دو شعر از سعیده محمدی
دو شعر از سعیده محمدی
به یاد تمامی پدر و مادران سوگوار که مدتهاست ستمگران وحشی خواب را از چشمانشان ربودهاند
اشکهای شبانه
چشمانم بر آستانه ی در، به اشتیاق دیدارت
چشم انتظار ماندهاند
اشک های شبانهام، ستارگان غمبار آسمان دلم را روشن میکنند،
اما از آمدنت خبری نیست
سکوت شب چون کوهی سنگین بر شانههای روحم نشسته و
مرا در دامنه ی انتظار بیقرار رها کرده است
هر لحظه نبودنت، چون شبپرهای در تاریکی،
بیهدف سرگردانم میکند
عزیزکم، شب در آغوش سپیده آرام گرفت و بامداد با اولین پرتوهای خورشید رسید،
اما باز تو نیامدی
نجوای دردهای درونم، در پوشش سیاه دلتنگی از فرط فرسودگی
خاموش ماندهاند
برگهای پاییزی خاطراتت، با هر نسیم دلتنگی از شاخسار دلم فرو میریزند
زمان چون موجی سنگین از اقیانوس غم،
بر ساحل قلبم میکوبد و ردپای تو را طلب میکند
۲۸مهر ۱۳۴۲
۲۰ oktober 2023
Stockholm
«در چنگال استبداد»
در سرزمین غبارآلود خفقان،
جایی که تاریکی بر آسمان سایه افکنده
نالههای مردم چون طوفانی خاموش در قلبهایشان میپیچد
و زنجیرهای استبداد بر دست و پای آرزوها سنگینی میکند.
آه از این خفقان که در هر کوچه و برزن جاریست
از این دیوهای ریاکار در جامهی تقدس
که با خنجرهای زهرآگین تزویر و دروغ
به قلب مردم میزنند و جا م زندگی را از خونشان مینوشند.
زنان در این قفس رویاهایشان را خسته و درمانده به دوش میکشند
و امیدهایشان در آتش بیداد خاکستر میشوند.
هر صدای حقطلبانهای به زندان فراموشی سپرده میشود.
آه از آنانی که در لباسی از ریا، با چهرههای متدین،
سرنوشت بیگناهان را به تاراج میبرند.
در سرزمینی که خورشید در پس ابرهای تیرهی ظلم گم شده
درختان آزادی پژمرده و رودهای امید خشکیدهاند
مردمان را به زور به سوی بهشتی خیالی میرانند.
زنان و مردانی که در سایهی سنگین استبداد
چون شمعی در باد تند ستم میسوزند،
هرگز در این دوزخ سوزان
به بهشت وعده داده شدهی دروغین حاکمان ریاکار دل نبستهاند.
سعیده محمدی- استکهلم