عبدالکریم ارمشی زمینه‌های شکل‌گیری قیام تورکمن‌ها در اواخر حکومت قاجار

عبدالکریم ارمشی

 

زمینه‌های شکل‌گیری قیام تورکمن‌ها در اواخر حکومت قاجار

 

به‌رغم این که دولت مردان ایران، تورکمن‌ها را رعیت خود دانسته و بر حاکمیت ایران بر مناطق تورکمن‌نشین تأکید داشتند، اما درعمل برخورد آنها به گونه‌ای دیگر بود. همیشه مرزبندی‌هایی چه در روی زمین و پهنه سکونت مردم تورکمن و غیر تورکمن و چه در افکار عمومی دولت و مردم ایران نسبت به تورکمن‌ها وجود داشته که به نوعی آنها را بیگانه به حساب می‌آورده‌اند، وجود مرزهای ساخته شده بین مناطق تورکمن‌نشین و غیر تورکمن، مانند جر کلباد در نزدیکی گلوگاه و یا بعدها شاه مرز  در قره‌سو در جنوب بندرتورکمن، نمونه‌هایی از این دست می‌باشد. به همین دلیل بسیاری از تورکمن‌ها سرنوشت خود را جدای از مردم ایران دنبال کرده و سعی می‌نمودند استقلال داخلی خود را حفظ نمایند. دید ایرانی‌ها نسبت به تورکمن نیز البته این امر را تشدید می‌کرد به طوری که وقتی در سال ۱۸۶۹ روس‌ها بسیاری از سرزمین تورکمن‌ها را تصرف کرده و «… به شدت تهاجم ها و شورشهای ترکمن‌ها را سرکوب کردند و به همین دلیل مورد حمایت ایرانیهای ساکن این مناطق قرار گرفتند» این موضوع البته پس از انعقاد قرار داد آخال در سال ۱۸۸۱ که مرز بین ایران و روسیه را مشخص نمود، کم رنگ شد و منطقه تورکمن‌صحرا به عنوان جزیی از خاک ایران از نظر بین‌المللی مورد قبول واقع شد. اما به رغم این امر، ذهنیت دگربینی تورکمن‌ها در بین حکام محلی و نیز قاجارهای پایتخت‌نشین تغییری نکرد، به‌طوری که در جریان حمله نیروهای نظامی روسیه به یموت‌های تورکمن‌صحرا به فرماندهی ژنرال مادریتوف و کشتار هزاران نفر از تورکمن‌های تبعه ایران و غارت اموال و احشام آنها، کوچکترین اعتراضی از طرف دولت وقت ایران به این امر و نیز تجاوز به خاک ایران صورت نگرفت که این موضوع موجب سرخوردگی و یاس تورکمنها از حکام ایرانی و جرقه پیدایش فکر جمهوریت و استقلال خواهی تورکمن‌ها را زد. فشار حکام ایرانی برای مالیات‌گیری از مردمی که کوچک‌ترین دفاع و حمایتی در برابر تجاوز روس‌ها از آنها به عمل نیاورده بودند، شعله قیام را برافروخته‌تر کرد. به خاطر اهمیت موضوع مرزبندی‌های بین تورکمنان و غیر تورکمن‌ها و نیز فاجعه حمله ژنرال مادریتوف به ‌تورکمن‌صحرا، به عنوان بخش مهمی از علل به وجود آمدن قیام تورکمن‌ها به رهبری عثمان آخون قبل از پرداختن به این قیام، نگاهی اجمالی به زمینه‌های پیدایش این قیام می‌اندازیم.

 

جر کلباد (مرزبندی تورکمن و غیر تورکمن)

تورکمن‌ها از دید حکام قاجار به عنوان یک ملت غیر ایرانی به‌حساب می‌آمده‌اند. این حقیقت را به‌وضوح می‌توان در اکثر سفرنامه‌های اروپاییان و سیاحان ایرانی مشاهده نمود. به‌طوری که عموماً محلی‌ها و فارس‌ها در این مناطق به‌عنوان ایرانی شناسانده شده و با حرکت به سمت شمال و شمال شرقی، دیگر لفظ ایرانی برای تورکمن‌ها از قلم می‌افتاده است.

اما سال‌ها قبل از قاجار، به‌خصوص از زمان صفویه؛ تورکمن‌ها به‌عنوان ملتی دیگر در ایران شناخته می‌شدند و برای جلوگیری از پیشروی آنها در مناطق دیگر ایران به‌خصوص مناطق غربی و مازندران کنونی؛ مرزهایی در حد فاصل مناطق تورکمن‌نشین و شهرهای همجوار ایرانی  به‌صورت مشخص کشیده شده است.

به عنوان نمونه، شاه عباس (۱۶۲۶-۱۵۸۵/م.  ۱۰۳۸-۹۹۶ /ه‍.ق) حدود ۱۵۰۰۰ کرد را در کوه‌های قره‌تپه [در نزدیکی بهشهر] اسکان داد تا مرزهای شمال خاوری ایران را حفاظت کند.

هم‌چنین در منطقه «کلباد» گلوگاه؛ شاه عباس برای جلوگیری از ورود تورکمن‌ها به مازندران، خندقی همراه با استحکامات و قلاعی در قسمت‌های مختلف آن ساخت که به نام «جر کلباد» معروف گردید. «جر» در تورکمنی معنی «جوی» و «خندق» و «زمین بریده شده» را می‌دهد. بی‌شک ساختن این جر در آن منطقه به عنوان مرز تورکمن و غیر تورکمن؛ نشان دهنده امتداد ملک تورکمانیه تا حدود گلوگاه می‌باشد.

میرزا ابراهیم در سفرنامه «گیلان و مازندران و استرآباد» که بنام «سفرنامه میرزاابراهیم» هم معروف است در مورد این جر چنین می‌نویسد: و تحقیق این عبارت [جر کلباد] این است که در ایام شاه‌عباس ماضی در انتظام امر مازندران و استرآباد اهتمام تمام داشت؛ به ملاحظه تاخت طوایف تورکمانیه مقرر فرمود که از حواشی کوه متصل به اشرف‌البلاد تا ساحل لب دریای خزر که طولاً چهار فرسنگ است خندقی عمیق کندند که سوار از آن نتواند گذشت.

اما کیلومترها دورتر از جرکلباد نیز می‌توان رد پای تمدن تورکمن را دید جایی که «زاغمرز؛ روستای یکه‌توت؛ قره‌تپه؛ طقان و …» در نزدیکی بهشهر کنونی از جمله مناطقی هستند که نیاز به تحقیق و تفحص دقیق تاریخی دارند. زیرا بسیاری از اقوام توسط شاهان و حکام در قرون گذشته به این مناطق کوچانده شده‌اند تا سدی انسانی در برابر تورکمن‌ها باشند. اسکان ۱۵۰۰۰ کرد اشاره شده در قره‌تپه [نزدیک بهشهر] نمونه‌ایی از این موارد است.  «ملکونوف» یکی از آکادمیسین‌های روسی که در سال ۱۲۷۷ هجری قمری در زمان ناصرالدین‌شاه به نواحی شمالی ایران مسافرتی داشته در کتابش در مورد جرکلباد چنین می‌نویسد: «گویند در زمان نادرشاه و شاه‌عباس دیواری از سنگ از دامنه کوه تا به کنار دریا که هم حد بوده هم سد [ساختند] اگر تراکمه هجوم آوردندی بدان دیوار پناه جستند و خندقی عمیق نیز بود که اکنون هم آثاری پیداست»۲

نیز می‌نویسد: «پس از شاه‌عباس چنان چه استرآباد اکنون تاختگاه تراکمه است؛ اشرف [بهشهر] بوده.»[۱]

و «حوزه این شهر یعنی اشرف را از جرکلباد تا رود نکا معرفی می‌نماید.» [۲]

میرزا ابراهیم نیز در سفرنامه‌اش می‌نویسد: «طایفه عمرانلو را آقا محمدشاه مغفور از قراداغ قراباغ  و شکی آورده و در گلوگاه سکنی داده است.»[۳]

«از اشرف به قره‌تپه یک فرسخ است که یکصد و پنجاه خانوار افغان و اهل مازندران ساکنند؛ این‌ها را آقا محمدشاه از افاغنه آورده است.»[۴]

هم‌چنین «چارلز فرانسیس مکنزی» که اولین کنسول انگلیس درشمال ایران بود (۱۸۶۰-۱۸۵۸) در مورد «لرهای عبدالملکی» که به اطراف بهشهر کوچانده شده بودند چنین نوشته است که: «خواجه وندها  ذاتاً دزدند ولی نه به اندازه عبدالملکی‌ها پرجرات نیستند؛ اغلب گله‌ها را می دزدند و گاه به مسافرینی که از این منطقه عبور می‌کنند حمله‌ور می‌شوند ولی مانند عبدالملکی‌ها در ساحل دریا به همه عابران بدبخت حمله نمی‌کنند. برای اهالی جای خوشبختی است که عبدالملکی‌ها آن منطقه را ترک کرده اند [اطراف تنکابن] را و سه سال پیش توسط شاه به اشرف کوچانده شدند. آنها ۲۰۰ سوار در اختیار اعلی‌حضرت می‌گذارند و اکنون که در همسایگی تورکمن‌ها زندگی می‌کنند کمی آرام گرفته اند.»[۵]

«رابینو» هم در کتاب «مازندران و استرآباد» اطلاعاتی در مورد جرکلباد در اختیار ما می‌گذارد، اما او برخلاف دیگر سیاحان ساخت آن را به دوران زندیه منتسب نموده است: «جرکلباد یا خندق کلباد که در زمان پادشاهی کریم‌خان زند به ‌وسیله محمدخان سوادکوهی که در آن موقع حاکم  مازندران بود کنده شده بود تا اشرف و حدود شرقی مازندران را از تاخت و تاز تورکمنها حفظ کند.»[۶]

نیز می‌نویسد: «بعد از آن که او به امر کریم‌خان استحکاماتی در شرق کلباد از کوهستان تا دریا جهت دفاع در برابر تورکمنها برپا ساخت دوباره به تجدید بنای فرح‌آباد و علی‌آباد و ساری پرداخت.»[۷]

این گزارش‌ها نشان‌دهنده این واقعیت است که حوزه تحت نفوذ و حضور تورکمن‌ها تا گلوگاه ثابت گردیده، هر چند که برطبق نقشه، جرکلباد به عنوان مرز استرآباد کشیده شده باشد، اما در واقع مرز تورکمن‌صحرا تا گلوگاه بوده است. جالب این که این مرز پس از رانده شدن تدریجی تورکمن‌ها به شرق، مرز شاهمرز در نزدیکی قره‌سو [بندرترکمن] به عنوان مرز تورکمن و فارس ایجاد شد، که به مانند جرکلباد خندقی عمیق بوده است.

به هرحال این مرزبندی‌ها نشان‌دهنده این است که تورکمن‌ها از طرف حکام ایران به عنوان ملتی دیگر و نه ایرانی شناخته می‌شده‌اند. لازم به ذکر است که قیات‌خان یکی از رهبران تورکمن‌ها در واکنش به این دید دشمنانه حکام ایرانی، سعی در شناساندن تورکمن‌ها در سطح بین‌المللی کرد و جان خود را نیز در این راه از دست داد.

نگاه کینه‌توزانه شاهان ایرانی و به‌خصوص قاجارها نسبت به تورکمن‌ها به‌حدی بود که حتی در سال ۱۲۵۴ هجری قمری دولت ایران از دولت روسیه برای از بین بردن تورکمن‌ها درخواست کمک نمود و روس‌ها به این بهانه جزیره آَشورآده را اشغال نمودند که خود مشکلی دوچندان برای ایران پدید آورد و تورکمن‌ها بارها برای بیرون راندن آنها از آشورآده از ایرانیان خواهان هم‌یاری شدند، اما «محمدشاه قاجار از اشغال آشورآده توسط روسها خوشحال بود.»[۸]

 

فاجعه لشکرکشی ژنرال مادریتوف

پس از سقوط گوگ‌تپه به عنوان آخرین سنگر دفاعی تورکستان بزرگ در مقابل روس‌ها، طی قراردادی که به‌نام قرار داد آخال معروف شد، مرزهای بین ایران و روسیه تعیین گردیده و متعاقب آن  سرزمین تورکمن‌ها به دو قسمت تقسیم شد. این امر موجب بروز مشکلات عدیده‌ای برای  تورکمن‌هایی که هیچ‌وقت برای رفت و آمد در سرزمین‌های خود و چرای رمه‌هایشان با مانعی روبه‌رو نمی‌شدند به وجود آورد، کما این‌که بسیاری از خانواده‌ها را نیز در دوسوی مرز از هم جدا می‌نمود.

از طرف دیگر، در پی بروز جنگ جهانی اول و حضور روسیه در این جنگ و برای تامین نیروی انسانی مورد نیاز، فرمانی برای سربازگیری از مردمان آسیای میانه  برای خدمت در پشت جبهه‌ها صادر شد که تورکستان را در آشوب بزرگی فرو برد. مناطق تورکمن‌نشین نیز به همین دلیل دچار آشوب شد، به‌خصوص مناطق یموت‌نشین در تورکمنستان شاهد درگیری‌هایی با روس‌ها بود. پس از این جریانات در پی بروز زد و خوردهایی، عده بی‌شماری از تورکمن‌ها راهی تورکمن‌صحرا شدند و از طرف یموت‌های صحرا مورد حمایت قرار گرفتند. زمینه‌های بروز قیام بر علیه روس‌ها در خود تورکمن‌صحرا نیز با حرکت‌های ایذایی که روس‌ها در تورکمن‌صحرا مرتکب می‌شدند قبلاً فراهم شده بود و با ورود برادران آن طرف مرزهای شمالی خود و حمایت از آنها برافروخته‌تر شد.

طبق قرار داد ۱۹۰۷ که تقسیم ایران را در پی داشت، قسمت‌های شمالی ایران به اشغال روس‌ها درآمده بود و آنها تورکمن‌صحرا را حوزه نفوذ خود می‌دانستند و با ایجاد پایگاه‌های نظامی در استرآباد، گنبد قابوس، غاراسو، چات و مراوه‌تپه و … قدرت بلامنازع منطقه شده و حتی اقدام به غصب زمین نموده و با کوچاندن هزاران خانوار روس از روسیه به ایجاد کولونی‌ها و روستاهای روس‌نشین در منطقه پرداختند. این اقدام روس‌ها استعمار قبل از تصرف منطقه بود تا به زودی با افزایش این کلونی‌ها یعنی روستاهای مستعمره‌نشین،  استان‌های شمالی کشور را به خاک خود ضمیمه نمایند. برای نیل به این هدف در همان سال ۱۹۰۷ «دو دهقان روس که قبلاً سابقه تجارت احشام با تورکمن‌ها را داشتند به زمین‌های مناسب کشاورزی در شمال مصب قره‌سو توجه کردند. کنسول روس به آنها توصیه کرد که آن زمین‌ها را بی سر و صدا اشغال کنند  این توافق در باب کلنی‌سازی در منطقه، بعدها با نام روسی alekseeveskii  یا aleksanderovski  نام روسی قره‌سو شناخته شد. جمعیت آنها به زودی رو به فزونی گذارد، اما چون در قسمت‌های پایین دست در زمین‌های باتلاقی ساکن شده بودند بیشتر آنها به مالاریا مبتلا شده و برخی مردند، بعضی از آنها به کشورشان بازگشته و برخی نیز در ایام جنگ جهانی اول به خدمت نظام برای حضور در جبهه ارسال شدند»جی‌اف کرکین رییس بخش مهاجرت در وزارت کشاورزی روسیه در سال ۱۹۱۶ از باقی‌مانده این گروه در منطقه دیدن کرد و از زندگی آنها اعلام رضایت نموده بود. مقصودلو مخبر سفارت انگلیس در استرآباد نیز گزارش‌های فراوانی از این مهاجرت‌ها و اسکان روس‌تباران در منطقه تهیه نموده است،به عنوان نمونه چند مورد از این گزارش‌ها را در اینجا می‌آوریم.

درباب کموسر. ۹ مارچ ۱۹۱۱

ایضاً خبر رسید تراکمه گموش‌تپه اراضی گنبد قابوس را ذرعی یک عباسی روسی که یک قران باشد از کموسر خریده قباله زمین را هم به آنها می‌دهد. یک نفر مسیحی از دوستان کموسر ایراد کرد که شما مال دولت ایران را می‌فروشید. در جواب اسحق ارمنی تغیر نموده این چه حرف نامربوط است که می‌گویی مدت‌هاست این خطه رود گرگان در تصرف ما می‌باشد.

در باب روس‌ها ۲۶ دسامبر ۱۹۱۳

ایضاً خبر رسید پانصد نفر از اتباع دولت روس وارد گنبد قابوس گردیده، اطراف بازار و گنبد را به تصرف مالکانه درآورده مشغول زراعت کاری می‌باشند.

در باب گنبد قابوس ۷ آوریل ۱۹۱۴

کمیسر چندی قبل به روسیه رفته بود. پنجم ماه می از گنبد قابوس خبر رسید مشارالیه مراجعت نموده و لاکن هزار نفر رعیت روس را به همراه خود آورده در اطراف گنبد قابوس الی طایفه داز که پنج فرسخ مسافت با شهر است ساکن شده، زرع [و] کشت می‌نمایند و خود را مالک حقیقی در این خاک و حدود دانسته و هستند، تا چه اقتضا کند.

گزارش‌هایی از تصاحب و یا غصب زمین به مانند نمونه‌های بالا نه فقط در تورکمن‌صحرا، بلکه در مناطق غیر تورکمن‌نشین استرآباد و نواحی غربی و شرقی آن نیز به وفور اتفاق افتاده است، برخی از روحانیون و حکام محلی در اقدامات روس‌ها ذینفع بوده و اقدام به فروش زمین و یا همراهی در غصب زمین به نفع روس‌ها می‌نمودند که بر طبق گزارشات مقصودلو، شیخ محمد باقر فاضل در استرآباد بسیاری از روستاهای متروک و یا زمین‌های روستاییان را به حکم این‌که مال مجهول‌المالک تعلق به حاکم شرع دارد تصاحب و به روس‌ها می‌فروخت، و یا افراد منصوب حکومت به مانند محمود آقا سرهنگ در گنبد قابوس که کاری بیش از نوکری به روس‌ها نمی‌کرده است.

این ضعف‌ها و خیانت‌ها باعث می‌شد تا هر روز بر تعداد روستاهای روس‌نشین افزوده شود به خصوص از سال ۱۹۱۲ به بعد اسکان و کوچ روس تبارها درمناطق استرآباد و تورکمن‌صحرا شدت یافت و هزاران خانوار روس در این مناطق اسکان یافته بودند. عموماً این مهاجرین از مناطقی به مانند ولگا و شمال قفقاز به منطقه کوچانده شده بودند، در سال ۱۹۱۴ در منطقه اترک ـ گرگان، دو هزار روستایی روس اسکان یافته و در منطقه استرآباد، نزدیک به دویست خانوار از آنها وجود داشتند و تنها در سال ۱۹۱۳ نزدیک به هفتصد خانوار روسی به آنجا کوچ کرده بودند. در مناطق غربی تورکمن‌صحرا شخصی روس تبار به نام کوچیلان که اصالتاً ارمنی بود مناطق قره‌سو، سیجوال، باش یوسغه و … را کاملاً در اختیار گرفته و به‌زور اقدام به خریدن زمین‌ها کرده و در صورت مقاومت در فروش زمین با استفاده از قدرت نظامیان روس، آنها را به زندان می انداخت و با تحت فشار قرار دادن، اقدام به خلع ید از صاحبان ملک می‌کرد.

۷ آوریل ۱۹۱۵

ماه مذکور چند نفر ترکمان جعفربایی که عشوراده [آشوراده] حبس بودند ناعلاج گردیده نوشته کوچلان روس را مهر نموده مرخص شدند، اراضی سوچوال[سویجی وال / سیجوال] در تصرف کوچلان است.

 

علاوه بر این، امتیاز شیلات شمال نیز به لیانازف روس داده شد و به غیر از شرکت و افراد منتسب به او، به کس دیگری اجازه ماهیگیری و دریانوردی در دریای خزر را نمی‌دادند و به همین علت بسیاری از تورکمن‌های ماهیگیر به خاطر صید غیر مجاز در محبوس خانه‌ها زندانی بودند. تورکمن‌ها بارها برای عرض شکایت و دادخواهی به نزد حکام محلی رفته و در خواست کمک و یاری می‌نمودند،در ۱۷ بهمن ۱۲۸۹ شمسی رجب آخون به نیابت از مردم کوموش دپه و خوجه نفس بعضی از مظالم لیانازوف را به مجلس شورای ملی وقت طی نامه ای نوشت و خواستار رفع آن گردید«…این وقت که ماه صفر الخیر و اواسط دلو است موسم ماهیگیری شد بعضی تعدیات سابقه لیانازوف مبرزمی شود؛ اولا اینکه برای خوردن[خوراک] فقراء مذکورین اجازه نمی دهند بلکه می گویند در دست شخصی یک عدد ماهی بیابیم ده تومان جریمه می گیریم، ثانیا لیانازوف ده عدد ماهی را به یک قران می خرد مایان فقراء این آب و خاک باشیم برای خوردن به چهار ضعف این قیمت مثلا ابدا نمی دهد…از این زیاده ستمها نیز دارد. اکنون امید فقراء مذکوره از مراحم و الطاف ارکان دولت جدیده سنیه علیه این است:ممانعت لیانازوف مذکور از قدر خوردناین فقراء مرتفع بشود و الا تعیش مایان خیلی به تنگی افتاده است زیرا مکاسب اکثرالفقراء در این طرف ماهی گیری است…»

این تظلم ها البته ره به جایی نمی برد زیرا به علت همراهی خود این افراد با روس‌ها و یا ترس و ضعف آنها، وقعی به این درخواست‌ها گذاشته نمی‌شد و حتی با بهانه‌های واهی با بستن مالیات‌های سنگین آنها را بیشتر تحت فشار قرار می‌دادند.

روستاهای روس به سرعت در حال افزایش بود، «…دو مقام رسمی بخش مهاجرت به ایران اعزام شدند، یکی از آنها جهت همکاری با کنسول روس در استرآباد و دیگری به اداره کمیساریای مرزی روس در گنبد قابوس مأمور شدند. آنها می‌بایست دستورات کنسول و کمیسر را در راستای تسهیل مهاجرت و سازماندهی مالکیت ارضی اتباع روس پیگیری می‌کردند» با این اقدامات، کلنی‌های بسیاری ایجاد شده بود که برخی ازآنها بنا بر اسناد به نام های زیر خوانده می‌شدند، ساراتوف، «alekseevskii(قره‌سو)، nimerdan(نیمردان)، maman(مامایی؟)، مزرعه آقا میرزا ایاس،konstantino-ivanovka[۹]، rozhdestvevnskii، mikhailovskii، kreshchenskii (krasnovodk)(قزل‌سو)، donskoi، pokrovskii،  trikhatki، molokanski(ملاکیله)، vladimirskii، خندوس یا خاندوز و گنبد قابوس». که از جمله محل اسکان روس‌ها بوده است. پس از این‌که معلوم شد دولت وقت برای جلوگیری از ظلم و تعدی روس‌ها به خاک و جان و مال مردم قدمی بر نخواهد داشت تورکمن‌ها برای حفظ سرزمین‌های خود و جلوگیری ازدست‌اندازی روس‌ها به جان و مالشان ، اقدام به قیام همگانی در تورکمن‌صحرا نمودند. حمایت از تورکمن‌های یموتی که در تورکمنستان با روس‌ها درگیر شده و به تورکمن‌صحرا پناه آورده بودند، قیام تورکمن‌های اترک ـ گرگان را برافروخته‌تر نمود. حمله به روستاهای روس‌نشین آغاز شد و بسیاری از این آبادی‌ها آتش زده شدند، روس‌تبارها در اقصا نقاط صحرا مورد حمله قرار می‌گرفتند، ساختمان کموسیون روس‌ها نیزدر گنبدقابوس مورد حمله قرار گرفت.

در نوامبر ۱۹۱۶ جعفربای‌ها که دیرتر به قیام پیوسته بودند با یورش به خانه کوچیلان او را به قتل رسانده و سر او را بریده به نشانه پیوستن به قیام‌کنندگان، به محل اصلی اردوی قیام کنندگان در سنگر سواد فرستادند. آنها همچنین به روستاهای روس از کردکوی تا قره‌سو و ملاکیله حمله نموده و خانه های آنها را به آتش کشیدند، مردم ستم کشیده کرد محله و باغویی وگلوگایی نیز از فرصت استفاده کرده هر یک سهمی از اموال روس‌ها را به غنیمت می‌بردند. کارخانجات و انبارهای لیانازوف نیز به آتش کشیده شد. جعفربای‌ها و آتابای‌ها را در این قیام سرکردگانی به مانند باباقلیچ رئیس ایگدیرها، شیخی‌خان رئیس دویه‌جی‌های منطقه مراوه‌تپه و اسن‌خان غراوی و … رهبری می‌کردند و بسیاری از جنگاوران تورکمن به مانند آنه‌گلدی عاج در آن حضور داشتند. فرماندهان روس برای بررسی اوضاع، ژنرال پاتایف را به استرآباد گسیل نمودند. پس از مدتی با گسترش قیام، کروپاتکین فرماندار نظامی تورکستان طی فرمانی در اواسط آبان ۱۲۹۵ شمسی، ژنرال مادریتوف را مأمور سرکوبی یموت‌ها نموده و راهی تورکمن‌صحرا کرد. نیروهای روس با اسباب نظامی کامل روانه صحرا گردیده و با آتش و شمشیر وارد دشت یموت شدند. بسیاری از مجاهدان تورکمنی که با خانواده‌هایشان راه ایران را در پیش گرفته بودند در بین راه گرفتار حمله نیروهای روس شده و جان خود را از دست دادند. واقعه شهادت عرازحاجی و بیست تن از یارانش که در نزدیکی روستای غئزلار در مرز داشلی برون، با نظامیان روس رودررو شده و شهید شدند، نمونه‌ای به جای مانده از آن فاجعه هولناک می‌باشد.

نیروهای روس شامل شش گردان و پانزده اسواران به فرماندهی ژنرال مادریتوف بودند، چندین گروه رزمی نیز تحت فرمان دیگر فرماندهان وارد شدند. اما با وجود این، درگیری‌ها و مقاومت‌های تورکمن‌ها کماکان ادامه داشت. به زودی قدرت نظامی روس‌ها مقاومت‌ها را درهم شکسته و کشتار و غارت بی‌سابقه‌ای تورکمن‌صحرا را دربرگرفت. سپاهیان روس، هر آن چه را که در سر راهشان بود از بین می‌بردند، بی‌رحمانه حتی زنان و کودکان را نیز از دم تیغ گذرانیده و هر موجود زنده‌ای را هدف آتش و شمشیر قرار می‌دادند. «پس از سرکوب قیام، ۳۲۰۰ تفنگ، ۷۸۰ اسب، ۴۸۰۰ شتر، ۷۵۰۰۰ گوسفند، ۲۵۰۰ گاو، ۵۰۰ یورت و اشیای بی‌شمار گرانبها، قالی و … از تورکمن‌ها گرفته شد، بسیاری از مساعدترین زمین‌ها دوباره غصب گردیده و به ژنرال‌ها و رؤسای گوناگون بخش‌ها واگذار گردید. با بهره‌گیری از این نکته که ترکمن‌ها تار و مار گردیده و حکومت ایران هیچ اعتراضی به تصرف این منطقه نکرده بود، زرخیزترین زمین‌های قابل آبیاری را از ترکمن‌ها ستاندند.» در حالی که اعتراضی از طرف دولت ایران به این فجایع نمی‌گیرد، خان یموتسکی که از نوادگان قیات‌خان بود و از فعالین سیاسی تورکمن در آن ایام به شمار می‌رفت به نمایندگی از تورکمن‌ها طی نامه‌ای به مسئولان روسی در عشق‌آباد به این فجایع اعتراض کرده و از بروز قحطی در پی این حمله خبر داد و خواهان اعاده حیثیت و بازگرداندن اموال غارت شده به تورکمن‌های صحرا می‌شود. فاجعه حمله ژنرال مادریتوف از آن‌چنان وسعتی برخوردار بود که ضربه شدیدی به پروسه رشد اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی تورکمن‌ها زد به‌طوری که سال‌ها نتوانست به سیر عادی و تکاملی خود بازگردد، این واقعه امیدها و آخرین پیوندهای بزرگان تورکمن را ازدولت ایران از هم گسست و افراد بسیاری را که در مقابل دست‌درازی دولت روس به خاک این سرزمین با این عنوان که این جا ملک ایران و ما تبعه این کشور هستیم، خطرات بسیاری را به جان خریده و به زندان افتاده بودند را به کلی از این عقیده دلسرد نمود. در آخر این بخش، متن نامه امیر مؤید سوادکوهی از سرداران بزرگ مازندران به معتمدالدوله حاکم مازندران را که تحت فشار روس‌ها، از او خواسته بود سران تورکمن را که نزد او مهمان بودند به روس‌ها تسلیم نماید می‌آوریم، بی‌شک این نامه به‌صورت واضح و صریح، بیان‌کننده موضع و موقعیت تورکمن‌ها و نیز حکام ایران در برخورد با اجانب در هنگامه حمله روس‌ها به تورکمن‌صحرا است.

 

سواد مرقومه امیرمؤید در پاسخ مکتوب معتمدالدوله

حضور حضرت اقدس ارفع والا شاهزاده معتمدالدوله حکمفرمای مازندران دامت شوکته، مرقومه محترمه مورخه ۲۱ جمادی اول ۱۳۳۵ در ذیل نمره ۱۳۳۲ زیارت گردید، تلگراف مسیو کولاک و اگنط قنسولگری روس مقیم بارفروش و همچنین مکتوب اگنط قنسولگری بندر جز که فرستاده بودید ملاحظه نمودم از اظهارات مأمورین دولت روس چندان تعجب ندارم ولی از صدور مرقومات مبارک حضرت اقدس والا فوق‌العاده متحیر بلکه بی‌نهایت متأسفم که مرقوم می‌فرمایید. بنا به تقاضای مأمورین دولت بهیه روس این چند نفر رؤسای تراکمه رعیت و منتسب دولت علیه ایران و با این‌که ساکن سرحد و همه چیزشان را در تعرض و تهدید دولت امپراطوری [روس] است و امروز درمقابل تجاوزات قشون روس و عدم احترام بی‌طرفی دولت علیه ایران به وظیفه ایرانیت خود اقدام نمودن و از حیات و همت و ناموس خودشان گذشتند و تا آخرین قدرت و توانایی خود مجاهدت کردند و اینک به‌نام ایرانیّت به منزل بنده آمده‌اند و حال می‌فرمایید آنها را کت بسته تسلیم و تحویل مأمورین دولت روس نمایم که اعدامشان کرده و برای این که اگر در حدود عدل و انصاف دو کلمه حرف حساب اظهار کنیم شاید به روس‌ها برخورده و قشون بفرستند و خانه ما را خراب کنند، انصافاً از حضرت اقدس والا سؤال می‌نمایم که با یک چنین عدم ثباتی آیا تصور می‌فرمایید اگر برای حضرت اقدس والا و بنده و ملت ایران حق حیاتی باقی می‌ماند که بقای خانه برای خودمان قائل شویم، حقیقتاً تسلیم این چند نفر ترکمن به‌دست حضرت والا که مظهر دولت هستید و به‌واسطه کثرت رعب و واهمه به دشمن و مملکت و ملت یعنی روس آیا تصدیق حکومت آنها بر ما نخواهد بود و تکذیب آن جمعی که به نام کمیته ملی و دفاع از همه چیز خود صرف نظر نموده در بیابان‌ها یا حق یا باطل متواری هستند تصور نمی‌شود اگر ما بنا شود در هر نقطه از نقاط ایران مخالفین اجانب و علاقه‌مندان به بقای مملکت را کت بسته تسلیم اجانب نمایید دیگر استقلال مملکت و بقای ملت برای ایران  و ایرانی معتقدید زیرا چه شده بود که قشون روس بدون مشورت و مذاکره با دولت ایران و حضرت اقدس والا قشون به صحرای ترکمان فرستاده آن رعایا و ساکنین بی‌صاحب آنجا را با فجیع ترین شکلی قصابی کردند. …[۱۰]

***

آغاز قیام بـا توجـه بـه دالایـل ذکـر شـده، از سـال ۱۳۰۲ کم‌کـم تورکمن‌صحـرا در مسـیر شـورش قـرار گرفتـه و زد و خوردهایـی بـاقزاق‌هـا و مأموریـن دولتـی بـه وجـود آمـد. نیروهـای دولتی به بهانـه مالیات‌گیـری، هـراز چنـدی لشکرکشـی کـرده و مقاومـت تورکمن‌هـا را نیـز بـا بزرگ‌نمایـی و انتشـار اخبـار دروغ و ایجـاد توهـم توطئـه، منتسـب بـه روس‌هـا و نتیجـه تحریـک آنهـا اعلام می‌کردنـد. ایـن رونـد بـا آغازسـال ۱۳۰۳شـدت یافـت. تحرکات تورکمن‌هـا بـا اقدامـات و اختلافـات سـردار معـزز بجنـوردی از سـران کـرد طایفه شـادلو در بجنـورد با دولت، همزمان شـده بود. در واکنـش بـه تهدیـد رضاخـان مبنی بـرتحویل سلاح و مجازات متمردیـن، چندیـن هـزار تورکمـن راه ارتباطـی مشـهد بـه تهـران را قطـع نمودنـد». بـه منظـور مجـازات شـدید تورکمنهـا درتاریـخ  ۲۱  اردیبهشـت ۱۳۰۳ هنـگ پهلـوی عـازم منطقـه شـد. هنگ را سـرهنگ محمـود پوالدیـن رهبـری می‌کـرد، هم‌چنیـن در ایـن هنـگ افسـران روس از هنـگ قـزاق سـابق نیـز وجـود داشـت« ـا اعـزام هنگ‌هـا و گروه‌هـای مختلـف نظامـی بـرای سـرکوب فعالیت‌هـای تورکمن‌هـا، بـزرگان و ریش‌سـفیدان تورکمـن بـرای مقابلـه بـا ایـن تهدیـدات و انسـجام بیشـتر در مبـارزه، قـرار بر تشـکیل “غورولتـای” (مجلـس) و اتخـاذ تصمیـم عمومـی و هماهنـگ گرفتنـد. بـه همیـن دلیـل بـا دعـوت از سـران تمامـی ایلات و طوایـف تورکمـن در ۳۰ اردیبهشـت ۱۳۰۳ در” اومچالـئ” و در میـدان جلـوی خانـه شـخصی به‌ نـام “دیـوان پانـگ” در زیر سـایه درخت توت بزرگـی، “غورولتای” را برگـزار کردنـد که بـه مجلس جمهوریـت معروف شـد. در ایـن جلسـه «عثمان ‌آخـون» از “جعفربای”‌ها، «گوگ ‌صوفـی» و «جان‌محمد ‌بـگ» از “آتابای”‌هـا، «غئسـئرامن‌خان» [سـیدنظر] و «رحیم‌ایشـان» از “گوگلن”‌هـا شـرکت داشـته و طایفه‌هـای خـود را نمایندگـی می‌کردنـد. ده نفـر از “یاشـولی‌”ها بـه عنـوان شـورای “آق‌سـاقغال” (ریش سفیدان) بـرای قانونگـذاری انتخـاب شـدند کـه در ایـن جلسـه فقط شـش نفر از “جعفربای”‌هـا انتخـاب شـده و قـرار بـر انتخـاب چهـار نفـر دیگـر از “گوگلن”‌هـا و “آتابای”‌هـا در آینـده‌ای نزدیـک بـود. ایـن شـش نفـر عبـارت بودنـد از «مالرجـب» از طایفـه “کُـر”، «آرازقربـان» از طایفـه “آریـق ـ کل”،« ایمان قولـی» از طایفـه “تومـاچ”، «عزیزخوجه‌مـراد» از طایفه “چـوگان”، «خوجه‌نیازخان» از طایفـه “قرینجیـک”،« اسـن‌خان» از طایفـه “کلتـه” بودنـد. «نفس‌سـردار»، «حاجـی محمـد پانـگ» از “جعفربـای”، «موسـی‌خان » از “آتابای‌”هـا و «آلیارخـان» از “گوگلن”‌هـا نیـز به عنوان سـرداران و سـرکرده‌های قشـون مـوردقبول قـرارگرفتنـد. اهـم تصمیمات ایـن مجلـس بـه قـرار زیـر بـود  ۱ – اعلان جمهوری در تورکمن‌صحرا ۲- عدم تحویل اسلحه به نظامیان ۳- «عثمان‌آخـون» بـه عنـوان رهبـر ایـن جمهـوری مـورد قبـول قـرار گرفـت. همچنیـن بـرای از بیـن بـردن اختلافـات طایفـه‌ای و قبیلـه‌ای بین تورکمن‌ها کوشـش‌های زیـادی صـورت گرفـت. بـرای رضاخـان کـه در حـال برداشـتن گام‌هـای نهایـی بـرای تصاحـب تـاج و تخـت و برانداختـن قاجارهـا بـود، پیـروزی در تورکمن‌صحـرا بـه عنـوان بـرگ برنـده ضـروری بـود. بـه همیـن دلیـل می‌بایسـت بـه هـر ترتیـب ایـن قیـام و اتحـاد در هـم می‌شکسـت، ایجـاد اختلافـات طایفـه‌ای و تضعیـف تورکمن‌ها روش و شـیوه قدیمـی دولـت در برخورد بـا تورکمن‌ها بود کـه همیشـه مـورداسـتفاده قـرارمی‌گرفـت. برای یجـاد اختلاف و از بیـن بـردن اتحـاد تورکمن‌هـا بـه‌ زودی افسـری از اسـترآباد بـه نـزد «عثمان‌آخون» رفـت تـا بـا پیشـنهاد مبلـغ کلان او را بـه از بیـن بـردن ایـن اتحـاد تشـویق نمایـد کـه این نقشـه ره بـه جایـی نبرد، «محمدحسـین آیرم » کـه رئیس تیپ شـمال بـود در تلگرافـی بـه مرکـز دسـتور داده کـه قسـمت اسـترآباد، محرمانـه بـا طایفـه “آتابـای” مسـاعدت کنـد کـه “جعفربـای” را متزلـزل کند و حـدود را هم محافظـت کند«. هم‌چنیـن« امان‌الله میـرزا» رئیـس ارکان کل قشـون در گزارش‌هـای مسـتمری کـه بـه سـفارت انگلیـس مـی‌داد، اذعـان می‌کـرد  که دولت معمولا بـا بـه بـازی گرفتـن یکـی ازدو طایفـه اصلـی ترکمـن صحـرا،” جعفربـای” و” آتابـای”،یکـی را علیـه دیگـری تهییـج  و آنـان را کنتـرل می‌کـرد، امـا اینـک هـر دو قشـون متحـد شـده‌اند« امـا در ایـن برهـه از تاریـخ، ایـن اختلاف افکنی‌هـا کارسـاز نبـود، در مقابـل، تورکمن‌هـا نیـزاقدام بـه ایجـاد گروه‌های چریکـی کوچـک کردند، هـر چنـد از برخـورد با نیروهـای عمـده نظامـی دولتـی پرهیـز می‌کردند امـا بـه کاروان‌هـای بازرگانـی و گروه‌هـای کوچک نظامـی و … حملاتـی انجـام می‌دادنـد . دراواخـر تیرمـاه، بـرای آشـتی نهایـی و اتحاد کامـل بیـن “جعفربـای” و” آتابـای” در “کوموش‌دپـه”  بـا حضـور «عثمان‌آخـون» و دیگـر “یاشـولی‌ها”، جلسـه‌ای برگـزار و قرار بـر پرداخت خسـارت‌های طرفیـن در هنـگام جنگ‌هـای خانگـی گرفتـه شـد کـه قـدم مهمـی در ایجـاد تفاهـم و رفـع کدورت‌هـای طایفـه‌ای بیـن طرفیـن بـود.

لشکرکشی سرهنگ «مهدی خان»

اوایـل خـرداد ۱۳۰۳ «حسـین خزاعـی» رییس لشـکر شـرق بـود و تحـرکات در تورکمن‌صحـرا را زیر نظر گرفته و سـعی در فرونشـاندن آن داشـت . وی نقشـه‌ها و پیشـنهادهای زیـادی را مـرورکرده بـود و سـرانجام پیشـنهاد سـرهنگ «مهدی‌خـان» را کـه یکـی از فرماندهـان دو سـتون نظامی لشـکر شـرق بـود، پسـندیده و بـه وزیـر جنـگ یعنـی «رضاخـان» فرسـتاد، وی پیشـنهاد داده بود کسانی کـه دسـتگیر شـده‌اند سرمنشـا شـرارت هسـتند و اگـربـه آنهـا سـختگیری شـود بقیـه متـواری می‌شـوند » اینجانـب صلاح می‌دانـد [بـا] طوایـف “قرهبل‌خـان” [؟[  و “ایگـدر”… بـه مـدارا رفتار شـود، بعـد در روز معیـن همـه را توقیـف و خلـع سلاح، غرامـت و مخـارج اردوکشـی را وصـول و اجـازه فرماینـد بعضـی را اعـدام کنـم». بـا چـراغ سـبز رضاخـان، سـرهنگ «مهدی‌خـان» مقدمـات حملـه بـه تورکمن‌صحـرا را فراهـم آورد و در اوایـل تیـر ۱۳۰۳ بـا سـاز و بـرگ نظامـی از قسـمت شـرق وارد تورکمن‌صحـرا شـد. از سـتون سـرهنگ «مهدی‌خـان»، سـروان «عبدالله‌خـان عرب‌نـژاد» در مراوه‌تپـه مسـتقر بـود. «مهدی‌خـان» بـا حملـه بـه چندیـن روسـتای بی‌دفـاع، آن مناطـق را اشـغال نمـوده و بـه غـارت امـوال و احشـام مـردم پرداخـت و بـا مخابـره خبـر فتـح تورکمن‌صحـرا و تـار و مـار شورشـیان تورکمن توسـط لشـگر شـرق و بزرگ‌نمایـی ایـن اخبـار و انتشـار آن در جرایـد، سـعی در کسـب شـهرت بـرای ارتقـاء بـه مقـام و درجـات بالاتـر می‌کرد. وی در تلگراف‌هـای خـود یـادآور می‌شـد که « امـروز بعـد از ظهـرتمام  مواضـع و سـنگرهای آنهـا ]تورکمن‌هـا] بـه تصـرف نظامیـان … درآمـده، اشـرار بـا دادن تلفـات زیـاد از آدم  و اسـب، بـه صحـرا متـواری، تمـام طوایـف “گـوگلن” … در تسـخیر اردو درآمدنـد».  وی در ایـن تلگـراف از تسـلیم چنـد طایفـه بدون درگیـری خبـر داده و تلفـات اردو را نیـز فقـط دواسـب عنـوان می‌کنـد، وی ازدسـتگیری ۲۶ تـن از خوانیـن “گـوگلن” کـه مصـدر شـرارت بودنـد نیـز خبـر داده اسـت.  ایـن اخبـار را روزنامه‌هـا بـا آب و تـاب فـراوان بـه چـاپ می‌رسـاندند، امـا بـه زودی ایـن اخبـار پیروزی‌های لشـگر شـرق بـه فرماندهـی سـرهنگ «مهدی‌خـان»، جـای خـود را بـه درخواسـت‌های کمـک بـرای نجـات جـان «مهدی‌خـان» داده و رونـد ماجـرا بـه کل تغییـر می‌کنـد. بـه زودی مـردم کـه از خیـالات سـرهنگ «مهدی‌خـان» آگاه شـده بودنـد توسـط سـرداران محلـی رهبـری شـده و بـه اردوی نظامیـان شـبیخون می‌زننـد و در تنگـه “کریـم ایشـان” ـ «عـرب قاری‌حاجـی»، او و سـربازانش را بـه محاصـره درآورده و لشـگررا تـار ومـارمی‌کننـد و پـادگان مراوه‌تپـه نیـز طـی یـک نبـرد سـنگین به دسـت تورکمن‌هـا می‌افتـد. در ایـن نبـرد بیـش از دویسـت نفـر از نظامیـان «مهدی‌خـان» کشـته و بسـیاری نیـز دسـتگیر شـدند و برخـی از جملـه خـود«مهدی‌خـان»، بامشـقت فـراوان تنها با سـی نفراز افـرادش توانسـت جـان خـودرا نجـات دهـد. بسـیاری ازادوات نظامی از جمله دوآتشـبارکوهسـتانی و چهـارمسلسـل بـه دسـت تورکمن‌هـا افتـاد. سرلشـگر «حسـن ارفـع» رئیـس وقـت سـتادکل ارتـش در مـورد علـل ایـن شکسـت می‌نویسـد: «سـرهنگ فرمانـده سـتون [مهدی‌خـان] مرتکـب اشـتباه شـد و نیـروی خـود را بـه دوقسـمت تقسـیم کرد، شـمالی و جنوبـی، شـمالی‌ها بـه سراسـراتـرک و مراوه‌تپه شـروع بـه پیشـروی کردنـد، در حالـیکـه جنوبی‌هـا بـا خـود او حرکـت را بـه بیسـت مایلی جنـوب در میـان تپه‌هـای جنگلـی بـالای رودخانـه گرگان آغـازکردند. هردو سـتون همزمـان مورد حملـه “یموت‌”ها قـرارگرفتنـد، «گوگلن‌« هـا دراواسـط جنـگ بـه خویشـان ترکمـن خـود پیوسـتند ونزدیـک بـه یـک صد سـربازکشـته و همیـن تعـداد نیـزاسـیرگردیدنـد». ایـن شکسـت سـنگین، هیبـت نیروهـای دولتـی و به‌خصـوص لشـگر شـرق را در پیـش تورکمن‌هـا ازبیـن بـرد. چنـد روزبعـد، امیـرلشـکر شـرق «حسـین خزاعـی»، از اعـدام ۴۱ تـن از دسـتگیرشـدگان تورکمن خبرداد که بـه نوعی، انتقام‌گیـری از تورکمن‌ها بـه خاطـر شکسـت لشـگر شـرق به‌ حسـاب می‌آمـد. بـه ‌زودی بـرای توجیـه ایـن شکسـت، «مهدی‌خـان» کـه مسـبب آن نیـز بـود با پخـش شـایعاتی از حضور دو هـزارنفـر از تورکمن‌هـای تورکمنسـتان درمیان حملـه کننـدگان بـه نیروهـای لشـگر شـرق خبـرمـی‌داد تـا ازمیـزان افتضـاح ودامنـه آن بکاهـد، امـا ً تکذیب وزارت جنـگ طـی اخطـاری به فرمانده لشـگر شـرق نوشـت «قدغن فرمائید این شـایعه را جـدا ً تکذیب نماید زیـرا روس‌هـا بـا این سیاسـت دولـت[ منظورسـرکوب تورکمن‌هـا] کاملا موافق و در موقع  خود از هیچگونـه همراهـی مضایقـه نخواهـد کرد». کارگزاری خراسـان هم درگزارشـی که بـه وزارت خارجه فرسـتاد بـا اشـاره بـه ایـنکـه نظامیان سـخت مغلوب و مقتـول و متـواری شـده‌اند، نوشـت: «کار تراکمه رامقتضـی اسـت بـه وسـیله مأموریـن مجـرب بی‌غـرض از راه دوسـتی ومسـالمت اصلاح  نمـود، و آنها را بـه مراحـم اولیـای دولـت مسـتظهر و امیـدوارداشـت، والا بیش ازاین دولـت دچار ضایعـات و تلفات و خسـارت شـده وبـر فـرض غلبـه، از جمعیـت رعایـا کاسـته و بالاخـره بـرای دولـت خیلـی گـران تمـام خواهـد شـد و ممکـن اسـت بعضـی جنبه‌های سیاسـی هم  پیداکنـد».دراینجـا روایت «ملک الشـعرای بهـار»از شـعر او سیاسـیون معـروف همـان عصرکـه بـه عنـوان نماینـده درمجلـس شـورای ملـی حضـور داشـت ، از اردوکشـی سـرهنگ «مهدی‌خـان»  قابـل تامـل هسـت: «سـرهنگ مهدی‌خـان کـه مـردی تازه چـرخ و نودولـت و شـریربـود تازه به ریاسـت بجنورد رسـیده بـود، «مهدی‌خان» کـه هوای بجنـورد را برای بیضـه نهـادن وصفیـرکشـیدن صافـی دیـد، و دریافت کـه موقع  لفت ولیس رسـیده اسـت، به حکومت بی‌منـازع و ریاسـت سـاده و خشـک و خالـی قناعـت نکـرده، اسـبابی جـورکـرد کـه بـه طـرف قسـمت شـمالی و شـمال غربـی کـه محـل سـکنای ایلات و اوبه‌هـای ترکمنان اسـت، حملـه کنـد. «مهدی‌خان» مرکـز شـرق را راضـی کـرده اردویی بـا توپخانه و سـوار و پیاده ترتیب داده بسـوی ترکمنـان بی‌گناه روانه گردیـد. سـرهنگ «مهدی‌خـان» نـو دولـت کـه خواب غـارت ویغمـای رعایـای ایـران را مکرردیده و شـکم گرسـنه خـود را از دیـربـازصابـون زده بود، با لشـگر هـزار نفری خود وارد صحرا شـد؛ اما طولی نکشـید کـه مـردم مطلـب را دریافته، دسـت وپـای خود را جمع کرده و شـبی بر سـرهنگ دلاور شـبیخون زدند. سـرهنگ بـا معـدودی موفـق به فرار شـد و اردوی نظـام از همت این سـرکرده خام طمع تـارومارگردید … تراکمـه واشـرار همانهایـی هسـتند کـه آقـای سـرهنگ «مهدی‌خـان» بعـد از عـزل سـردار«معـزز» بـرای چپـاول و غـارت بـه طـرف آنهـا رانـد وآنهـا را سـیخ کـرد و عاقبـت از جلـو آنهـا فـراراختیـارنمـود. لفـظ شـرارت و اشـرار هرچـه بشـنوید همیـن اسـت« ….

[۱]همان ص۱۴۳

[۲]همان ص ۱۴۱

[۳]سفرنامه میرزاابراهیم ص ۷۹

[۴]همان ص ۸۷

[۵]مکنزی، چارلز فرانسیس. سفرنامه شمال ایران ص ۷۱

[۶]رابینو. ه.ل. مازندران و استرآباد ص۴

[۷]همان ص۱۰۶

[۸]گرودکف، نیکولای. جنگ در ترکمانیه.

[۹]هم اکنون نیز روستای ایوان آباد در غرب تورکمن‌صحرا در نزدیکی روستای قره‌قاشلی وجود دارد که نام آن یادگار همان دوران استعمار روس‌ها می‌باشد که احتمالاً تغییر یافته همان نام روسی ایوانووکا باشد.

[۱۰]اسناد امیر موید سوادکوهی. گردآوری: محمد ترکمان نشر نی ص ۱۵۴- ۱۵۵

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۶