ابراهیم هرندی؛ اشقیا در گودال قتلگاه
امسال در ماه مبارک رمضان قسمت شده بود که برویم و کربلای معلا را از طرف همه دوستان و آشنایان زیارت کنیم. نرسیده به مرز خانقین روی دیواری از قول امام خمینی نوشته است که ” این جنگ نعمت است“. و ما حالا داشتیم میرفتیم تا دستاوردهای آخرین جنگِ در عراق را از نزدیک ببینیم.
جای همگی شما خالی بود. خیلی خوش گذشت. آنهایی که سال پیش هم این فیض نصیبشان شده بود، میگفتند وضع خیلی بهتر از سابق شده. همه جا غلغله بود از زوّار. همه هم ایرونی. الحمدالله بازارها شلوغ بود و مغازهها توق. البته تو بازارهای عتبات خیلی چیزها پیدا میشه، اما همه چیز هم نمیشه خرید. من رفته بودم تو بازار کاظمین چند تا مهر و تسبیح و سجاده بخرم براى سوغات، اما مگه پیدا میشد؟ ولی تا دلت بخواد کارت ماهواره، کول گِیم سونی، گیوه آدیداس، شلوارک داغ پلیبوی، قرص وایاگرا، کاپوت نجات، روغن جلا، تریاک اعلاء و…… منم که از این چیزا سر در نمییارم. هر جا رو گشتم که یه عبا نجفی برای سید ملا کاظم، پیشنماز محلمون پیدا کنم، نشد که نشد. مغازهدارها میگفتند براى خرید عبا و مهر و جانماز باید بری قم.
میگفتند از روزی که صدام افلقی رفته کاروبارها خیلی بهتر شده. معلوم بود. اینم خودش یه معجزه است که خدا ناگهان به دل رئیسجمهوری امریکا انداخت که ارتش آزادیبخشش رو بفرسته تا راه کربلا را به روی شیعیان ِ على بازکنه. خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
سربازهای امریکایی هم همه جوونای رشید و پدر و مادر دارند. لبخند از رو لباشون ترک نمیشه. تا آدمو میبینند، دستی، سری، چیزی تکون میدند. بعضیهاشون هم دست میکنند تو کیفشون و یه بسته آدامس خارجی در میارن به آدم میدن. من خودم تو بازار کاظمین با چندتاشون عکس سلفی گرفتم. میگن چندتاشون تا حالا تو کربلا و نجف معجزه دیدن و ایمون آوردن. من با چشم خودم یکیشونو دیدم که داشت در حال چرت، تسبیح مینداخت و زیر لب ورد میخوند. انگار از اون تازه مسلمونا بود. گفتم کربلایی، التماس دعا. به زبون خودش یه چیزی گفت که مثلاٌ، محتاجیم به دعا.
کربلا ای کربلا ای معدن کرب و بلا
امریکایی ها را خوب کردی در اینجا مبتلا
تو گودال قتلگاه چند تا از این سربازها با تفنگ وایسادن که مبادا کسی تو اون گودال خیالات بد بسرش بزنه. اگه اینا اون زمون در روز عاشورا اینجا میبودن این بلا سر امام حسین نمیاومد. دوروبر هر سرباز هم یه گله بچه جمع میشه. بچهها به تفننگ و دستبند و واکیتاکی و نارنجکی که به کمر هر سرباز آویزونه خیره میشن و هی میگن “هلوموسیو”.
از صحن و رواق سِیدالشهدا هم که هرچی بگم کم گفتهم. از قدیم گفتهاند که “بهشتِ روی زمین مسجدِ گوهر شاد است”. البته هست، اما اینجا یه بهشت دیگهس. بخصوص حالا. لب سقاخونه ابوالفضل، نصرانیها به زوار کوکاکولای مجانی میدن. میگفتن اینا نذر کرده بودند راه عتبات عالیات باز بشه تا بتونند کوکا بیارند بیاد شهیدان کربلا اینجا بفروشن. روی دیوارهای همه رواقها و مسجدها و هرجایی که زوار جمع میشوند تلویزیونهاى بزرگى نصب کردهاند و دایم جنسهای خارجی نشون میدن و تبلیغ میکنند. تلفن جبی اپل، واجبی فرنگی، شامپوهای خوب، همبرگر امریکایی، مُهر رکعتشمارِ چل گیگابایتی، جعبه وازلین جیبیِ دیلایت، عمامه هدفون دارِ استریو، عبای با شوفاژ، چادر کولردار و امثالهم. وقت اذان هم تو این تلویزیونها نقاره میزنند و اذون میگویند. خلاصه که خیلی وضع عتبات در ظرف این چند سال آبرومندتر شده است. من یه چیزی میگم و شما یه چیزی میشنفی.
از کتابهای دعا و زیارتنامههای جدید براتون نگفتم. این کتابها هم دعا توشه و هم چیزهای دیگه. تبلیغات چیزهای خوبِ خارجی مثل سیگار وینستون، جانماز دیژیتال با مانیتور و دی وی دی، ماشین استخارهی ایمیلدار، تسبیح با حافظه، کلاگیس برقی و هزار و یک جنس امریکایی و انگلیسی. یه بابایی که از انگلیس اومده بود میگفت والله این چیزها تو لندن هم پیدا نمیشه. این مفاتیحالجنانها، هم راهها و چاهها را به آدم یاد میده و هم اطلاعات مسلمونا را بالا میبره. من خودم از روی این کتابها آدرس مکدونالد کربلا را پیدا کردم. مک دونالد یه جایی بود که امریکاییها افطار مجانی به زوار میدادند. اوووه. خدا مىدونه چه قیامتی بود. اما به رفتنش میارزید. نذری بود. خدا فسمتتون کنه بری بخوری. به هر زایرى یه سینى مىدادند که توش یه فیله ماهی، یه پاکت خلال برشته سیبزمینی، یه لیوان کاغدی کوکا و یه دستمال کلینکس بود. خدا نذر اونا را هم قبول کنه.
باز این چه شورش است که در دشت کربلاست
امروز که نه کرب در آن است و نه بلاست
تو مسجدِ بالاسر، دکترهای امریکایی میتونن اگه کسی بخواد در حالی که طرف در حال خواندن زیارتنامه است پوست سرش را آزمایش کنند و روش مو بکارند. مِیگن سر طاس را در یک زیارت وارث خواندن، پُر مو میکنند بطوری که طرف مجبور میشه دو سه روز بعد بره سلمونی! آقا، کچلها از اطراف و اکناف دنیای اسلامی حمله کردهاند که مو بکارند. برای همین اسم شبستانِ مسجد بالاسر را گذاشتهاند ” کچلستان”. آزمایش اولش مجانیه اما مخارج موکاری را باید به دلار داد. خلاصه این امریکاییها و انگلیسیها کار را با عتبات تموم کردهاند. خدا نذر همه شونا قبول کنه. اجر همه شون با سیدالشهدا. کاشکی میآمدن مشهد و شاه چراغ و شابدوالعظیم را هم اینجوری آباد میکردن. شرط میبندم که تا چند سال دیگه هیچ کچلی در دنیای عرب وجود نداشته باشه. فقط تو ایرون کچلها آینده شون روشنه.
کربلا شهر چندان تحفهای نیست، اما نعمت توش فراوونه. همه نعمتها هم خارجی و خوب. اونم از برکت اباعبدالله. تا دلت بخواد ایرونی اونجاس. همه جا صدای همولایتیها بگوش آدم میرسه. یه بار از توی یه کوچه بازیک رد میشدم، از دور صدای گوگوش بگوش میرسید. تعجب کردم اما بعد دیدم تعجبی نداره.
چه کربلاست که آدم به هوش میآید
هنوز ناله زینب به گوش میآید
زکوچههای خم اندر خماش که میگذری
بگوش گاه صدای گوگوش میآید
البته کربلا از خیلی جنبهها از تهران خودمون که هیچ، از همه شهرهای دیگه دنیا موفقتره. اولاٌ توریستاش بیشتره. اونم توریستهایی که خاک کربلا را هم میخرند و هم میخورند. آبش هم همیِن طور. زوارِ ایرانی به اروندرود میگویند “رود فرات”. آب کثیف این رودخانه را تو شیشه میریزند و برای شفا برسم سوغات به ایران میبرند. خاکش هم تربت اعلاست. چند تا شهر اینجوری تو دنیا پیدا میشه؟ از این مهمتر، چند تا شهر دنیا توریستهای اینجوری جذب میکنه؟
یاد حرف امام میافتم. انگار این جنگ هم برای خیلیها نعمت بوده است. اصلاٌ انگار یه جورهایی هر جنگی نعمتِ الهی است.