هیلاری مانتل: زندگی با وحشت‌‌های از پیش ساخته شده‌اش (درباره‌ی نویسنده زن بودن)

 

هیلاری مانتل:

زندگی با وحشت‌‌های از پیش ساخته شده‌اش

(درباره‌ی نویسنده زن بودن)

برگردان فهیمه فرسایی

برخی از نویسندگان ادعا می‌کنند، مثل خمیردندانی که از تیوب بیرون می‌آید، مرتب و منظم می‌نویسند یا داستان‌اشان را هر روز مثل دیواری ذرع‌شده تعریف می‌کنند. این نویسندگان تا پشت میز می‌نشینند، گنجینه‌ی کلماتی را که در ذهن دارند روی کاغذ می‌ریزند و بعد خوشحال و رقصان به وقت فراغت خود می‌رسند و مثل پرندگان سیر، مشغول تمیز‌کردن بال و پرهایشان می‌شوند.

این شیوه‌ی کار برای من آن‌قدر بیگانه است که وقتی می‌شنوم فکر می‌کنم به‌طور کلی صحبت بر سر شغل دیگری است. البته نوشتن سخنرانی یا نقد کتاب و هر نوع نوشته‌ی غیرداستانی، برای من هم حرفه‌ای است مثل همه‌ی پیشه‌های دیگر: ابتدا وقتم را تنظیم می‌کنم، به منابعم سر و سامانی می‌دهم و آستین‌ها را بالا می‌زنم. ولی رمان نوشتن، مرا به برده‌ی روندی تبدیل می‌کند که آغاز و پایان روشنی ندارد و نمی‌شود پیشرفت‌اش را اندازه گرفت. من یک‌جا و یک باره نمی‌نویسم و برای هر صحنه‌ای یک دوجین تصویر دارم. می‌توانم یک هفته را صرف این کنم که یک تصویر را در جایی در داستان بگنجانم، بدون آن که طرح و پی‌رنگ یک میلیمتر به پیش رفته باشد. یک رمان بر اساس ساختاری پنهان و پیچیده رشد می‌کند. ساختاری که ابتدا در پایان کار دیده می‌شود.

پیش‌ترها روزم را خیلی دیر شروع می‌کردم، ولی حالا مثل یک راهبه‌ی قرون وسطایی پیش از سرزدن خورشید بیدار می‌شوم، افکار درهم برهمم را در دفتری یادداشت می‌کنم و دوباره به رختخواب می‌روم به امید این که دو ساعتی بخوابم و بعد از آن در سکوتی صلح‌آمیز بلند شوم. سروصدای ناخواسته از اتاق مجاور روزم را نامنظم و خراب می‌کند. اما اگر در سکوت قلم به دست بگیرم، از تماس آن با سرانگشتانم می‌فهمم که چه روزی در پیش دارم. در روزهایی که به راحتی مشغول نوشتن می‌شوم، می‌توانند هزاران واژه در نیم دوجین پروژه جاری شوند. مشغول نوشتن شدن، به یک مهمانی شلوغ و بی‌نظم می‌ماند که در آن همه چیز به‌هم ریخته شده و بعد از آن باید خانه را تمیز و جمع و جور کرد. روزهای پُر دست‌انداز، که لزوماً کوتاهتر هم نیستند، سرشار از تردید و ترس‌اند، حتی هنگامی که بعد معلوم شود روزهایی پُرتولید و پُرفایده بوده‌اند. این را تنها بعداً می‌توانم قضاوت کنم. در روزهای روان‌نویسی متوجه نمی‌شوم که چه نوشته‌ام تا این که آن را یک بار دیگر بخوانم. این زندگی‌ای است با شوک‌ها و وحشت‌های از پیش ساخته شده‌اش. این که با دست می‌نویسم یا با کامپیوتر، فرقی به‌حالم ندارد. همه چیز، به شرط این که در آرامش و موافق نظم و ریتم‌ خودم بیدار شده باشم، برایم بی‌تفاوت است. من زمان زیادی فکر می‌‌کنم و به سرعت می‌نویسم. به همین خاطر مدت زیادی پشت میز تحریر نمی‌نشینم. خوب می‌توانم تمرکز کنم. اینترنت وسوسه‌ام نمی‌کند. برای بازبینی متن و تصحیح آن ابتدا نوشته‌ها را چاپ می‌کنم و روی کاغذ می‌خوانم. وقتی مدت زیادی روبروی مانیتور (نمایش‌گر) بنشینم، عضلاتم منقبض می‌شوند تا وقتی بدنم به درد و ناله بیفتد و درهم گره بخورد. بعد باید بلند شوم و یک دوش داغ بگیرم تا ماهیچه‌ها دوباره باز و منبسط شوند. وقتی هم که افکارم گره می‌خورند، دوش می‌گیرم. من تمیزترین آدمی هستم که با او آشنا شده‌ام.

سوخت من چای است. لازم نیست برای خوردن چیزی، کارِ نوشتن را قطع کنم. بعد از حمله‌ی تصویری، گاهی به خواب می‌روم و بعد از بیدار شدن برای دور بعدی  آماده می‌شوم. زمانی که احساس کنم، از درون خالی‌ام و متوجه شوم که نمی‌توانم چیزی بنویسم، کار را تمام می‌کنم. مثل این می‌ماند که صفحه‌ای را ورق بزنم و ببینم سفید است. بعد استراحت می‌کنم و در انتظار رؤیاها و روز بعد دراز می‌کشم.

این نظم و ترتیبِ نیمی از سال کاری من است. نیمی دیگر را با گفت‌وگوها و سفر سپری می‌کنم یا با این که چگونه در رابطه با رویدادهای اجتماعی حضور داشته باشم ـ این کار هم در ساعت‌های نامنظم و با میزان ثابتی از تولید ایده‌ها سپری می‌شود. اغلب باید به این پرسش پاسخ بدهم که «هر روز می‌نویسید یا در انتظار الهام صبر می‌کنید؟» خیلی دوست دارم فریاد بزنم و بگویم «معلوم است که هر روز می‌نویسم یا خیال کردید، نوشتن برای من تفریح است؟» ولی می‌فهمم که با این پرسش در واقع معمایی اساسی مطرح می‌شود: معنای الهام چیست؟ به نظر من بیداری مستمر. پیوسته در پی ملاط و موضوع بودن، شب و روز در بیداری و خواب.

ترجمه از انگلیسی به آلمانی: سوفی تسایتس

 

هیلاری مانتل در سال ۱۹۵۲ در شهر گلوسوپ در بریتانیای کبیر به دنیا آمده و پس از تحصیل در رشته حقوق در لندن، مدتی به عنوان مددکار اجتماعی کار کرده است. او پس از ازدواج با یک زمین‌شناس، چندی در بوتسوانا و عربستان سعودی اقامت گزید و در این زمان شروع به نوشتن کرد. ۱۹۸۵ نخستین رمان او منتشر شد. برای رمان‌های «گرگ‌ها» و «عقاب‌ها» که بخشی از سه‌گانه در مورد سرگذشت اولیور کرومول است، جایزه‌ی بروکر را در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲ از آن خود کرد. کرومول ۱۶۴۹ چارلز اول، پادشاه وقت را گردن زد، اعلام جمهوری کرد و خود را رئیس جمهور نامید. اما چون با مقاومت مجلس اعیان روبه‌رو شد، مجلس را منحل کرد و دیکتاتورمنشانه به حکومت خود ادامه داد.

 

به نقل از کتاب “میز تحریری رو به چشم‌انداز” گردآورنده: ایلکا پیپ‌گراس