رضا بی شتاب خدا یعنی خودآگاهی…
رضا بی شتاب
خدا یعنی خودآگاهی…
برای زنانِ آزاده وُ زیبا وُ خردمندِ ایرانزمین وُ روزِ عشق
به نامِ زن که آغازِ زمان وُ زندگی از اوست
به نامِ زن که اشکِ روشنِ عشق وُ بیان از اوست…
خدا یعنی حلولِ روحِ زن در هستی وُ هستی همان زن
خدا یعنی خودآگاهی؛خودآگاهی فروزان پُر توان زن
خدا یعنی؛ترا من با تمامِ تار وُ پودم با وجودم
دوست دارم می پرستم
خدا یعنی که لبخندت مرا جانی دگر بخشد
نگاهت ارمغانِ مهربانی را به باغِ منتظر بخشد
خدا یعنی تو اینجایی وُ تنهایی وُ اندوهم نمی ماند
خدا یعنی حضورِ تو به شادی می دهد پروازِ جاویدان
تویی آن آسمانِ بی نهایت جلوۀ جانان…
میانِ دستهایت آشیانِ عشق می سازم
خدا یعنی تو اشک از چهرۀ غم می زدایی
به آن باغی که سرمایِ ستم خشکانده وُ آزُرده از بنیان
تو با گرمایِ دل اینک بهار وُ زندگی بخشی
خدا یعنی به خود آیی وُ برخیزی زِ خواب ای یار وُ هم پیکار
شهامت را تویی معنا؛دلیر وُ گُردِ یکتا
جهان از عشقِ تو شولایِ آتش پوشد اینجا
تو اینجایی وُ ظلمت رنگ می بازد پریشان وُ گریزان
سپیده بر بساطِ تیره می تابد همانا مژدۀ عصیان
به هنگامِ سخن هنگامه ای در رزم وُ بی همتا
تمامِ واژگان گردِ تو می گردند؛ای دُردانۀ شیدا
تویی حسِ ستایش در رگِ گلها وُ گلشنها وُ رود وُ چشمۀ جوشان
تو اینجایی نسیمِ آرزو آزاد وُ رخشان
کویر از بَر،کتابِ آب می خواند وَ دشمن می شود چون دود سرگردان
درخت وُ باد وُ باران؛ماه وُ خورشید وُ پرنده پرنیان صحرا
کبوترهای اکنون اند وُ در رقص اند وُ در آواز
شگفت انگیز وُ زیبا وُ بزرگی تو؛دلِ دانایی دریایِ دنیایی
نگاهِ منتظر با بُهتِ دستانش ترا جوید
دگر در سایه سارِ ساکتِ سردش نمی ماند نه زندانی نه تنهایی
خدا یعنی خودآگاهی خردمندی تَپِشهای دلِ خورشیدِ مینا
نه در تعریف و توصیفی شَوی محدود…ژرفاژرف وُ غوغایی
از آن اینگونه در میدانِ آزادی به فریادی وُ آتشبار
تو می دانی که می داند زمین وُ لحظه وُ این بغضِ توفانی
جهانِ خستۀ زخمی وُ آواره صدایت می زند
تو می آیی وُ اینجایی بسانِ شوق وُ ذوقِ قلبِ بیدار
درفشِ آذرخشی برفروزان در شبِ خاموشِ زندانی
رهایی را سرود وُ بانگِ دیگر باید وُ جانی که سرشارِ امیدست
تو اینجایی خدا وُ حرمت وُ آسایش اینجاست
تو ای برتر تو ای والاتر از جان…
چهارشنبه ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۲///۱۴ فوریه ۲۰۲۴