رشید مشیری: فصل
رشید مشیری
فصل
………………….
آمده است پاییز.
من در تابستان.
تابستان هم که امد’
در بهار بودم.
وبهار را’
در ماوای همیشگی ام’زمستان.
نبوده است مرا راهی’
به چرخه فصول.
عمری داشته ام به درازای سالها’
به عرض یک فصل.
تا مات شوند آرزو هایم’
از بخار نفس های یخ زده.
تا برخیزد سرما’
به جنگ شعله های درونم.
می جنگم هنوز’
ومی جوشد شرر در من.
آذرخشی سد شکن.
رو به سوی شکوفه’
گرمای خورشید وخزان
……………
رشید مشیری
۱۴۰۳/۷/۲۱