهل قلم را فریاد شد؟ کسی که در تبعید هم فریاد زد: «باور نکنید اگر کسی گفت از خاکستر شعله بر خواهد خاست برای آتش افروختن باید هیمه برهم انباشت ، باید مبارزه کرد و مبارزه را مرگ نیست ، مبارزه آموزش زیستن است ، مبارزه هنر بودن و ماندن و ادامه دادن است؛ هنری که باید آن را آموخت.»
مومنی بی آنکه بخواهد آموزگار است. می توانی با او از ممنوعه به مشروطه و بعد از آن برسی و ارانی را از نگاه کاوشگرش بهتر بشناسی می توانی با او و فریدون آدمیت به بازنگری اندیشه های آخوندزاده ، این روشنفکر تجددطلب عصر قاجار بنشینی. میتوانی سیمای روستاهای ایران را با مسئله ی ارضی و جنگ طبقاتی دریابی. قادری تاریخ جهان باستان را دریابی و الفبای فلسفه را بیاموزی. می توانی نواندیشی و روشنفکری را در ایران با تاریخ و سیاست پیوند بزنی . اگر بخواهی، قادری سرزمین عرب در آستانه ی حاکمیت اسلامی ، الله و محمد و ابلیس را باز شناسی. میتوانی همراه با انقلاب از درخت سخن بگویی و تا بدانجا پیش بروی که سخن گفتن از درخت را جنایت بدانی و در نهایت با دلی پُر از درد و حسرت ، موج زلالی را که از جنگلهای سرسبز شمال سرریز شده، ببینی که چگونه تبدیل به طوفانی از لای و لجن شد و در شوره زار های کویر قم فرو رفت . می توانی همگام با راهیان خطر سیمای نجیب یک روشنفکر انقلابی را در پس سپیده دم یک منکر یا مردی تنها ببینی که با کوچک مردی بزرگ ، تراژدی یک نسل را با آمیزه ای از هنر و سیاست بازخوانی می کند. و میتوانی فریادِ بر کشورم چه رفته است انقلابی پرخاشگر را بشنوی و از نقد او بیاموزی. اویی که روزگاری در مذمت اندیشه و قلم صادق هدایت نگاشته بود، بعدها در گونهای انتقاد از خود به ستایش افکار و آثار هدایت برآمد و گفت که: «خوش بینی به زندگی در جوانی عاملی بود تا هدایت را آنچنان که شایسته ی جایگاه او در ادبیات ایران است نشناسم.»
مومنی را باور براین است که با بالا رفتن سن، تحرک جسمی و ذهنی انسان کاهش می یابد و تاثیر سن در کارهای پژوهشی موجب می شود که بقول رفیق گرانمایهام ناصر مهاجر، دست به عصا شود. اما بر خلاف بسیارانی که در سیاست محتاط می شوند، او همچنان رادیکال است و فریاد اعتراضش علیه ظلم و بیعدالتی رساست.
دریغ است اگر نگویم که مومنی عشق را تابع هیچ منطقی نمی داند و پیوندش با اکرم یک جانبه و غیر عادی است؛ اکرمی که گوهر زندگیاش بود. بی تردید همگامی اکرم بود که مومنی توانست رهرو جان سختی در راه بی پایان باشد.