محمدحسین صدیق یزدچی: ضرورت کندوکاو در پنهان‌های دوره‌ها یا عصرهای تاریخی

محمدحسین صدیق یزدچی:

 

ضرورت کندوکاو در پنهان‌های دوره‌ها یا عصرهای تاریخی.

 

ما، یعنی نخبگان فکری این سد یا سی چهل سال اخیر ایران گویی ضرورتی به کاویدن ژرف و نقادانه ی تاریخ فرهنگی و توامان آن تاریخ اجتماعی/ سیاسی سرزمین شان ندیده اند. این نخبگان از همان عصر ناصری ( سد و پنجاه سال پیش) تا امروزه امروز، خیال کرده و هنوز می پندارند، وقتی چند و چون تحولات فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی اروپا را آنهم شکسته بسته، مبهم و غالبا نادرست شناختند یا به اندیشه های این یا آن جریان فکری یا این یا آن فیلسوف و نظریه پرداز نوک ای زدند، لوازم تغییر و تحوّل جامعه ی از بیخ و بن بیگانه با عالم مغرب زمینی یعنی ایران مسلمان و شیعه را در اختیار دارند. قهرمانان سیاسی مثل پهلویها، پدر و پسر، هم خیال کرده اند وقتی جاده ساختند و بندرگاه، و بنای شهرها را تغییر دادند و اقتصاد را بنابر پروژه های بیگانه و مدیریّت بیگانه سروسامان دادند و به رشد دو رقمی!! رساندند، فاصله ی چندانی با عالم مغرب زمینی ندارند!!!!. در این میان اما همه، حکومتگران و نخبگان و بالطبع توده ها باهم، در غفلتی بزرگ بسر برده و هنوز می برند. که آن غفلت و نادانی از واقعات تاریخی و پنهانهای آنست. حاکمان و نخبگان ایرانی ندانسته و نفهمیده اند مادام که این تاریخ و پیچیدگی هایش شناخته نشود، ممکن نیست بتوانیم به تعامل یعنی داد و ستد متقابل و موّثر با عالم مدرن بپردازیم. این نخبگان از هر گروه و گرایش آن اصلا کاویدن پنهانهای این تاریخ پر رمز و راز بلکه این تاریخ فرهنگی هپروتی، یعنی سنت فرهنگی ایران دین بنیاد، را لازم ندانسته اند. اما ندانسته اند، مادام که پیچیدگی های این سنت فرهنگی شیعی دوازده امامی را درست نشناسند نمی توانند بفهمند که چرا ایرانیان هم امروز و بعد از چهل و پنج سال فقر و تجاوز و بی حرمتی و کشتار و غارت سرزمین و ارتکاب آشکار جنایت، در برابر ملایان شیعی حاکم واکنشی عمومی جدّی نشان نمی دهند. نخبگان فکری و سیاسی نمی دانند که این تاریخ و پیچیدگی های آنرا باید بشناسند تا مردم گرفتار در تارو پودهای این تاریخ را بشناسند و آنگاه چاره ی کارشان را بیندیشند. چاره ی کاری مؤثّر. مثلا ایران عصر ایلخانان مغول میان قرنهای هفتم تا نهم هجری از وجه فرهنگی و اجتماعی و بالطبع سیاسی پاره ی بینهایت تیره ی فرهنگی ماست. بواقع این سه دهه بتمام عصر سقوط های فکری و زوال فرهنگی ست. در این عصر و این سه قرن عصری خوفناک فرهنگی در جامعه ی ایران جریان دارد. دو اتفاق فرهنگی، سیاسی، اجتماعی شوم ِ همدوش واقع می شود. آمیزش پاره ای از سنن فکری و قومی مغولان با اجزاء پیکره ی دینی و الهیات شیعه ی اثنی عشری و اساطیر آن مثل شهادت حسین. دوم و همدوش این حادثه ی شوم، رواج و رونق تصوّف و خانقاه ها در ایران است. تا آنجا که تصوّف سیطره ی خود را میان قرنهای هشت تا ده هجری در ساختار سیاسی یا حکومتگری ایران هم غالب میگرداند. در این تحوّل تصوّف و مبادی نظری آن ابزار موثّری در بقای انسان ایرانی در نازلترین مراحل زیست انسانی و اجتماعی میگردد. یعنی تصوّف همدوش تشیع و توامان آن نیرومندترین ترمز فرهنگی و ابقاء انسان ایرانی در بربریّت فرهنگی اش است. سیّد حیدر آملی متکلّم/ تئولوگ و نظریه پرداز بنام و نیرومند شیعی اثنی عشری قرن هشت هجری ایران است. او با دقتی تئوریک و استوار، پیوستگی ( تشیع و تصوّف) را در اثر معروف اش : ” جامع الاسرار و منبع الانوار” به زبان عربی، پرداخته است. این اثر نمونه ی دقیق و روشنی از پیوند تشیع و تصوّف فرهنگ عصر ایلخانان ست که سنت فکری ایرانی چند برابر بیش از عصرهای قبل اش در خاموشی و تباهی فرو می‌رود. اما نخبگان و روشنفکران ما در این دوره تاریخی سد یا سد و پنجاه، شصت سال گذشته یا پیشتر اش به این پنهانهای تاریخی نیندیشیدند و اصلا به تصوّرشان هم نیامد، در این هفتاد یا هشتاد سال عصر پهلویها به بعد هم با سوسیالیسم و کمونیسم و فلان ایسم و نیچه و هایدگر و غیره وَر رفتند و ترهّات بافتند و به اینجائی رسیدند که الان رسیده ایم.

باری این گذشته پرابهام و پیچیده ی ما باید شناخته شود. شمای خواننده ی این سطور که میدانم غالبا جوانید، باید این تاریخ فکری را بکاوید. برای اینکه بدانید چرا ایرانیان اینهمه ذلیل و خوار شده اند، باید این تاریخ را بشناسید تا بتوانید به توده ی علیل قدرتی ببخشید تا بتوانند بپا خیزند. باید امکانات بر پای ایستادن توده را فراهم کرد. بخشی از آن، شناخت این گذشته ی فکری و فرهنگی ست.