رشید مشیری: گفتگویی کوتاه با یک دوست

رشید مشیری:

گفتگویی کوتاه با یک دوست

دوستی به من گفت :

به چهل سالگی رسیده ام وتو شاهدی که چقدر تلاش کرده ام تا به یک شرایط با ثبات اقتصادی برسم.حتما دوندگی های مرا به خاطر داری.اغراق نگفته ام اگر بگویم عمرم به استثنای چند ساعت خواب در شبانه روز ‘با جنب وجوش وحرکت گذشته است.اما برایم سئوال است که چرا در این همه مدت وبا ارتباطات گسترده ای که داشته ام  عاشق نشده ام.حتی منظورم فقط عشق به زن نیست.من تقریبا به استثنای مادرم که او هم دیگر نیست  هیچ چیزی را عاشقانه دوست نداشته ام.

تقریبا خیلی چیز ها دارم جز عشق.

من در جواب ‘ مطلبی را که از بزرگی به یاد داشتم برایش نقل کردم:
ببین دوست عزیز ‘پویایی ‘حرکت وسرعت چه مغزی وچه جسمی با عشق بیگانه است.عشق به سراغ کسی که  مغزش مدام چهار نعل می تازد ویا دائم عرق جبینش را می گیرد  نمی رود عاشق شدن حتی اگر در لحظه هم رخ دهد مغز در آن لحظه بیگمان ایستا ورها از هر گونه جنبش وترافیک است .عاشق شدن نیاز به تمرکز’ آرام گرفتن ‘توقف’ایستادن ‘نگریستن ‘رویا بافی وخیال پردازی دارد واین محصول بخشی از شناخت عاطفی مغز است که در مراحل آغازین آن  هیچ سنخیتی با شناخت ادراکی ندارد.اما این دو بیگمان در رابطه ای متقابل با یکدیگر عمل می کنند.
عشق چاشنی زندگی است وبدون ان‌ مجبور به تحمل یکنواختی ودر نهایت انزوا هستیم.

در خیابانی که همه به سرعت در گذر هستند وچهره چهره نمی بیند ویا محل کاری که جز روز مرگی وتکرارچیزی در آن نیست هیچ نشانی از عشق نمی توان یافت .

به این ترتیب هر نوع روابط ومناسبات اجتماعی که بدون توجه به نیاز های عاطفی انسان ‘او را به مدار سرعت و رقا بت های غیر لازم بکشاند ویا شرایطی تحمیل کند که تامین نیازهای اولیه زیستی مستلزم کار طاقت فرسا باشد’  در واقع علیه عشق به عنوان یکی از جذاب ترین جلوه های حیات بشر اقدام کرده است.

و از همین منظر است که گفته می شود عشق همه شمول فقط در یک جامعه  با روابط اقتصادی  عادلانه امکان تحقق دارد.وبی دلیل نیست  کشور هایی که به سرعت فرایندها درکارشان می بالندو اکثریت  مردمشان هم غم نان ندارند.از گسست روابط عاطفی در رنج اند.
نظام سرمایه داری بزرگترین دشمن عشق است .چه انجا که عشق قربانی فقر است  وچه انجا که زیر سایه سنگین سرعت و رقابت امکان بروز نمی یابد.
نکته قابل توجه دیگر خصلت دو وجهی بودن عشق است.حراست از عشق سخت تر از عاشق شدن است.

چون  زمان فراغت بیشتری می طلبد.زمانی که توسط اشتهای سیری ناپذیر تولید ومصرف از انسان ربوده شده است که ناپایداری بسیاری از عشقها نیزناشی از همین پدیده است.

تداوم این مسیر که غیبت هر چه بیشتر عشق در مناسبات انسانها  وحتی یکنواختی  رابطه انسان واشیا رانیز در پی خواهد داشت.بشریت را به سوی جهانی خوفناک سوق می دهد

دوستم پس ازاین گفتگو  قول داد حداقل برای مدتی مغز ش را کمی آزاد واز روز مرگی فاصله بگیرد . تا شاید عشق به سراغش بیاید.

ما هم بیاییم تسلیم عشق ستیزان نشویم.

عرصه عشق را گسترش دهیم وازانچه که داریم حراست کنیم. این نفی الگویی از زندگی است که قصد دارد نگاه از دریچه دل را از چشمهایمان بگیرد.
اجازه ندهیم پیوند دلها وچشم هایمان را قطع کنند.

رشید مشیری

۱۴۰۳/۴/۲۷