ترمه یعقوبی: معمولی

ترمه یعقوبی

 

معمولی

 

سوگوار نبوده‌ام من

من می‌خندیدم

من می‌خندیدم روزی

به راه رفتن یک کودک پوشک شده

به آن شمایل بی‌ترکیب و بی‌اندازه نامناسب

 

به آن کودک حامل یک پوشک ناامن

و به یاد خودِ زن

به ناامنی نوارهای بهداشتی

و به تمایل التماس  بی‌پهنای چشمان من

به فروشنده

به پنهان کردن زنانگی‌ام در یک مشمای مشکی!

به آخرین نفرِ در صف ماندنم

 

من می‌خندیدم روزی

من می‌خندیدم به لبخند یک زن معمولی

به چشمک یک مرد معمولی

و به یک حرف بی‌اندازه معمولی برای خنداندنم

من می‌خندیدم به تمام معمولی‌ها

 

من به قرار عاشقانه می‌رفتم، به یک کافه‌ی معمولی

با سفارش یک قهوه‌ی معمولی

و یک هدیه‌ی پیش‌بینی شده‌ی معمولی

در کنار یک گربه‌ی کمی مانده به معمولی که به دستانم نگاه می‌کند

و به بشقاب خالی روی میز در جست‌وجوی یک غذای معمولی

 

سوگوار نبوده‌ام من

معمولی نبوده‌ام من

 

من هیچ خوب نخواسته‌ام

هیچ خوب نپوشیده‌ام

نه زیسته‌ام

نه خورده و

نه خوابیده‌ام

 

من  می‌خندیدم روزی

حتی به خنده‌های خودم

که هرگز بیشتر از معمولی نبوده ست