محمدعلی شکیبایی فراسپید ۷۶

محمدعلی شکیبایی

فراسپید ۷۶

 

 

مرگ در مترو اژدها را تشنه‌تر کرده. آنطرف‌تر گردنی برای دار آماده است. چند قدم مانده به دیوار خاورمیانه…غم بر غم می‌گذارد گلابتون. خاورمیانه خاورمیانه خاورمیانه…این‌جا ایران است. سرزمین ِ روسری‌تو بردار. زن زندگی آزادی می‌تازد و عقل در گلوی عاقل تاول زده. استخوان ِ کودک را می‌جود اژدها. خاورمیانه…این‌جا ایران است. حال ِ همه خوب است. «به مامان چیزی نگو»…اذان ِ مرگ در هم می‌شکندٓم. چشمانت را ببند دخترم، این همه خون زیبایی‌ات را می‌شکند. از کنار ِ اذان ِ لعنتی عبور کن. بگذار آیه‌های لعنتی لعنت شوند. دوچرخه‌ات را در چشم ِ جنگ پارک کن…تا گلوله تو را نبیند. بگذار آبان موهایت را ببافد. آبان آبان آبان گفتی وُ…خراب ِخرابم. دخترم! می‌دانم مرده‌ها با تو انقلاب می‌کنند. در دفتر ِکلمه‌هایم اتراق کن! تبریز تب کرده در گم‌شدنت. چه ساده عبور می‌کند زاهدان در دود ِ تریاک ِ آقازاده‌ها. دوشنبه خاکستری است…سه شنبه خاکستری است…چهار شنبه خاکستری است…پنج شنبه خاکستری است. جمعه اما سفید است و سیاه. پر از قارچ‌های سمی…با کلاهک‌های سیاه و سفید. با یک چشم  بهم زدن…کلاغ‌ها رؤیاهایت را می‌دُزدٓند. دخترم، مترو جای تو نیست. انقلاب را پیاده تا سعدی قدم بزن. فرقی نمی‌کند کجای زمین باشی. فقط از گرگ‌ها نترس. کش ِ تنبانشان شُل است سیفون را که بکشی…عمامه‌ای نیمه جان می‌شود. فلسطین را هم با چای دبش زهر مار می‌کنند.