ا. مازیار ظفری آموزش و پیشه‌ی پزشکی دکتر آنتون چخوف

ا. مازیار ظفری

 

آموزش و پیشه‌ی پزشکی دکتر آنتون چخوف*

 

در اکتبر ۱۸۸۳ یک دانشجوی سال پنجم پزشکی در دانشگاه دولتی مسکو از امتحان آینده‌ی خود شکایت می‌کرد، “وای بر من!” به برادر بزرگترش نوشته بود: “من باید تقریبن همه چیز را دوباره از ابتدا مرور کنم و یاد بگیرم … جسدهایی که باید تشریح بشوند، مطالعات بالینی و دیدن بیماران در بیمارستان. کار می‌کنم ولی احساس می‌کنم که ناتوانم. حافظه‌‌ام ضعیف شده، پیر شده‌ام…”(۱) این موضوع جدیدی نبود زیرا در نامه‌های پیشین‌اش از انبوه مطالب حفظ‌کردنی، تراکم کلاس‌های درس، دشواری کلاس درس استادان و امتحانات مکرر شکایت داشت، “من به شدت خسته، بدخُلق و بیمارم.”

هر دانشجوی پزشکی امروزی می‌تواند به راحتی وضعیت دشوار آنتون چخوف جوان را دریابد گرچه از برخی جهات او شاید کمتر از همتایان همروزگارش دلیلی برای شکایت داشته باشد. اولن چخوف به جای تحمل پرداخت وام‌های دانشجویی، یک بورس تحصیلی پنج‌ساله‌ی کامل داشت که شامل هزینه‌های زندگی‌اش هم می‌شد. دوم، ممکن است استدلال شود که چخوف می‌باید مطالب بسیار کمتری را می‌آموخت. اکتشافات «کُخ» و پاستور به سختی به روسیه نفوذ کرده بودند. شیر مادیان هنوز درمانی رایج برای بیماری سِل بود و هیچ‌کس تا آن روز در مورد یک هُرموُن هم نشنیده بود. چخوف نیز خانواده‌ای بزرگ و صمیمی داشت که در نزدیکی‌اش زندگی می‌کرد و خوراک آشپزخانه‌ی مادری در دسترس‌اش بود.

با این وجود، چخوف از تناقض شخصیتی دانشجوی پزشکی یعنی خجالت و جسارت رنج می‌برد. او درباره‌ی دوستان و بستگانی که به او توصیه‌های پزشکی می‌کردند، شکایت می‌کرد: “من بدبختم که دانشجوی پزشکی هستم زیرا که همه فکر می‌کنند می‌توانند بیایند و کمی با من درباره‌ی دانش پزشکی صحبت کنند.”(۲) البته در عین حال وانمود می‌کرد که پزشکی متخصص هم هست، هنگامی که به برادر بزرگتر و همسرش در مورد شیوه‌ی تغذیه‌ی دختر شیرخوارشان هشدار می‌داد.(۳)

چخوف نه یک نخبه‌ی دانشگاهی بود و نه یک شخصیت برجسته‌ی اجتماعی. با این حال، او در دو میدان زندگی خوش می‌درخشید. نخستین توانایی او گوش فرا دادن به بیماران و بازسازی روایت بیماری آنها بود. دکتر پاول آرکانجلسکی، سرپرست چخوف در طول دوره‌ی تابستانی دانشجویان پزشکی در درمانگاهی روستایی، گزارش داده بود که او “همه‌ی کارها را با توجه و عشق آشکار به کاری که بِدو محول شده، انجام می‌دهد، به ویژه نسبت به بیمارانی که مستقیمن با او سر و کار دارند. او بی سر و صدا به آنها گوش می‌دهد، هر چقدر هم که خسته باشد صدایش را بلند نمی‌کند، حتا اگر بیمار در مورد چیزهایی صحبت کند که اصلن به بیماری‌اش مربوط نباشد. او به وضعیت روانی بیماران‌اش به طور ویژه‌ای توجه می‌کند. علاوه بر طب سنتی، به تأثیری که پزشک بر روح و روان بیمار و شیوه‌ی زندگی او می‌گذارد، اهمیت زیادی می‌دهد”.(۴)

چخوف برای آنچه ما امروز تاریخچه‌ی طبیعی-اجتماعی-روانی بیمار می‌نامیم، اهمیت زیادی قائل بود و مدتها پیش از به وجود آمدن “طب روایی” آشکارا به طب روایی می‌پرداخت. به همین ترتیب، علاقه‌ی او به تأثیر پزشک بر «روانِ بیمار» منعکس‌کننده‌ی مفهوم به‌روز «تمرین بازتابی» است. در پایان عمر، یکی از همکلاسی‌های چخوف نوشته بود: “این جایگاهی بود که می‌باید زندگی معمولی بیمار را حس و جزئیات آن را کشف می‌کردیم، اینکه چگونه بیمار به وضعیت کنونی‌اش رسیده و به نظر می‌رسید چخوف بدون هیچ زحمتی و بی آنکه خودش را مجبور کند بدان موفق می‌شد، برخلاف بسیاری از دانشجویان و حتا پزشکانی که به سختی می‌توانند با نشانه‌های روشنی که از شرایط منحصر به فرد زندگی بیماران برخاسته‌اند، ارتباط برقرار کنند.”(۵)

دومین زمینه‌ای که چخوف جوان در آن می‌درخشید در علم پیشگیری از بیماری‌ها و بهداشت عمومی بود. دکتر اریک اریسمن یکی از نخستین پزشکان روسیه بود که تأثیر شرایط اجتماعی بر سلامتی و تندرستی را مطالعه می‌کرد و استاد مورد علاقه‌ی او نیز بود. تحت تأثیر دکتر اریسمن، چخوف بررسی بلندپروازانه‌ای را درباره‌ی «بیماری‌های زنان» در روسیه آغاز کرد ولی پژوهش‌اش به دلیل نبودن زمان کافی ناتمام ماند که البته برای یک پروژه‌ی دانشجویی غیرمعمول نبود. چخوف پیام استادش را با دل و جان پذیرفته بود. چند ماه پس از فارغ‌التحصیلی، او به یکی از دوستان‌اش گفته بود: “هرچه پزشک باتجربه‌تر باشد، توانایی‌های پزشکی و ناتوانی‌های نسبی درمان‌ها را بهتر می‌داند.”(۶) پسانتر، چخوف زمان و نیروی زیادی را به این کار اختصاص داد. کوشش‌هایش در زمینه‌ی بهداشت عمومی، از جمله چندین سال خدمت رایگان به عنوان پزشک درمانگاه شهرستان بود، درمانگاهی که نه تنها درمانگاه رایگان روستاییان بود بلکه بخش بهداشت عمومی را همراه با خدمات دیگر پزشکی ارائه می‌کرد.

با این حال، چخوف علیرغم بورس تحصیلی‌اش، بار مالی خود را در دوران دانشکده‌ی پزشکی بر دوش می‌کشید. پدرش پس از ورشکستگی در زادگاهشان در جنوب روسیه، خانواده را برای فرار از طلبکاران‌اش به مسکو برده بود. زمانی که چخوف وارد دانشگاه شد، پدرش به سختی با دفترداری یک انبار امرار معاش می‌کرد. خانواده‌اش در آپارتمان زیرزمینی غم‌انگیزی زندگی می‌کرد. دو برادر بزرگتر از خانه بیرون رفته بودند ولی هیچ‌کدام درآمد قابل‌توجهی نداشتند. چخوف مصمم بود که حقوق‌بگیر اصلی خانواده‌اش شود.

ولی چگونه؟ خوشبختانه او یک برگ برنده در آستین‌اش داشت. چخوف به زودی متوجه شد که طرح‌های طنزآمیز و داستان‌هایی که می‌نوشت، خوانندگان فراوان و خریدار دارد. این دانشجوی سال اول پزشکی با استفاده از تعدادی نام مستعار آثارش را به روزنامه‌ها و مجله‌های محلی می‌فروخت. گرچه این نشریه‌ها مبلغ ناچیزی پرداخت می‌کردند، در چند سال پسین چخوف توانست سدها اثر منتشر کند و به اندازه‌ای درآمد کسب کرد که خانواده‌اش را به آپارتمانی بهتر با سبک زندگی مناسب‌تر نقل مکان داد.

چخوف موضوع داستان‌هایش را برای کشیک‌های شبانه از کجا پیدا می‌کرد؟ بخشی از این داستان‌ها تجربه‌هایش با استادان و همکلاسی‌هایش بود. روی هم رفته، نخستین داستان‌های چخوف تصویر نسبتن بدی از پیشه‌ی پزشکی نمایش می‌دهند. به عنوان مثال، چخوف در «دسیسه ها» (۱۸۸۳) نگاهی مضحک به پزشک متکبری دارد که می‌باید شبیه برخی از استادان‌اش بوده باشد که در بیمارستان با آنها روبرو شده است. دکتر شلستوف مردی توخالی و پر تکلف است. چخوف در «پزشکان دهکده» (۱۸۸۲) که در سال سوم دوران دانشجویی‌اش نوشته، پزشکان تنبل را به ریشخند می‌گیرد. از آنجایی که پزشک درمانگاه مرخصی رفته است، دو دستیار پزشکی مجبور می‌شوند درمانگاه را باز نگه دارند ولی با نتیجه‌ای تمسخرآمیز. دکتر چخوف جوان در سال‌های نخستین به آفرینش شخصیت‌های پزشکانی پرداخت که فاقد حساسیت انسانی بودند (تاریکی، ۱۸۸۷) یا رفتاری غیرحرفه‌ای داشتند (دشمنان، ۱۸۸۵، یک تجارت ناجور، ۱۸۸۸). گرچه چخوف چند الگوی دلخواه هم داشت، می‌باید به این نتیجه رسیده بوده باشد که پزشکان خوب داستان‌های خیلی جالبی نمی‌آفرینند.

دانشجویان پزشکی خیالی چخوف، در هر صورت، شخصیت‌هایی کمتر ستودنی هستند. در «آنیوتا» (۱۸۸۶) دانشجویی در حال آموختن آناتومی‌ست در حالیکه آنیوتا، معشوقه‌اش، آن سوی اتاق نشسته و در آپارتمان از سرما می‌لرزد. دانشجو در تلاش آموختن دیواره‌ی سینه و پستان‌هاست و از آنیوتا می‌خواهد که پیراهن‌اش را درآورد تا بتواند نشانه‌های خارجی آن را شناسایی کند. آنیوتا چنین می‌کند. سپس علیرغم سرما، او را به خانه‌ی یکی از دوستان هنرمندش می‌فرستد تا از تن برهنه‌اش عکس بگیرد. آنیوتا باز هم اطاعت می‌کند. در پایان داستان دانشجو به آنیوتا می‌گوید که بار و بندیل‌اش را ببندد و برود زیرا دیگر حوصله‌اش از او سر رفته است. در این داستانِ چخوف نه مهربانی دیده می‌شود و نه دلسوزی. در داستان بعدی، «یک فروپاشی عصبی» (۱۸۸۹)، سه مرد جوان در منطقه‌ی روسپی‌خانه‌های پایتخت گشت و گذار می‌کنند. دو نفر از آنها، یکی دانشجوی پزشکی و دیگری هنرمند، مشتریان مکرر آنجا هستند. نفر سوم که دانشجوی حقوق است نخستین بار است که تن‌فروشی، استثمار جنسی، بدبینی و بی‌عدالتی اجتماعی را می‌بیند که باعث فروپاشی عصبی‌اش می‌شود. فریاد می‌زند: “خدای من، خدای من، آن زن‌ها زنده‌اند!” ولی دانشجوی پزشکی که نسبت به وضعیت اسفبار روسپی‌ها حساس نیست، با بی‌اعتنایی پاسخ می‌دهد: “می‌باید دیدگاهی عینی به مسائل داشت”.

هنگامی که چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۸۸۴ فارغ‌التحصیل شد، خانه‌ای کوچک در ناحیه‌ای از مسکو که بیشتر خانواده‌های طبقه‌ی متوسط در آن سکونت می‌کردند، برای خود و خانواده‌اش اجاره کرد. او ردای دانشگاهی‌اش را آویزان کرد و دیری نپایید که مطب عمومی رو به رشدی داشت. در ابتدا، می‌باید شادمان بوده باشد. “من آنقدر از موفقیت شغل جدیدم شگفت‌زده شدم که تمام درآمدم را جمع کردم و به مسافرخانه‌ی بانیکوف فرستادم و وُدکا، آبجو و مانند اینها را برای سفره‌‌ی خانه‌مان خریدم.”(۷) تقریبن دو سال بعد، در نامه‌ای به یکی از سردبیران‌اش، یک روز پرمشغله در مطبش را توصیف می‌کند: “بیماران زیادی را می‌بینم، کودکان مبتلا به پوکی استخوان، سالخوردگان مبتلا به بیماری‌های پوستی و بانویی سالمند با عفونتی روی بازویش که می‌ترسم به بافت‌های عمیق‌ترش ‌پخش شود. ممکن است آبسه کرده باشد ولی من از به کار بردن چاقوی جراحی بیزارم.”(۸)

مطب عمومی چخوف اگرچه شلوغ بود اما سودآور نبود. بسیاری از بیماران او فقیر بودند و نمی‌توانستند هزینه‌ی درمانشان را بپردازند. بیماران دیگر دوستان یا آشنایانی بودند که او نمی‌خواست از آنها پولی دریافت کند. چخوف مانند بسیاری از پزشکان همروزگارش بخش زیادی از روز را صرف عیادت از بیماران خانه‌نشین می‌کرد که گاهی هیچ درآمدی برایش نداشت. همانگونه که در داستانی برای «جان کوپ» با نوشتن نسخه‌ای اشتباهی پیش آمد: «لحظه‌هایی سرشار از وحشت بود. یک روز او … به یاد آورد که مقدار دارویی که تجویز کرده ، اشتباه بوده است. با آخرین پولی که در جیب‌اش داشت، کالسکه‌ای کرایه کرد و در پی بیمار به راه افتاد و نسخه را پیش از رسیدن به بیمار، پس گرفت.»(۹)

چخوف مانند پزشک و نویسنده‌ی انگلیسی همروزگارش، آرتور کانن دویل، آفریننده‌ی داستان‌های «شرلوک هولمز»، مجبور شد به طور فزاینده‌ای برای گذران زندگی‌اش به نویسندگی بپردازد. در سال ۱۸۹۰ او دیگر هدف داشتن مطبی پر درآمد را کنار نهاده بود. در عوض، او به درآمد ادبی‌اش متکی بود ولی همچنان بیماران را بدون هیچ هزینه‌ای می‌دید و کارهایش را در زمینه‌ی بهداشت عمومی پی می‌گرفت. نویسندگی چخوف در دوران دانشجویی بیشتر از تحصیلات پزشکی‌اش به امرار معاش او کمک کرد ولی نه به هویتش که هویت یک پزشک باقی ماند. علیرغم این گفته‌ی طنزآمیز معروف که پزشکی همسر قانونی و ادبیات معشوقه‌ی او بود، شکی نیست که معشوقه‌اش خرج زندگی چخوف را می‌پرداخت.

منابع:

(۱) آ. یارمولینسکی (ویراستار) نامه به آلکساندر چخوف. ۱۵ اکتبر ۱۸۸۳. نامه های آنتون چخوف. نیویورک، انتشارات وایکینگ، ۱۹۷۳، ص. ۱۳.

(۲) س. کارلینسکی (ویراستار) نامه به ن. لیکین، ۲۱ اوت ۱۸۸۳. نامه‌های آنتون چخوف. نیویورک، انتشارات هارپر و رو، ۱۹۷۳، ص. ۴۱.

(۳) ج. کوپ. نامه ای به آلکساندر چخوف، ۱۳ مه ۱۸۸۳. دکتر چخوف. مطالعه‌ای در ادبیات و پزشکی. چیل، جزیره وایل، انتشارات کراس، ۱۹۹۷، ص. ۲۵.

(۴) ر.ک. کوپ، ص. ۲۷.

(۵) ر.ک. کوپ، ص. ۲۱.

(۶) نامه به سوورین، ۱۵ اکتبر ۱۸۸۴، ص. ۲۲.

(۷) نامه به ن. لیکین، ۲۳ ژوییه ۱۸۸۴، ص. ۲۷.

(۸) نامه به ن. لیکین، ۲۷ مه ۱۸۸۶، ص. ۳۰.

(۹) ر.ک. کوپ، ص. ۳۰.

*برگردانی آزاد از نوشتار «جک کولهن» منتشر شده در نشریه‌ی «هکتوئن بین‌المللی»، فصلنامه‌ی ویژه‌ای در دانشِ اومانیستی پزشکی، جلد ۱۰، شماره‌ی ۲ – بهار ۲۰۱۸. کولهن، استاد بازنشسته‌ی پزشکی و مدیر سابق «مرکز علوم انسانی پزشکی، مراقبت دلسوزانه و اخلاق‌زیستی» در دانشگاه «استونی بروک» است. آخرین مجموعه‌ی شعر او با نام «زخم‌بند» در سال ۲۰۱۶ توسط رابرت پینسکی، شاعر برنده‌ی جایزه‌‌ی کنگره‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا، به عنوان نامزد نهایی جایزه‌ی شعر «دورسِت» برگزیده شد. در سال ۲۰۱۲ کولهن جایزه‌ی دانش‌پژوهی «نیکلاس دیویس» را از کالج پزشکان آمریکا برای «کمک‌های برجسته به علوم انسانی در رشته‌ی پزشکی» دریافت کرد.