رضا بی شتاب لحظۀ حضورِ ناگزیرِ شیفتگی

رضا بی شتاب

لحظۀ حضورِ ناگزیرِ شیفتگی

هشتم مارس برای روزِ زن

زن آسمان وار؛با شکوه وُ سِتُرگ ایستاده است.رقصِ گلستانِ گیسوانش در نسیم؛سرودِ خجستۀ آزادگی است.نغمه در نغمه ارمغانِ آزادیست.حضورِ نازنینِ تغزلِ زیبایی وُ زندگی است.رمز وُ رازِ چشم اندازِ هستی است.آنجا که دوست داشتنِ تو؛روزگار را شایستۀ زیستن می کند.

موجِ رنج؛زمین را رَج زده است.دلِ خاکِ مسکینِ سوگوار چشم براه است.تو می آیی؛وُ شگفتِ ناگهان شکفته می شود وُ بوسه های باران زمینِ تشنه را سرسبز می کنند.زن؛به میدانِ کارزار می آید. دنیایِ دلسپرده به آوازِ او در جستجویِ مرهمِ مهربانی وُ آزمونِ دانایی است.شفق رفیقِ شقایش می شود وُ جوانه می زند.خاکِ خنیاگر به سویِ خانۀ خورشید می چرخد.عشق نام ترا صدا می زند وُ واژۀ اشک از چشمِ خورشید می چکد.سپهر می آید صراحیِ سخن در دست وُ شادان.بیابان؛داغِ باران می بَرَد از یاد وُ جنگل سویِ صحرا می رَوَد خندان وُ صحرا می شود پردیسِ جانان.ستاره ها در لابلایِ برگهای درختِ سپیدار می خسبند.سوده های الماسِ حوصله بر زمین پاشیده می شوند. گلشنِ شگفت را؛زلالیِ پروانه است وُ صداقتِ لاله.در آینۀ نگاهِ زن؛زندگی از روشنی سرشار می شود.با لبخندِ زن پرندگان پر می گشایند وُ شادی پر می گشاید وُ بهارِ رهایی شکوفه می دهد.درختِ تنهایی برگ وُ بار می آورد وُ تنومند می شود وُ ریشه می دواند وُ گسترده می شود وُ ترانۀ ترا می خواند.جوشنِ روشنایی به تنِ زمین می پوشاند.نسیم با غنچه های بازیگوش نجوا می کند:

-آنکه دریا را دریابد؛دُر یابد.بودن؛مُهلتی بی محاباست

-او اینجاست وُ جهان دلواپسی را پَس می زند وُ خروشِ شادی از سر می گیرد

ساحلی از افسردگی جدا می شود.فانوسِ افسونِ فصل بر درختِ خیال آویخته است.انگاره های گمان بال گشوده اند.گردباد وُ برگ وُ باران پایان یافته است.چشمه زمزمه آغاز می کند.باد آرام آرام اورادِ هستی را ورق می زَنَد.دودِ کبود دور می شود.ذهن؛زمزمه گرِ زیبایی است.سرو نشانِ روشنایی است در رهگذارِ زن.عشقی حاشا شده برملا می شود.سنگهای سبز می درخشند.

شمشادها یادگارهای سرشارِ شبنم اند.مینا نمایان شد وُ ساقی سرودی خواند.بزمِ دلگشا بساطِ نشاط گستراند.چشمِ شهر روشن می شود.آفتاب در برکۀ کُهَن افتاده است وُ برکه اندوه وانهاده است.کوه پژواکِ بالهای زُمُرّدِ روز است.هنگامۀ خورشیدِ شیفته بر دروازۀ اکنون؛آغازِ روز است.ذرات در جذبه های اجتناب ناپذیرِ جان در رقصند.شعلۀ شیدایِ عشق؛شکوهِ شکیبایی را سرودی می خواند. مهرِ او جهان را مجاب می کند.نجوایِ جان است وُ سکوت که سخن می گوید:

-سایۀ هیچ اند وُ تابِ آفتاب ندارند.در غیبتِ تو شرابی مشوش اند وُ تابوتی بر شانۀ شرمساریِ خویش

-کوچه باغ را با سنگهای گرسنگی آذین کرده اند.نرمک نرمک آغوشِ خاموشی گشوده می شود

-جَرَسِ نَفَس در قفسِ جسم در تب وُ تاب است وُ یقین در محاق وُ راهِ گریز می جوید

خیالِ تو خرامان است وُ رؤیا پیرامونِ جانِ آدمی را گُلباران می کند.حصار؛از حسرتِ دیدارِ تو در خود فرو می ریزد.مهابتِ گفتار را با کاهلیِ سکوت می سنجند.در کِسوتِ افسردگی آونگِ ریسمانِ وسواس اند.صلابتِ صخره وُ صاعقۀ عاصی کجا وُ سستیِ ستونِ ستم کجا!

تو می آیی وُ سِحرِ سخن آغازِ جهان می شود.سبویِ صبح گلگون می شود.باده در جامِ جهان جان می گیرد.باغِ ارغوانِ سرخ رخسار در سپیده می دمد.چه بیقراریِ غریبی گریبانِ زمان را چنگ می زند.نبضِ پرواز از آهنگِ گامهای تو شکل می گیرد.ناباوران به سایه خزیده اند.

-مهارتِ دریغ ندارند و سلاحِ تمسخر را صیقل می زنند.خارخارِ خواب در تن می خلد

-گلهای حسرت در بسترِ خار می رویند؛مانندِ حقیقتِ رقتبارِ زنجیرهای ما وُ ماجرای وجود

-ما سرگرمِ کابوسِ زمستانیِ تقدیریم وُ به آن خو کرده ایم.شعلۀ شعور به خاکستر نشسته است

جهان وُ لحظه ها را تیره وُ تار می طلبند.شرنگِ نیرنگ را در رگِ اندیشه می چکانند.به تاریکی وُ زشتیِ آشکار وُ پنهانِ خویش می بالند.زیبایی را تازیانه می زنند.از گیسوانِ تو از لبخندِ تو از نگاه تو از هستیِ تو در هراسند.مانندِ گربادِ سرگردان به دورِ خود می گردند.حبابِ رویِ گِردابند وُ بیهوده می چرخند.کابوس اند وُ از لحظۀ حضورِ ناگزیرِ زیبایی بر خاک می افتند وُ تباه می شوند.زندان به چه کار می آید.گلها را شکنجه می کنید وُ می کُشید ولی با عطرِ گلها چه می کنید!دریا در راه است وُ دیوارهای کاغذی بر خویش می لرزند.آدمکهای کاهی وُ واهی هبا می شوند وُ فکرهای برفی آب می شوند.

لحظه ها لبریزِ از حضورِ رازآمیزِ زن است وُ بی وجودِ او؛بهار درکی ناممکن است.دستهایش به سانِ صاعقه؛چراغِ ظلمت شکن را بر فرازِ خانه می آویزد.ماهِ درست؛ماهِ کامل؛ماهِ تمام؛ماهِ شب چهارده برآمده است وُ آینه ای برابرِ تو می گیرد وُ خورشید از نگاهِ تو گیرا می شود…وُ بانگ وُ فریادی جهان را درمی نوردد:زن زندگی آزادی…

پنجشنبه ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۲///۷ مارس ۲۰۲۴